جشنواره هرسال برگزار میشود و برگزیدگانی را به جامعه معرفی میکند اما این فرآیند در همان نشست اختتامیه پایان مییابد. نه رسانهها رغبتی به معرفی کتابهای برگزیده و شاعرانشان نشان میدهند و نه حتی مسئولان برگزاری جشنواره، قدمی عملی و براساس یک طرح از پیشاندیشیده برای معرفی این آثار و شاعران به مخاطبان دارند. جشنواره تنها به تقدیر مالی از برخی شاعران برگزیده محدود شده است اما نفع معنوی و حمایت و تبلیغ جدی از آثار ادبی این شاعران که باید مرحله تکمیلی جشنواره باشد، عملا دیده نمیشود. به نظر میرسد دلیل اصلی بیشتر رسانهها برای عدم توجه به شعر، این باشد که شعر در جامعه امروز مخاطب چندانی ندارد در نتیجه بهتر است روی هنرهایی سرمایهگذاری کنند که مخاطب بیشتری برایشان به همراه میآورد اما واقعیت اینجاست که هم شعر در جامعه امروز همچنان مورد توجه و اقبال مخاطب است و هم تا زمانی که رسانهها تنها به پختهخواری عادت و از مسئولیتهای فرهنگی خود در پاسداشت و ترویج فرهنگی ملی غفلت کنند، شعر همچنان مظلوم باقی خواهد ماند؛ در صورتیکه شعر، رکنی اساسی از هویت ملی و فرهنگی ماست و رسانهها در قبال آن مسئولیت مضاعفی دارند. در این نوشتار با سه نفر از برگزیدگان بخشهای مختلف جشنواره گفتوگو کردهایم و نظرشان را درباره وضعیت فعلی شعر امروز و جایگاه جشنواره پرسیدهایم. امیرعلی سلیمانی شاعر برگزیده بخش محاوره، حسین دهلوی برگزیده بخش شعر کلاسیک و اسماعیل ا...دادی، برگزیده بخش شعر کودک و نوجوان به سؤالات ما پاسخ دادهاند که میخوانید:
بخش محاوره جشنواره، توجیهی ندارد
شما غزلسرای خوبی هستید و بسیاری از علاقهمندان به شعر با غزلهای شما آشنایند، چه شد که تصمیم گرفتید به شعر محاوره روی بیاورید؟
فکر میکنم حدود هفت سال میشود که اولینبار ترانه نوشتم. این مسأله هم بیشتر بهخاطر موسیقی بود. به واسطه آشنایی با دوستان ترانهسرا، در این جلسات شرکت میکردم و خودم هم علاقه زیادی داشتم که بهعنوان ترانهسرا کار کنم. کمکم از حدود سال ۹۵ در کنار شعر، ترانه هم مینوشتم و بعد برایم جدیتر شد. آن هم دنیای خوشایندی برایم داشت. در این مدت با خوانندگان و آهنگسازان مختلفی کار کردم و در سال ۱۴۰۱ ترانههایی را که فکر میکردم خارج از فضای موسیقی به لحاظ مکتوب هم ارزش دارند به کتاب تبدیل کردم.
به نکته خوبی اشاره کردید، تفاوت میان ترانه و شعر محاوره چیست و آیا میشود خط و مرزی میان آنها قائل بود؟
این دو گونه واقعا از هم جدایند. من ترانه را فقط قابل تعریف شدن در یک پروژه موسیقی میدانم. ترانه یک اثر مستقل نیست و برای یک اثر موسیقی نوشته شده است. ترانه در ترکیب با چند عنصر دیگر یک قطعه موسیقی را میسازد ولی محاوره یک شعر کامل است که فقط زبانش با زبان معیار تفاوت دارد. اشتراکات شعر محاوره و شعر کلاسیک از حیث مؤلفههایی که میتوانند یک اثر را سربلند کنند، بسیار است. ولی ترانه مؤلفههای متفاوتتری میخواهد و چه بسا بسیاری از ویژگیهایی که یک شعر را در دید منتقد یا مخاطب، شعر خوبی میکند، ترانه را دچار ضعف کند. سادهنویسی و توجه به عاطفه در ترانه خیلی مهم است. آنقدری که آرایههای ادبی و توجه به فرم در شکلهای نوشتاری اثر در شعر اهمیت دارند، در ترانه مهم نیستند.
