گفت‌وگو با بابک پرهام، نویسنده و کارگردان نمایش «سالومه»

اقتباس روز از متون کهن

در گفت‌وگوی «جام‌جم» با غلامحسین دولت‌آبادی، کارگردان نمایش «مینی‌بوس» مطرح شد

گریز از فضای روشنفکری تئاتر

مینی‌ بوس، نوشته آراز بارسقیان با کارگردانی غلامحسین (فرشید) دولت‌آبادی این روز‌ها در تالار مشایخی ساعت۲۰ اجرا می‌شود. این نمایش راوی دعوایی از سال۶۴ است که با خرید یک مینی‌بوس بین پدر و دایی شروع می‌شود و سال‌ها ادامه دارد.
مینی‌ بوس، نوشته آراز بارسقیان با کارگردانی غلامحسین (فرشید) دولت‌آبادی این روز‌ها در تالار مشایخی ساعت۲۰ اجرا می‌شود. این نمایش راوی دعوایی از سال۶۴ است که با خرید یک مینی‌بوس بین پدر و دایی شروع می‌شود و سال‌ها ادامه دارد.
کد خبر: ۱۴۳۷۳۷۷
نویسنده رضا آشفته - گروه فرهنگ و هنر

همین موضوع عامل جدایی خانواده‌ها می‌شود تا روزگار امروز، اما با مهاجرت فرزندان و بازگشت آن‌ها به وطن، این کینه قدیمی رنگ و روی دیگری به خود می‌گیرد. با فرشید دولت‌آبادی نویسنده، پژوهشگر، کارگردان و مدرس دانشگاه درباره این نمایش گفت‌وگویی کرده‌ایم که می‌خوانید.

آیا مینی‌ بوس می‌خواهد همان احساس نوستالژیک در دهه ۶۰ را برای ما یادآوری کند؟
واقعیت این است که هدف از نگارش نمایشنامه مینی‌بوس و اجرای آن، یادآوری نوستالژیک دهه ۶۰ نیست. بلکه بخش قابل‌توجهی از وقایع نمایشنامه صرفا در آن زمان اتفاق می‌افتد. یعنی اصلا قصد این نبوده که با استفاده از نوستالژی آن دهه باعث جذب مخاطب شویم. ولی اصولا چه در نمایشنامه‌هایی که با بارسقیان و چه در آثاری که به تنهایی نوشته‌ام، زمان گذشته چه در زندگی روزمره و چه به عنوان تاریخ معاصر برایم اهمیت به‌سزایی دارد. من شخصا بخشی از ذهنیتم در تاریخ و زمان گذشته و نقد و تحلیل آن می‌گذرد. تاریخ و سیر وقایعی که بر سر ما می‌رود، وضعیت کنونی ما را می‌سازد. نمایش مینی‌بوس فارغ از جنبه‌های نوستالژیک، به پوچی تاریخ اشاره دارد. پوچی در روابط انسانی و خانوادگی، دعوا و مشاجرات بی‌ارزش و هدر دادن فرصت‌های زندگی و با هم بودن. امروز که به گذشته نگاه می‌کنیم به سیر زندگی خود، خانواده و اطراف‌مان به غیر از حس از دست رفتن دوران سپری‌شده، احساس تلخی نیز به ما دست می‌دهد، مبنی‌بر از دست دادن آدم‌هایی که می‌توانستیم بیشتر با هم باشیم و با هم دوران خوبی را سپری کنیم.

چرا شیوه روایی را برای این روایت خانوادگی انتخاب کردید؟
من شیوه روایی را در برخی دیگر از نمایشنامه‌های دیگرم هم به کار برده‌ام. هم به این شیوه تعلق خاطر دارم و هم فکر می‌کنم شیوه مناسبی برای خروج از رئالیسم و ایجاد انقطاع است. انقطاع به معنی گریز از زمان خطی است. ضمنا در کنار شیوه روایی، ساختار اپیزودیک و نمایشنامه‌نویسی برمبنای اپیزود، همیشه موردتوجه من بوده است. اصولا ذهن‌من در نمایشنامه‌نویسی بر همین مبنای اپیزودیک است. شیوه روایی و ساختار اپیزودیک از نظر من مکمل یکدیگر است. در همین نمایش مینی‌بوس، اپیزود‌های زیادی در کنار هم قرار می‌گیرد و روایت آن‌ها را به هم پیوند می‌زند.

