«سفرنامه آبجیمظفر» این شبها درحالی درسالن اصلی تئاترشهر روی صحنه میرود که صادقی درمقام نویسنده و کارگردان اثر، با نگاهی انتقادی درقالب نمایشهای روحوضی به برههای از تاریخ ایران نظر داشته است. آنچه درپی میآید حاصل گفتوگوی ما با این کارگردان باسابقه تئاتر درباره جزئیات این اثر است.
«سفرنامه آبجی مظفر» درواقع چهارمین اثر در کارنامه تئاتری شماست که درقالب روحوضی روی صحنه بردهاید؛ اگرممکن است درباره دلایل انتخاب این ژانر برای اجرای این نمایش صحبت کنید؟
مهمترین دلیل من برای اجرای این نمایش این بوده است که مردم، امروز بیشتر از همیشه نیاز به خنده، شادی و امید دارند. باوجود آنکه کار اصلی من نگارش و اجرای نمایش تراژدی است، میخواستم نمایشی از جنس کارهای روحوضی را روی صحنه بیاورم. یکی از ویژگیهای کارهای من این است که به تمام ژانرها علاقه دارم و ازبین آنها، هرکدام را که دوست داشته باشم کار میکنم. ضمن اینکه معتقدم یکی از وظایفی که بهعهده ما است، این است که خودمان را وقف آثار خارجی نکنیم، البته اینکه نمایشنامههای خارجی را هم روی صحنه ببریم اشکالی ندارد و خوب هم هست، کما اینکه خود من دراین سالها با اقتباس از آثار برجسته به اجرای نمایش پرداختهام اما درکنار آن، کار اصلی ما خلق تئاتر ایرانی است، تئاتری که متعلق به ما باشد، شخصیتها، موضوعات، زیباییشناسی و فضایش ایرانی باشد. ما باید فرهنگ دیروز را در روزگار امروزمان ادامه بدهیم، همانطور که معماری و موسیقی بازمانده از گذشته را ادامهمیدهیم.ما در نمایش، صرفنظر از اینکه با برشهای کوتاهی از وضعیت اجتماعی-سیاسی دوره قاجار و مشخصا مظفرالدین شاه مواجه هستیم اما با ردوبدل شدن دیالوگهایی میان کاراکترها به موضوعات امروز جامعه هم برمیخوریم؛ این شیوهای است که درسالهای اخیر بیشتر در آثار کارگردانان تئاتر بهچشم میخورد.ببینید ذات نمایش روحوضی این است که با نگاه انتقادی و اصطلاحا تکهها و پلهای تداعی به روزگار معاصر ما وصل شود. نمونهاش همان است که در سؤال اشاره کردید، موضوعاتی مانند چای دبش، دکلهای گمشده، کیک زرد و... درگذشته هم وقتی میخواستند یک نمایش روحوضی اجرا کنند میگشتند و شخصیتهایی را در عروسیها پیدا میکردند و با سوژه قراردادنشان، آنها را بهنقد میکشیدند. روح انتقادی، مهمترین عنصر نمایش کمیک است؛ برخلاف تراژدی که به ستایش شخصیتهای بزرگ میپردازد، کمدی درصدد مطرحکردن عیوب بشری است تا با تصویرکردن کاستیها و زشتیها به تصحیح جامعه بپردازد. هانری برگسون، فیلسوف فرانسوی معتقد بوده که خنده درواقع یکجورتنبیه اجتماعی برایتصحیح کژیهاوضعفهابهشمارمیرود.«سفرنامه آبجیمظفر»هم قصدداردبه جای اسطورهزایی، ضعفها را نشان دهد. منتهی با نگرش انتقادی و چارچوب نمایش روحوضی. من برای اجرای این نمایش به پژوهش مفصلی پرداختم و عناصری چون شیوه بازیگری، طراحی صحنه و سایر المانها را دگرگون کردم. بهعنوان مثال، خانهای که در نمایش میبینید، یادآور فضای نمایشهای روحوضی است. سابق براین، روی حوض را تخت میگذاشتند و روی این تخت به اجرای نمایش میپرداختند. قصدم این بوده که قبل از هرچیز، یک نمایش کمیک براساس بنیانهای نمایش روحوضی را در ژانر تاریخی نشان دهم.