این سؤال مطرح است که اگر محاوره، گونهای ازشعر است؛چه نیازی است که زبان را ازشکل رسمیآن خارج کنیم و به زبان محاوره شعر بگوییم؟
سؤال مهمی است و باید به آن فکر کرد اما اگر بخواهیم برایش توجیهی بتراشیم، میشود گفت برخی آثار فضا و جهانی دارند، شاید ایجاب میکند که با لحنی صمیمیتر بیان شود. مثلا اگر شعری را از زبان مادری خطاب به فرزندش بنویسید، اگر با زبان محاوره این شعر را بنویسید، باورپذیرتر میشود. یا مثلا وقتی در شعری، ارجاعها یا نقل قولها زیاد باشد یا شعری که اتکای زیادی بر دیالوگ داشته باشد، یا مثلا شعری که مبتنی بر قصه و تداعیکننده قصههای قدیمیاست، در چنین فضاهایی کمککننده است. در چنین فضاهایی زبان محاوره میتواند یاری کند که زبان یکدستتری شکل بگیرد و تکلیف مخاطب روشنتر باشد. من معتقدم بخشی از شعرهای محاورهای که نوشته میشود، به دلیل علاقهمندی شاعران به فضای موسیقی است و متأسفانه خیلی هم توفیقی به دست نمیآورند چرا که همچنان تکیهشان بر دانستهها و باورهایی است که در حوزه شعر دارند و فقط زبان را عوض میکنند. در نهایت هم نه خروجی مورد نظرشان در حوزه موسیقی را به دست میآورند و نه توجیه قابل قبولی دارند که چرا زبان اثرشان تغییر کرده است. یک حالت بینابینی و سردرگمیهم بهخصوص درمورد کتابهایی که چاپ میشود، وجود دارد.
قبول دارید که موارد بسیار زیادی از شعرهایی که به زبان محاوره سروده میشود، به دلیل این است که شاعر توانایی لازم در سرودن شعر به زبان رسمیرا ندارد و از زبان محاوره به عنوان گریزگاهی برای پوشاندن ضعفهای زبانی خود استفاده میکند؟
کاملا درست است و شاید چون شعر محاوره به نوعی شعر موزون هم حساب میشود، راهی برای گریز از وزن هم هست. ما خیلی جاها اگر به ایرادات جزئی وزنی برخورد کنیم، در شعر محاوره توجیه این است که چون کلمات کوتاه و بلند خوانده میشوند، در خوانش میتوان این ایرادات را به شکلی مرتفع کرد. احساس میکنم یکگونه عامیانهتر از شعر را میبینیم. هرچند در این سالها تکچهرههایی داشتهایم که فقط شعر محاوره سرودهاند و کارهایشان قوت داشته و از هر زاویهای که بنگریم تأثیرگذاری آثارشان با چهرههایی که شعر با زبان معیار مینوشتهاند، برابری میکند. نوشتن یک شعر محاوره چون خیلی چارچوبها و معیارها و تناسبات و الزامات شعرگفتن با زبان معیار را ندارد، به ظاهر سادهتر میآید و خیلیها برای ساده شدن کارشان به شعر محاوره پناه میبرد باشند. همین اتفاق در حوزه شعر آزاد هم افتاده است و برخی از دوستانی که به نوشتن شعر آزاد روی آوردهاند، منطقهای کلاسیکی در ذهنشان داشتهاند و فلسفه پیدایش شعر آزادمان را نفهمیدهاند اما چون نوشتن این شعر در ظاهر سادهتر بود، برای اینکه زودتر به خود برچسب شاعر بزنند و مجموعه شعر منتشرکنند، انگار فراگیری کمتری میخواست به همین دلیل آن مسیر را انتخاب کردند و البته هیچکدام هم توفیقی به دست نیاوردند.
به نظر شما آیا ما آنقدر اثر خوب در حوزه شعر محاوره داریم که به صورت مجزا در جشنواره شعر فجر به آن پرداخته شود؟ به نظر شما دلیل منطقی جداسازی این گونه شعری از شعر کلاسیک چیست؟
به نظر من واقعا دلیلی ندارد. شاید چون من خودم برنده شدهام، گفتن این حرف درست نباشد اما این کار توجیه درستی ندارد. شعر محاوره از نظر کیفی و کمی نباید در کنار شعر کلاسیک و آزاد بهصورت یک شاخه مجزا بررسی شود. شاید پرداختن به عنوان یک بخش جنبی آن هم در یک دوره بتواند قابل توجه باشد. بههرحال این هم یک گونه است و شاید من بتوانم ۱۰ کتاب خیلی خوب شعر محاوره در دهه ۹۰ اسم ببرم ولی از این تعداد بیشتر نیست. نه توسط منتقدان و نه مخاطبان، هیچگاه شعر محاوره به چشم یک گونه مستقل و جدا مورد توجه نبوده است. من در انتشارات خودم از میان ۴۰۰ کتابی که منتشر کردهایم، فکر نمیکنم بیشتر از چهار یا پنج کتاب دارای زبان محاوره باشد. تعداد آثار رسیده به جشنواره فیلم فجر را هم نگاه کنید، میبینید تعداد آثار رسیده در بخش محاوره ۵۰ کتاب است اما در بخش شعر کلاسیک ۱۴۰۰ اثر. اینکه یک نفر را بهعنوان نفر اول شعر محاوره و یک نفر را بهعنوان نفر اول شعر معیار با یک جایگاه در رتبهبندی معرفی کنید، خواهناخواه در حق کسی که در شعر کلاسیک برنده شده، اجحافی صورت گرفته یا توجه ویژه و غیرعادی به بخش محاوره شده است. توفیقی بوده است که امسال من برگزیده شدهام ولی فکر میکنم جای درست پرداختن به شعر محاوره در جشنواره موسیقی فجر است که در آنجا ترانه یک شاخه است و برگزیده دارد. در جشنواره شعر فجر بهراحتی میتوان شعر محاوره را در شعر کلاسیک ادغام کرد.
برخی میگویند دلیل افت کتابهای شعر بهدلیل رویکرد مخاطبان به شبکههای اجتماعی است که شعر را دیگر در کتابها دنبال نمیکنند بلکه بهدنبال شعر در فضای مجازی هستند.
بهنظر من بیتأثیر نیست و این عامل هم ۲۰تا۳۰ درصد مؤثر بوده است. کتابهای شعر کتابهای کمحجمی هستند و انتشارشان در فضای مجازی راحت است. ما درهمین دوران سخت کتابهای شعر، کتابهایی داریم که پرفروشند و میتوانند مثالهای نغزی برای این بحث باشند. به نظر من گرانی کتاب خیلی تأثیر بیشتری داشته است. در اوج دوران فروش کتابهای شعر حداقل در دورهای که من خودم مخاطب شعر بودم، یعنی در دوران ابتدای دهه ۹۰، ناشران شعر پرفروشترین ناشران فضای نمایشگاهی بودند، در همان دوران وبلاگنویسی و فیسبوک و شبکههای اجتماعی دیگر نیز باب بودند اما اساسا دست مخاطب برای خرید بسیار باز بود. با یک بنکارت نمایشگاهی میشد ۱۵ تا ۲۰ کتاب با خود ببری و طبیعتا در میان همه حوزهها، کتابهای شعر هم بود. من خودم چون مستقیما با مخاطبان در ارتباطم، میبینم که خیلی دستچینتر انتخاب میکنند. بهخصوص که مخاطب شعر با توجه به اینکه هرساله دو تا سه هزار کتاب شعر منتشر میشود، گزینههای زیادی برای انتخابکردن دارد. زمانی مخاطب آنقدر از نظر مالی فراغت داشت که میگفت امسال ۵۰ کتاب خوب به بازار آمده و من همه آنها را میخرم اما الان نمیتواند اینگونه به مسأله نگاه کند. معتقدم چندین دلیل وجود دارد؛ فضای مجازی موثر است، شرایط حاکم بر بازار هم موثر است. نگاهی که پخش به کتاب شعر دارد هم مؤثر است. چون کتاب شعر کتاب کمحجمیاست، سود توزیع کمتری نسبت به یک رمان ۸۰۰ هزارتومانی برای پخش دارد و به همین دلیل آنها هم بهدنبال آن هستند که بازاریابهایشان را مجاب کنند که کتاب گرانقیمتتری را در شبکه توزیع قرار دهند. همه اینها موثرند. تعارف نکنیم این دوره جزو کمرونقترین دوران بازار کتاب شعر است.
و به نظر شما راه چاره چیست؟
چیزهایی که من بگویم،همان چیزهایی است که همه دراین سالها گفتهاند وتاثیری نداشته است.مسأله اینجاست که شعر در رسانههای رسمی اصلا بازیگر مهمی نیست و فقط به چشم زینت به آن نگاه میشود. داستان دوطرفه است؛ تو به آن توجه نمیکنی و مخاطب به دست نمیآورد و بعد میگویی چون تو مخاطب نداری به تو توجه نمیکنم. هنرهای تجسمی و ادبیات در سبد رسانههای رسمی جایی ندارند. وقتی تمام شبکههای خوب تو در اختیار هنرهای دیگر باشد اما با برگزاری یک جشنواره یا نوشتن شعر روی بیلبوردها بخواهی توجه به شعر ایجاد کنی، این امر شدنی نیست. از نظر متولیان امر جاهایی که توجه مخاطب معطوف میشود، کاملا قابل شناسایی است و باید اتفاقا آن جاها را در اختیار شعر قرار دهند. سالهاست ما یک شب شعر مردمی نداریم، درحالیکه برنامهریزی چنین چیزی اصلا دشوار نیست. من به خاطر دارم جشنوارههایی که در دهه۸۰ برگزار میشد، مانند جشنواره شبهای شهریور مخاطب زیادی جذب میکرد و اصلا اینکه شاعری در شبهای شهریور رتبهای به دست میآورد، برایش اعتباری محسوب میشد و تا مدتها روی فروش کتابش تاثیر میگذاشت. نگاه متولیان به شعر باید تغییر کند، شعر ابزاری برای شروعکردن یک برنامه یا وسیلهای برای جلب توجه یک نماینده نیست. شاعران آنقدر مهجورند و رسانهای روی آنها متمرکز نیست که شعر خواندن یک نماینده در جلسه مجلس میشود خبر مهم حوزه شعر یا وقتی یک شاعر بزرگ فوت میکند، خبرش منتشر نمیشود؛ چراکه میگویند کسی او را نمیشناسد اما سؤال اینجاست که چرا یک شاعر بزرگ را کسی نمیشناسد اما یک بازیگر درجه چهار را همه میشناسند. چون شریفترین اوقات رسانه را به او اختصاص دادهاند. اگرچه زیاد گفته میشود که شعر هنر اول ماست ولی باید بپذیریم که به شعر بیتوجهی شده است. شعر در اروپا هیچگاه جایگاه شعر در ایران را نداشته اما جایگاه خود را حفظ کرده ولی در کشورهایی مانند هند یا تاجیکستان یا افغانستان که به شعردوستی مشهورند، میبینیم که شعر چه جایگاهی دارد و مردمش چقدر شعردوست و شاعردوست هستند و به برنامههای ادبی توجه میکنند. الان در ایران فقط شاعران درباره هم صحبت میکنند.
گوش و چشم مخاطب به غزل عادت کرده است
از «دلبستگی» بگویید و اینکه چطور منتشر شد؟
دلبستگی، سومین مجموعه غزل من بود. قبل از این کتاب «آشفتگی» در انتشارات نزدیکتر و کتاب «مجنون در تهران» در انتشارات سپیده باوران از من منتشر شده بود که آشفتگی هم در سال ۱۳۹۶ جایزه کتاب سال قیصر امینپور را دریافت کرد. دلبستگی شامل ۳۸ غزل عاشقانه و آیینی است که البته سهم بیشتر با شعرهای عاشقانه است. این کتاب شعرهای دوره ۱۳۹۹ تا ۱۴۰۱ من را شامل میشود.
بعضی از دوستانی که ما با آنها صحبت میکردیم و کتابشان را انتشارات سوره مهر منتشر کرده است، از تأخیر این انتشارات در چاپ کتابها گلایه داشتنند،؛ این اتفاق برای کتاب شما هم افتاد؟
نه؛ فاصله تحویل کتاب و انتشارات آن حدود چهار یا پنج ماه بود که برای نشر فاصلۀ قابل توجهی نیست.
گفتید این کتاب سومین مجموعه غزلتان است؛ در قالبهای دیگر کار نمیکنید؟
چرا؛ در قالبهای دیگر هم کار میکنم مثلا رباعی، نیمایی و قصیده هم دارم اما آنها را کمتر منتشر میکنم. چون علاقه بیشتر من به غزل است و تا زمانی که یک غزل نگویم، دلم آرام نمیشود که شعر تازه و جدید گفتهام. همانطور که گفتم علاقه من به قالب غزل است و معتقدم این قالبی که از قرن چهارم تا همین امروز زنده مانده است، خودش تشخصی دارد که باعث میشود محترم باشد. مخاطب هم به غزل علاقه دارد و بازخوردهایی که حداقل من از طرف مخاطبانی که مرا دنبال میکنند، میگیرم این است که آنها هم علاقه دارند در صفحه یا کتاب من بیشتر غزل ببینند تا نیمایی یا قالبهای دیگر.
دلیلش به نظر شما چیست؟
شاید دلیلش این است که گوش و چشم مخاطب به غزل و ساختار آن عادت کرده است و با این قالب آشناتر است و به همین دلیل نسبت به قالبهای دیگر مانند نیمایی و رباعی میتواند با غزل ارتباط برقرار کند.
ایرادی که به قالب غزل میگیرند همین است که به دلیل آن سابقه و فضایی که غزل بر ذهن و زبان شاعر و مخاطب تحمیل میکند، از جریان روز و فضای ادبی معاصر عقب مانده و در فضای کلاسیک باقی مانده است؛ این را قبول دارید؟
نگاه من به شعر خیلی اینگونه نیست که شاعر حتما باید در شعر، حرف مردم را بزند یا مشکلات اقتصادی مانند فقر و فساد را بازتاب دهد. البته که ما باید سهمی از شعر معاصر را به شعر اجتماعی اختصاص دهیم و به این موضوعات هم بپردازیم ولی سهم بزرگی از شعر هم به این اختصاص دارد که شما یک اثر هنری خلق کنید و مخاطب از همان هنر لذت ببرد. به هرحال برای زندگی، هنر هم نیاز است و به نظر من کارکرد غزل و بهخصوص غزل عاشقانه هم همین است. نگاه من به شعر اینگونه است که سعی میکنم یک اثر هنری خلق کنم. شاید این اثر هنری، گرهی از کار مردم باز نکند ولی مردم از دیدن آن لذت میبرند.
چرا برای این لذت هنری، سپید نمیگویید؟
چون سپید را دوست ندارم!
چرا؟
چون وزن ندارد.
همین وزن و قافیه چه جادویی دارد که هم شاعر و هم مخاطب نمیتوانند از آن دست بکشند؟
این موسیقی که در غزل وجود دارد، خودش آرامش خاطری ایجاد میکند که ذهن مخاطب و شاعر را جمع و جور میکند تا بتوانند تمرکز بیشتری روی شعر داشته باشند.
انتشاراتسورهمهراین کتاب رادرمجموعهایازکتابهای شعر باعنوان«شعرمعناگرا»منتشرکرده است،این اصطلاح به چه معناست؟
خود من هم نمیدانم این عنوان یعنی چه. البته میدانم که کتابها را به شکل مجموعهای منتشر میکنند و برای هرکدام عنوانی انتخاب میکنند. مانند مجموعه «شعر امروز» که انتشارات نیماژ تحت این عنوان مجموعه شعرها را منتشر میکرد ولی اینکه چرا این عنوان انتخاب شده را اطلاعی ندارم؛ چون به هرحال مجموعه شعرهای دیگر هم بیمعنا نبوده است! فقط میدانم این برندسازی برای همان انتشارات بوده است؛ مجموعهای از کتابها که از نظر قطع و جلد شبیه یکدیگر است. این تجربه قبلا در انتشارات فصل پنجم هم تجربه شده بود که کتابهایش را با یونیفورم مشابهی منتشر میکرد.