چرا به موضوع عشق و تابویی که در گذشته داشت و امروز این تابو برداشته می‌شود با نگاه انتقادی نگاه کرده‌اید؟
البته درک من از سؤال شما مربوط به دو برهه زمانی در رابطه فرهاد و شادی است. همان‌گونه که احتمالا خودمان هم در دوره نوجوانی تجربه کرده‌ایم منظورم دهه‌های ۶۰ و ۷۰ است، عشق‌های نوجوانانه عمدتا با منع مواجه بود. حالا که شادی و فرهاد بزرگ شده و اختیارشان دست خودشان است، دوباره به هم می‌پیوندند. ما برای این مورد در نمایشنامه‌نویسی اصطلاحی تحت عنوان تفکیک احباب داریم که یکی از عناصر طرح است و دقیقا به همین نوع از جدایی‌ها اشاره دارد. البته اکنون دیگر فرهنگ خانواده‌ها و جامعه تغییر یافته و برخورد در مقابل چنین عشق‌هایی متفاوت شده است. به نظر می‌رسد شادی در عوالم نوجوانی و در آغاز جوانی با توصیه‌های پدر و مادرش و البته برای دوری کامل از فرهاد و قطع ناگهانی عشقی که به‌خاطر اختلافات خانوادگی بر سر مینی‌بوس پیش‌آمده به آمریکا می‌رود. به نظر می‌رسد آمریکا یک انتخاب آزادانه نبوده و حالا شادی که دیگر بار زندگی را زمین گذاشته از زیر یوغ زندگی نسبتا تحمیلی خارج شده، می‌خواهد به عشق ناتمام خود سروسامانی دهد.

چقدر از این روایت خاطره است و چقدر تخیل؟
اصل داستان مینی‌بوس واقعیت زندگی خانوادگی من است. لحظاتی که در کودکی و نوجوانی آن را تجربه کرده‌ام و از نزدیک دیده‌ام. البته در اینجا هم تغییراتی به نفع روایت نمایشنا‌مه انجام شده است، اما بخش عاشقانه به این شکل مطرح نبود، ولی خب تجربه‌ای متفاوت از برهه دیگری از زندگی‌ام به داستان مینی‌بوس پیوند خورد. من اصولا از تجربیات و مواجهه خودم با زندگی می‌نویسم. آدم‌های نمایش مینی‌بوس برخی‌شان الان درقیدحیات هستند و من همین روز‌ها آن‌ها را می‌بینم و برخی نیز فوت کرده‌اند. برخی خاطره‌های این نمایش و یاد برخی از این افراد در طول تمرین و حتی روز بازبینی، اشک مرا جاری می‌کرد.

بازیگران چگونه انتخاب و در مسیر تمرین‌ها به نقش رسیده‌اند؟
در انتخاب بازیگران نمایش مینی‌بوس کمی دچار دردسر شدم، چون چند جابه‌جایی داشتیم، ولی در نهایت فکر می‌کنم به ترکیبی ایده‌آل رسیدیم. این روز‌ها با این‌که علاقه‌مندان به تئاتر زیادتر از قبل شده‌اند، پیدا کردن بازیگران کاربلد و متعهد واقعا دشوار شده است. در طول تمرینات سعی کردم بازیگران را با کاراکتر‌های نمایش آشنا کنم و آن‌ها را به سمت مسیر درستی هدایت کنم. به نظرم بیش از ۸۰ درصد آنچه مدنظرم بوده، اتفاق افتاده. خوشبختانه بازیگران این نمایش باهوش و کاربلد بودند و خود نیز به کاراکتر مورد بازی‌شان موارد ارزنده‌ای افزودند. در تئاتر کم پیش می‌آید ترکیب بازیگران ایده‌آل باشد، اما در این کار به‌نظرم به ترکیب ایده‌آلی رسیدم.

صحنه نمایش خالی است و مینی‌بوس و خودرو هم با چند صندلی و فرمان بازی می‌شود. هدف‌تان از این طراحی مینی‌مال چه بوده است؟
هنگام نگارش متن به اجرای آن هم فکر می‌کردیم. بزرگ‌ترین چالش‌مان طراحی ماشین بود. پس از مدتی تأمل همراه بارسقیان به این شکل از ماشین رسیدیم. این طراحی، ما را از رئالیسم دور می‌کند و جنبه‌های تئاتریکالیته اجرا را تقویت می‌کند که دقیقا مدنظر ما بود. من در اجرا‌های گذشته بیشتر از دکور‌های حجیم استفاده می‌کردم. طراحی فضای مینی‌مالیستی برایم تجربه خوبی بود. حتی نور چندان کارکرد فنی‌ای در ارائه اجرا ندارد و این هم عامدانه بوده، چون به طراحی خاصی نیاز نداشت و با توجه به نوع اجرا، سالن و البته رفت و آمد‌های زمانی، نیاز دراماتیکی به نور نداشتیم.