در اجرای چنین نمایشی چقدر تلاش کردهاید براساس مستندات تاریخی حرکت کنید؟
تمام حوادثی که در این نمایش میبینید براساس مستندات تاریخی است. از جمله درخواست اعدام دادستان از سوی مظفرالدینشاه، آنچه در سالن اپرا رخ میدهد یا همینطور ترس او برای بالارفتن از برج ایفل که تماما نشانگر گسترش و غلبه خرافات و جهل در زمان قاجار بوده است.
بااینحال فکر میکنید چند درصد از مخاطبانی که به تماشای سفرنامه آبجی مظفر نشستهاند، توانستهاند به عمق و کنه آنچه مدنظر شما فراتر از یک اثر کمدی بوده، پی ببرند؟
همانطور که پیشتر هم اشاره کردم، اولین وظیفه ما در تئاتر خلق شادی و امید است و ایجاد این حس در بین مخاطبان کار کمی نیست. آنهم در شرایط امروز که مردم پر از غموغصه و بیماری و گرانی هستند، لازم است تا تئاتر رسالت امیدبخشی را بهعهده بگیرد و مخاطب چندساعت آلام خود را فراموش کند. اینکه مردم پیام نمایش را دریابند چندان مهم نیست، همین که به تئاتر میآیند و با تماشای یک اثر میخندند اهمیت بیشتری دارد. مگر چنددرصد از عامه مردم به آنچه مولانا، حافظ، شکسپیر، فردوسی و... در اشعارشان به اشاره میگویند، پی میبرند؟ یادتان باشد در یک جامعه مترقی و با فرهنگ، هنرمندان همیشه صدها قدم جلوتر از مردم هستند. اگر روزی یک هنرمند یا متفکر یک قدم با مردم عادی فاصله داشته باشد، آن جامعه هرگز پیشرفت نخواهد کرد و به بالندگی نخواهد رسید. این فاصله باید زیاد باشد تا مفسران و پژوهشگران، مفاهیم عمیق را خرد کرده و به دهان مردم بگذارند. کار پژوهشگران درواقع تحلیل و قابلفهمکردن مسائل است. بههمین خاطر است که چهرههای بزرگ هیچگاه دم دست نیستند، چون با مردم هزاران متر فاصله دارند تا بتوانند به تحلیل وضعیت موجود پرداخته و جامعه را ارتقا دهند. آنهایی که بدون تحلیل، تعلیق و اندیشه به تولید اثر میپردازند، مثل تولید برخی از سریالهایی که امروز در شبکه خانگی ساخته میشوند، درواقع ضدفرهنگ هستند، چون فقط درقالب این آثار، زندگی روزمره مردم را تکرار میکنند، بیآنکه شکل جدیدی ارائه دهند. کار هنری فقط زدن حرفهای جدید نیست، بلکه توسعه شکل هنری هم هست. هرچقدر ما شکلهای بیشتری را بشناسیم، اندیشهمان هم وسیعتر خواهد شد. یکی از اهداف من دراین نمایش که از روز اول آن را با اعضای گروه هم درمیان گذاشتم، گسترش و نوکردن زبان کمدی ایران بودهاست.
به همین خاطر است که جنس بازیهایی که در این نمایش ارائه میشود را در هیچکجا نمیتوانید ببینید و بازیگران طوری به ایفای نقش میپردازند که انگار شکل از محتوا منفک نیست. تصورکنید دهها هنرمند تاامروز نمایشنامه «لیرشاه» را برای اجرا بازنویسی کردهاند اما هیچکدام از این آثار ماندگار نشدند، چون بهلحاظ شکلی بیارزش بودهاند. دراین بین، تنها نسخه ماندگار متعلق به خود شکسپیر است که همچنان درگذر سالها ماندگار شدهاست.