پس خودتان شعرتان را شعر معناگرا تعریف نمیکنید؟
نه چون نمیدانم معناگرا چه تعریفی دارد و به چه معناست!
روند جشنواره شعر فجر را طی ۱۸ دورهای که از برگزاری آن میگذرد، چگونه ارزیابی میکنید؟
اگر بخواهم صادقانه بگویم، نه در جایزه کتاب سال شعر قیصر امینپور و نه در جشنواره شعر فجر، از روند برگزاری و اینکه چگونه کتاب به جشنواره ارسال شد، خبر نداشتم. در جایزه قیصر امینپور فقط به من اطلاع دادند که انتشارات کتاب را برای جشنواره فرستاده است و برای این کتاب هم همین اتفاق افتاد. یک روز عصر از خانه کتاب با من تماس گرفتند و اطلاع دادند که کتاب من به مرحله نهایی جشنواره شعر فجر رسیده است. واقعیت این است که من خیلی در جریان روند برگزاری جشنواره نبودم و اگر از من بپرسید برگزیدگان دورههای قبل جشنواره چه کسانی بودهاند، نمیدانم؛ چراکه اخبار جشنواره را پیگیری نمیکردم اما چیزی که در مراسم اختتامیه دیدم، این بود که رویکرد برگزارکنندگان جشنواره، جوانگرایانه بود و در بیشتر بخشها به جوانترها جایزه برگزیده دادند و از کهنکسوتها تقدیر شد. حتی نمیدانم داوران جایزه چه کسی بودهاند. البته این را قبول دارم که جشنوارهها در رویکرد ادبیات تأثیر دارد.
چه کاری دردست انتشار دارید؟
قعلا کتاب شعری در دست کار ندارم اما بهواسطه اشتغال در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، مشغول نگارش یک رمان نوجوان هستم که فضایی فانتزی و جادویی دارد.
خیلیها معتقدند کتاب شعر دیگر مورد اقبال مخاطبان نیست و مخاطب به دنبال شعر در رسانههای دیگر است.
این حرف را خیلی قبول ندارم؛ چون گروهی از مخاطبان، کتابخوان هستند و همیشه کتاب، ازجمله کتاب شعر میخرند. کاری که نهادهای فرهنگی میکنند، این است که سعی دارند مخاطبان را بالا ببرند و به زور همه مردم را مخاطب شعر کنند. درست مثل اینکه قدم به قدم گالری نقاشی بگذاری، یکی هم ممکن است علاقه نداشته باشد. از آنجایی که صفحات مجازی بیشتر در دسترس مردم است، قاعدتا مطالب درآنجا بیشتر دیده میشود. افرادی که از این طریق شعر رادنبال میکنند، ممکن است مخاطب جدی شعر نباشند اما هنوز شعر مخاطب جدی دارد که میروند و کتاب میخرند. میبینیم شاعرانی که اسم و رسمدار هستند، کتابهایشان به چاپهای بالای ۵۰هم میرسد ونشان میدهدکه کتاب شعرهنوز خریداردارد.مخاطب غیرجدی شعریک بیت شعربه چشمش میخورد و همان را برجسته و ترند میکند، شاعرانی که رویکردشان به شعر، حرفهای و جدی نیست با دیدن این موضوع بیشتر به دنبال همان مخاطب میروند و سعی میکنند دنبالهرو سلیقه همان مخاطب باشند.اینگونه شاید سطح شعر نزول پیدا کند ولی اینگونه مسائل به بدنه شعر جدی و جریان اصلی شعر ضربه نمیزند کمااینکه دراین مدت هم نتوانسته است جریان اصلی شعر راتضعیف کند.
ناشران در شعر نوجوان سرمایهگذاری نمیکنند
از مجموعه «بعضی پرندهها شاعرند» که برگزیده جشنواره شعر فجر در بخش شعر کودک و نوجوان شد، بگویید.