این سادگی را هم در طراحی لباس می‌بینیم که خیلی ساده از دهه‌۶۰ تا امروز را در برگرفته؟
بله درست است. در صحبت‌هایی که با طراح لباس نمایش، خانم شکری داشتیم، به توافق رسیدیم که لباس‌ها در عین این‌که منعکس‌کننده زمان‌های مختلفی باشد، اما آن‌قدر هم متنوع نباشند که برای بازیگر دست‌وپا گیر شود. تنها کاراکتر شادی است که چند تعویض لباس دارد. نکته دیگر این‌که نمی‌خواستم در طراحی لباس‌های مربوط به گذشته افراط شود و خیلی به چشم بیاید. لباس‌ها کلا در راستای کار بود و ساز جداگانه‌ای نمی‌زند.

اما این شیوه مینی‌مال درجایی به کار لطمه زده، مثلا چراازموسیقی برای القای‌موضوع عشق ونوستالژی آن گونه که باید بهره نگرفته‌اید؟
من اصولا موقع کار روی متن به موسیقی فکر می‌کنم، صدا‌ها و موسیقی‌هایی را که از متن تراوش می‌کند، می‌شنوم. اصلا در کار با آهنگساز هم خودم عمدتا جا‌هایی را که به موسیقی نیاز دارد مشخص می‌کنم. در برخی از نمایشنامه‌هایم حتی در خود متن به نام آهنگ اشاره شده. البته در کار‌های مشترک با بارسقیان او ایده‌های جالبی برای موسیقی دارد و همیشه انتخاب‌هایش خوب است. تک آهنگ این نمایش هم انتخاب اوست که در متن چاپی مینی‌بوس هم آمده. در اجرای نمایش مینی‌بوس به دلیل رفت‌وبرگشت‌های زمانی پی‌درپی و حجم دیالوگ‌ها چندان فرصتی برای موسیقی باقی نمی‌ماند. البته به این مسأله هم توجه داشتم که از موسیقی استفاده‌ای در جهت فضای نوستالژیک نکنم تا به این طریق بخواهم احساسات مخاطب را برانگیزم. در تنها صحنه‌ای که حس عاشقانه عمیقی وجود داشت، صحنه انتهایی نمایش است که از یک آهنگ استفاده شد.. 

مینی‌بوس در کل روایتی ساده، اما درگیرکننده‌ای دارد و این نوع پردازش چه مفهومی دارد؟
بله درست است روایت ساده به نظر می‌رسد چراکه برای مخاطب داستان نمایشنامه و برخی کاراکتر‌ها آشنا به نظر می‌رسند و قابل لمس هستند. در هنگام نوشتن، من و بارسقیان مشخصا و آگاهانه به این فکر کردیم که اصلا هنر تئاتر را وارد نمایشنامه نکنیم و به اصطلاح متن روشنفکری نباشد و به زندگی عادی و معمولی مردم اطراف‌مان بپردازیم. 

آیا شادی با عشق دوران نوجوانی‌اش ازدواج می‌کند یا پایان کاملا باز است؟
هم در خود نمایشنامه و هم اجرا، نتیجه باز است. اما نظر شخصی خود من این است که این عشق سرانجام خوشی ندارد. به نظر من آدم‌ها وقتی مدت‌ها از هم دورند و بعد به هم رجوع می‌کنند، دیگر آدم‌های سابق نیستند و همان طور که همه چیز در بیرون تغییر کرده، درون آن‌ها نیز دچار دگرگونی شده است چراکه تجربیات زیادی را از سر گذرانده‌اند. من گاهی فکر می‌کنم بعد از دیدار میان فرهاد و شادی، دیگر آن‌ها قراری نخواهند داشت. 

ادامه یک همکاری چندساله

همکاری با آراز بارسقیان، تجربه دلنشینی بود. این نمایشنامه را دو سال قبل با بارسقیان نوشتم. در روز‌های آخر پاییز، اوایل زمستان بود. مینی‌بوس متنی بود که خیلی درباره‌اش صحبت کرده بودیم و برای نوشتنش از چند سال قبل منتظر فرصت بودیم. ابتدا روی طرح نمایشنامه کار کردیم و به محض کامل شدن، مشغول نوشتن شدیم. زمستان عجیبی بود. هر دو حال روحی‌مان خوب نبود. لحظاتی که می‌نوشتیم من حال بهتری پیدا می‌کردم. در زمینه طراحی صحنه نیز با هم همفکری داشتیم، این‌که صحنه به چند بخش تقسیم و بازی‌ها در این مناطق انجام شود.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها