مردم شهرستان بویراحمد و طایفه شهید پرور؛

روایتی تلخ از خبر شهادت ۳ جوان در یک طایفه و روستا

مردم شهرستان بویراحمد و طایفه شهید پرور جلیل در ۸ سال دفاع مقدس حماسه‌ای بی‌بدیل آفریدند.
مردم شهرستان بویراحمد و طایفه شهید پرور جلیل در ۸ سال دفاع مقدس حماسه‌ای بی‌بدیل آفریدند.
کد خبر: ۱۴۹۵۴۴۹

به گزارش جام‌جم‌آنلاین ازفارس،استان کهگیلویه و بویراحمد و رشادت جوانان این استان در ۸ سال دفاع مقدس نیاز به معرفی ندارد.

استانی که از هر نظر هم اعزام به جبهه و هم تعداد شهید به نسبت جمعیت و وسعت مقام اول را در کشور به خود اختصاص داد.

استانی که جوانان آن در اوج محرومیت و فقر جامه رزم به تن کردند و از گوشه گوشه استان روانه جنگ شدند تا اجازه ندهند وجبی از خاک این کشور به دست اجنبی بیفتد.

در این بین برخی طایفه‌ها و روستا‌ها مانند طایفه بزرگ جلیل شهدای بسیاری را تقدیم کردند و مقام معظم رهبری نیز در سفر سال ۷۳ خود به استان به پاس این دلاور مردی و رشادت‌ها در جمع آن‌ها حاضر شد.

طایفه‌ای که در ایثار و شهادت رکورددار است

اما روایت امروز در مورد طایفه والامقام و و غیور جلیل است که از لحاظ تعداد شهید در کشور منطقه و طایفه نمونه به شمار می‌رود.

در همین خصوص خانم علیزاده از روز‌های پرهیجان جنگ به حضور پرشمار جوانان طایفه جلیل در دفاع مقدس و پیرو آن خبر شهادت جوانان طایفه روایت جالب، اما اندوهباری دارد.

او می‌گوید شوهرم معلم ابتدایی روستای قاسم آباد جلیل همچنین مسئول پشتیبانی کمک‌های مردمی جبهه و جنگ بود.

از منطقه عشایری پشت کوه جلیل یکی از نقاط دور از دسترس استان از جهات مسیر ارتباطی جاده و امکانات رفت و آمد به دلیل محصور شدن توسط رودخانه‌های وحشی فصلی و نبودن پل و گذرگاهی برای عبور از این رودخانه‌ها که سختی‌ها را دوچندان کرده بود به قاسم آباد جلیل کوچ کردیم.

او می‌گوید؛ قبل از این روستای قاسم آباد به بونه معروف بود از سال ۱۳۵۸ به دلیل نخستین سکونت خانواده ما در روستا به تبع فامیل شوهرم قاسمی به قاسم آباد تغییر نام پیدا کرد.

در همین حوالی قدیمی‌ترین قبرستان منطقه جلیل در همسایگی قاسم آباد با ۱۷ شهید از شهدای جلیل است که در همسایگی روستا آرمیده‌اند.

مردانی که در خط مقدم یا می‌رزمند یا پشت جبهه یاور رزمندگانند

خانم علیزاده می‌گوید؛ کاستی‌ها و کمبود‌های زندگی در آن روز‌ها زیاد بود با این وجود مردم در اوج تنگدستی و ضعف توان مالی از هر آنچه که در اختیار داشتند برای هدیه به جبهه و جنگ دریغ نمی‌کردند.

شوهرم معلم مدرسه ابتدایی منطقه بود گرچه شرایط حضور در جبهه برای ایشان مهیا نبود، اما اوقات فراغت را در جمع‌آوری هدیای مردمی برای رزمندگان اسلام هزینه می‌کرد.

روز‌های سخت جبهه و جنگ و محرومیت منطقه

او چنین توضیح می‌دهد با توجه به تقارن تشییع اکثر قریب به اتفاق شهدای منطقه جلیل با فصل زمستان خشونت حاصل از برف و بوران و سرمای زمستان بر سختی فعالیت‌هایم می‌افزود.

ماموریت زنان در استقبال از تشییع شهدا اینگونه بود که علاوه بر تحمل همه سختی‌ها از جمله سرمای سوزان و جگر سوز پخت و پز نان‌های محلی و تهیه غذا‌های شبانه روزی برای میزبانی از جمعیت گسترده در تشییع و بدرقه شهدا از جمله فعالیت‌ها بود.

شروه‌ها و مرثیه خوانی زنان این دیار در وداع با شهیدان و شعار‌های مرسوم محلی در بین زنان با تجربه و کهنسال جای خودش را داشت.

خانم علیزاده تعریف می‌کند که شیوه اطلاع رسانی شهادت به خانواده‌ها اینگونه بود که هنگامی مارش حمله از رادیو پخش می‌شد حکایت از عملیات جدیدی داشت استرس و دلتنگی زیادی را در وجود مادران و خانواده‌های رزمندگان به وجود می‌آورد.

به دلیل نبود امکانات و پیام رسان‌ها و تلفن خبر شهادت تنها به صورت حضوری داده می‌شد یا دهان به دهان می‌گشت تا همه مردم از وضعیت یک خبر آگاه شوند.

داستان این اتفاق نادر از اینجا شروع می‌شود

رسم بر این بود تا خبر به صورت محرمانه در دستگاه‌های امنیتی و یا پشت زبان فردی با تجربه نگهداری شود سپس در زمانی مناسب معمولاً اول صبح یک روز به خانواده‌ها اطلاع داده می‌شد.

اما اتفاق عجیب و نادر در یک اطلاع رسانی طایفه‌ای باعث شوکه شدن فامیل و همه مردم طایفه بزرگ جلیل شد.
عید نوروز کم کم عطر خودش را به طبیعت ایل و دیارمان می‌گستراند تا بار دیگر دید و بازدید‌های فامیلی جلوه‌گری کند نغمه سرای تقدیر آهنگ دید و بازدید‌های یک سال جدیدش را به سبک جدایی و وداع با عزیزان و جگر گوشه‌های این ایل و دیار سرود.

عید مردم روستا به عزای سه جوان رشید تبدیل شد

حس و حال مردم آبادی در آن روز و قبل از اینکه خبری درج شده باشد متحول شده بود به سبک عشایری به سرکشی یکی از فامیل و همسایه‌هایمان رفتم پریشانی و اضطراب در حال و هوای خانواده علی مراد الوند نسب مخصوصاً مادر ایشان که عمه‌ام بود موج می‌زد.

مادر علی مراد با توجه به رفتار‌ها و طرز برخورد اطرافیان با ایشان به شهادت فرزندش پی برده بود به طوری که سایر همسایه‌ها نیز مانند من و حتی زودتر در جلوی خانه شهید حاضر شده بودند.

عمه‌ام را دلداری می‌دادند در اضطراب و دل نگرانی بودیم ناگهان دختری از اهالی آبادی که از طریق رادیو خبر شهادت علی مراد الوند نسب را شنیده بود به اطلاع حاضران رساند.

بغض ناگهانی جمعیت از خبری که دور از انتظار نبود شکسته شد همه آبادی بر سر و صورتشان می‌زدند و زن‌ها نیز به رسم بی‌تابی و گریه‌های محلی کل می‌کشیدند این در حالی بود که گل و لای حاصل از بارش باران و برف اوضاع حضور در بیرون از خانه‌ها را سخت کرده بود.

بعد از مادر شهید الوندنسب نوبت مادر شهید یزدانی و خواهر شهید جوکار بود.

اما روایت جالب‌تر و دردناک‌تر اینکه همان مادری که زیر دوش مادر شهید الوند نسب را گرفته بود و او را دلداری می‌داد تا بی‌تابی نکند بی اطلاع از همه جا خبر ناگهانی شهادت فرزندش رضا یزدانی را از زبان یکی دیگر از زنان حاضر در جمعیت شنید و شوکه شد.

اما این پایان ماجرا نبود همزمان خواهر یکی دیگر از هم‌رزمان این دو شهید که عروس همین خانواده الوند نسب بود مطلع می‌شود که برادرش شهید مندنی جوکار نیز به شهادت رسیده است.

این روایت تلخی می‌شود از خبر شهادت سه شهید از یک فامیل در یک طایفه که در نوع خود در ۸ سال دفاع مقدس داستانی واقعی و کم نظیر است.

شهید علی مراد الوند نسب در چهارم فروردین ۱۳۶۵ در هورالعظیم به شهادت رسید شهید رضا یزدانی و شهید مندنی جوکار هم در همین تاریخ به شهادت رسیدند یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
ربع قرن با رادیو جوان

با وحید اسدی، مدیر رادیو جوان درباره رویکرد‌های جدید این رادیو در ۲۸ سالگی تأسیس آن گفتگو کردیم

ربع قرن با رادیو جوان

نیازمندی ها