به نظرشما جشنوارههای آیینی سنتی در این سالها چقدر توانستهاند در احیای هنرهای اصیل ایرانی مثل نمایش روحوضی مؤثر باشند؟
اگر بخواهیم واقعبینانه به این مساله نگاه کنیم باید بگویم نتوانستهایم دراین زمینه کاری انجام دهیم. باید بپذیریم که تعزیه پدیدهای است که به لحاظ شکل و محتوا با به پایان رسیدن دوره قاجار، تمام شد. بهخصوص این که بعداز دوره قاجار، یک تعزیهنامه جدید هم نوشته نشده است و امروز تعزیهخوانان به تعداد انگشتان دست باقی ماندهاند اما بهنظرم عمر نمایش روحوضی هنوز به پایان نرسیده و میتوان دراین زمینه حرکتهایی انجام داد. شاید به این خاطر که در روحوضی، مسائل روز مطرح میشوند و لحن انتقادی به اضافه تیپهایی که در این نمایش نقشآفرینی میکنند، برگرفته از اقشار مختلف جامعه هستند. اگرچه در تولید تئاتر روحوضی هم کمکاری کردهایم.درحالیکه نمایشنامهنویسانی چون کارلو گلدونی (Carlo Goldoni) دراوایل دوره رنسانس در ایتالیا براساس نمایشهای کمدیا دلارته ۱۵۰نمایشنامه نوشتند، ولی ما دراین زمینه کار چندانی نکردهایم. به جایش بلافاصله شیفته اروپا شدیم، دلیلش هم این است که همیشه نسبت به اروپاییها دچار عقده خودکمبینی بودهایم. همین مساله باعث شده که درسالهای اخیر، پژوهشگران و درامنویسان داخلی که دلشان برای فرهنگ این مرزوبوم میسوزد، بیش از پیش به نگارش نمایشنامههایی از جنس روزگار ما روی بیاورند.
باوجود آنکه شما این شانس راداشتهاید تانمایش خود را در سالن دولتی اجرا کنید ولی همچنان با مشکلات مختلفی روبهرو هستید.
بله، ولی این نکته را درنظر داشته باشید که سالن دولتی تئاتر شهر، ۲۰درصد فروش از هر نمایش را میگیرد و ۵ درصد هم تیوال دریافت میکند، درنتیجه در مجموع فقط ۷۵درصد برای مامیماند. حالا بماند که اجارهبهای سالنهای خصوصی، امروز سر به فلک میزند؛ اگر قرار بود این نمایش را در سالن شهرزاد اجرا کنیم، باید شبی ۱۵میلیون تومان اجاره میپرداختیم! ازاین رو معتقدم شرایط فعلی تئاتر فاجعه است. «سفرنامه آبجیمظفر» پنجاهوششمین کار من است، ولی هیچگاه بهاندازه امروز از شرایط نابسامان تئاتر، تااینحدخستهوذله نشدهام.
وضعیت اسفبار تئاتر
در یک کلمه میتوان گفت وضعیت تئاتر اسفبار است و نمایشهایی که روی صحنه میروند عملا موردحمایت واقع نمیشوند. قرار بود از سوی مرکز هنرهای نمایشی، کمکهزینهای به اجرای این نمایش اختصاص داده شود که با چانهزنی بسیار، درنهایت ۱۵۰ میلیون تومان به ما دادند. سالهاست که به وعدهها درزمینه حمایت از تئاتر عمل نمیشود.اگرچه من سربلندم و افتخار میکنم که با گروهی در «سفرنامه آبجیمظفر» کار کردهام که تاامروز بدون چشمداشت در این تئاتر حضور یافته و حتی یک ریال هم از من بابت دستمزد طلب نکرده و به حرمت من دراین اثر حاضر شدهاند. فعلا صبر کردهاند ببینند که چه میشود کرد.