نشر گویا یک طرحی داشت به نام «طرح شعر شباب» برای بچههای فراتر از نوجوان ۳۰تایی چاپ شده و اول هم از پیشکسوتها چاپ شد. در سال ۱۴۰۰ به من گفتند شما هم اگر شعر دارید حتی اگر از کتابهای دیگرتان باشد، بدهید. چون من مجموعهای از قدیم داشتم که در انتشارات کانون منتشر شده بود به نام «چهرهات چقدر آشناست». من اول گفتم شعر جدید دارم شعرهایی که برخی تاریخهایشان از ۱۰سال پیش تا جدیدتر است اما از نشر گویا گفتند تعداد شعرها کم است، سه چهارتایی هم از آن کتاب قبلی در این کتاب گذاشتم، چون هدف انتشارات این بود که کارنامهای از شعرهای نوجوان منتشر کند.
غیر از این مجموعه کتاب که انتشارات گویا منتشر کرد، به نظر میرسد انتشار کتاب شعر و حتی داستان برای نوجوان کاهش یافته است.
داستان باز بهتر است بهخصوص رمان رونق دارد. کارهایی که در انتشارات کانون در قالب رمان نوجوان منتشر شد و نیز کتابهای نشر افق، کتابهای خیلی خوبی است؛ البته کتابهای افق اغلب البته ترجمه است ولی شعر خیلی کم است و ناشران به این راحتی چاپ نمیکنند و دغدغه شاعران نوجوانسرا این است که ناشران علاقهای به سرمایهگذاری در این حوزه ندارند.
فکر میکنم دلیلش این باشد که دوران نوجوانی دوره مقطعی و گذارست. بچهها وقتی وارد این دوره میشوند احساس میکنند بزرگسال شدهاند و شناختشان هم خیلی سخت است، چراکه با موجودی روبهرو هستی که نه کودک است و نه بزرگسال. دوست دارد بزرگسالانه به او نگاه شود. پدیده مدرنیسم هم باعث شدهاست نسلها روزبهروز تغییر پیدا کنند و حالوهوا و دغدغههایشان متفاوت شود. نوجوان امروز از نظر جهانبینی و نگاهش به دنیای پیرامون با نوجوان پنج سال قبل تغییر زیادی کرده و بخشی از این تغییر هم نتیجه رسانه و فضای مجازی است به همین دلیل بچهها خیلی زود به دوران بزرگسالی پرتاب میشوند و اصلا فرصت نمیشود آنها را بشناسید.
پدیدههایی مانند کودکی، نوجوانی و بزرگسالی پدیدههایی جهانی است و فضای مجازی و رسانههای جدید برای آنها هم هست اما میبینیم که آنها همچنان محتوای ویژه نوجوانان تولید میکنند و موفق هم هستند.
من فکر میکنم این مسأله به این برمیگردد که کتاب و کتابخوانی در آن کشورها یک پدیده جدی است اما در کشور ما اینگونه نیست. خانوادهها درگیر معیشت خود هستند و در این زمینه نظام آموزشی و آموزش و پرورش میتواند در ترویج کتابخوانی خیلی مؤثر باشد اما در آموزش و پرورش هیچ برای کتاب، کتابخوانی و ادبیات هیچ جایگاهی وجود ندارد و کسی به فکر تغذیه فکری بچهها نیست؛ در صورتی که در کشورهای پیشرفته، این امور کاملا نهادینه شدهاست.
بخشی از این مشکل به خود شاعران و نویسندگان برنمیگردد که کلیشههای ذهنی گذشته خود هستند؟
نویسندگان و شاعران ما خیلی نتوانستند به فضای ذهنی نوجوانان عصر ما نزدیک شوند و آثاری که تولید میکنند خیلی با اقبال روبهرو نمیشود. وقتی دوستانم از من میخواهند چند کتاب خوب معرفی کنم تا برای کودکان یا نوجوانانشان تهیه کنند، وقتی تأمل میکنم؛ میبینم به صورت ناخودآگاه و بدون داشتن پیش زمینه، ۹۰درصد کتابهایی که معرفی کردهام، ترجمهاند. انگار آن نویسندهها و شاعران بیشتر با فضای ذهنی بچهها آشنا هستند. یک دلیل از رونق افتادن ادبیات نوجوان هم شاید این باشد که گروهی از شاعران و نویسندگان داخلی با مخاطبانشان فاصله گرفتهاند. البته ما همچنان آثار خوب زیاد داریم.
این فاصله چگونه باید برداشته شود؟
به این موضوع خیلی فکر کردهام. نویسندگان دیگر کشورها با مخاطبانشان ارتباط رودرروی زیادی دارند به گونهای که میگویند یکی از کارهای ما خواندن مخاطبان کودک یا نوجوانمان یا حضور در جمع بچههاست. اینکه مرتب میان بچهها باشند و با آنها گفتوگو کنند و برایشان کتاب بخوانند، کاری معمول و عادی برای آنهاست. در میان نویسندگان ایرانی اینکه نویسندهای که خود را متعهد بداند که بهصورت مرتب میان بچهها باشد و با آنها ارتباط بگیرد، بهندرت معمول است. کمتر نویسندهای میبینیم که در ماه ۵ ــ ۴ جلسه با بچهها نشست و برخاست کند و حرفهایشان را بشنود. این اتفاق میتواند راهگشا باشد.
طرح «دو پنجره» کانون که نویسندگان و شاعران به میان اعضای کانون میروند، این کار را میکند. شاید اگر از این طرحها در کانون و آموزش و پرورش بیشتر شود، این مشکل حل گردد.
من خودم مربی کانون پرورش هستم و خودم در همین امسال سه بار در این برنامهها شرکت کردهام اما این طرح خیلی محدود است و زیاد دیده نمیشود. خودم به مدارس زیاد میروم و ارتباط زیادی دارم، میروم برای بچهها کتاب میخوانم. به دوستانی که دغدغه ادبیات کودک دارند، حتما توصیه میکنم که این کار را که یکی از لذتبخشترین کارهاست تجربه کنند. اینکه بروی و کتاب خوبی را، نه کتاب خودت بلکه یک کتاب خوب و جذاب را برای بچهها بخوانی خیلی تأثیر دارد، هم برای بچهها و هم برای نویسنده که درک و دریافت بچهها از متن را از نزدیک میبیند و میتواند از این تجربه در خلق آثار جدید استفاده کند. من به بندرعباس رفته بودم برای جشنواره نشستها فستیوالها. کاش برنامهای باشد که کسانی مسئول این کار باشد که نویسنده کودک و نوجوان را به مدارس بفرستند. این گرهی است که آموزشوپرورش بهسادگی میتواند آن را باز کند. در هر منطقه شهرهای مختلف نویسندگان کودکونوجوان، تسهیلگر کتاب یا کتابفروشهایی هستند که میشود بستر حضور آنها برای خواندن و معرفی کتاب را فراهم کرد. مدرسه، خانه دوم بچههاست و آنها در یک مقطع سنی حرف معلم را بر حرف اعضای خانواده خود ترجیح میدهند و این کار در درازمدت خیلی تأثیرگذار خواهد بود. خیلی از ناهنجاریهای اجتماعی را میتوان از طریق آموزش کودکان رفع کرد.
به نظر خودتان این جایزه تأثیری در سرنوشت کتابتان داشته یا خواهد داشت؟
باید کمی فاصله بگیرم. خود من در حوزه ادبیات کودک و نوجوان هستم، خیلی پیگیرم کتابهایی را که در جشنوارههای معتبر برگزیده میشود تهیه کنم و آن را توصیه و معرفی کنم. دیگر دوستان هم همینگونه هستند. البته من پیشنهادی چند سال پیش دادم و معتقدم در داوری کتابهای کودک و نوجوان بهتراست ازداوران کودک ونوجوان هم استفاده شود. در فیلم کودک این کار را میکنند ولی چقدر خوب است که کتابها را به نوجوانها هم بدهند بخوانند، شاید حتی نتایج تغییر کرد چراکه من دیدهام کتابهایی بوده که برگزیده شده اما بچهها از آن استقبال نکردهاند و برعکس آن هم بوده که کتابی دیده نشده اما مورد استقبال بچهها واقع شده است.