گفت‌وگو با داوود فتحعلی بیگی درباره مراسم نوروزخوانی

قاصدان بهار کجایید؟

هوا سرد است و بگرفته صدایم / که چند تا تخم‌مرغ باشد دوایم/ آهای همشیره فرخ لقایم / بکش زحمت بیار عیدی برایم / جوانت خیر ببینه از دعایم. قرار بود چنین باشد، یعنی با همین اشعار و موسیقی اصیل شروع شد از سال‌های خیلی قبل. زمانی که به آن ایران باستان می‌گویند.
کد خبر: ۱۳۰۷۷۲۵

نوروزخوان‌ ها در شکل و شمایل‌های مختلف می‌آمدند و می‌خواندند و نوید بهار و نوروز می‌دادند و برای این خبر خوش خود، پاداش و عیدی هم می‌گرفتند.

در شهرها این نوروزخوان‌ ها در شمایل حاجی‌ فیروز ظاهر می‌شدند و البته الان هم با همان ظاهر در سطح شهرها دیده می‌شوند اما واقعیت آن حاجی‌ فیروز و نوروزخوانی با آنچه چند سالی است به‌شدت به چشم می‌آید و چشم و دل را می‌زند از زمین تا آسمان تفاوت است.

مدت‌هاست دیده می‌شوند بالباسی سرخ و براق و صورتی سیاه شده در میان تلنباری از ماشین‌ها که پشت چراغ‌قرمز یا راهبندان‌ها مانده‌اند و نفس راننده‌هایشان بندآمده، می‌چرخند و با دایره‌ای در دست، پول طلب می‌کنند. صداهایی که از دهانشان بیرون می‌آید هیچ شباهتی به آوازی ندارد که قرار بوده پیام‌آور بهار و شادی و نوروز باشد.

چشمانشان را اگر به‌دقت نگاه کنی، برقی ندارد که نشان دهد از جنس آتش هستند و قرار است خبر بیاورند که زمستان رفت و خورشید با بهار خواهد آمد.

پشت آن دو گردی که حدقه چشم نام دارد و در میان سیاهی صورت دودو می‌زند جای امید، یاس است که بال‌بال می‌زند و دست تکدی‌گری پیش می‌آورد. پولی که می‌گیرد شاید همه‌اش برای خودش نباشد. حالا گدایان هم رئیس دارند و هرروز در شکل و شمایلی در خیابان‌ها قدم می‌گذارند.

شب‌ها در سرچهارراه‌ها و راهبند‌ان‌ها با آن لباس قرمز آتشین و صورت‌های سیاه، پیر، جوان، میانسال، کودک و... مانند فیلم‌های به‌اصطلاح آخرالزمانی هستند که غم را در دلت تلنبار می‌کنند. روزی قرار بود به لباسی که به رنگ آتش است، بیایند و از آمدن آفتاب بگویند و حالا می‌آیند تا بگویند که فقیریم و پولی بدهید تا شام شب‌مان شود حتی دیگر نمی‌گویند عیدی بدهید... آوازخوانی‌های نوروزی جایشان را به کلماتی داده‌اند که مخصوص تکدی‌گری است.

خبرآوران بهار

داوود فتحعلی‌ بیگی، استاد دانشگاه و یکی از پیشکسوتان تئاتر درباره حاجی‌فیروز می‌گوید: حاجی‌فیروز یکی از نمادهای ایران کهن است و در دوره‌ای که هنوز مردم با تقویم آشنا نشده بودند و ساعت و زمان‌بندی به شکل امروزی نبود، از نیمه‌های اسفند به محله‌های مختلف شهری و روستایی می‌رفتند و خبر آمدن عید نوروز را می‌دادند.

هر منطقه‌ای از ایران، نوروزخوان‌های خاص خود را داشت که ریشه در آداب و سنن آن منطقه داشتند. مثلا کوسه گلین‌ها مخصوص منطقه شمال و قزوین بودند. تکم‌چی‌ها مخصوص آذربایجان. حاجی‌فیروزها هم به مناطق مختلف ایران تعلق داشتند و مخصوص خطه خاصی نبودند.

اینها در اساطیر ایرانی از سرزمین مردگان (زمستان) می‌آمدند و به همین دلیل چهره‌شان سیاه بود اما همین مرد مرده در دل خود آتشی داشت که نشانه بهار بود و برای همین لباس قرمز آتشین به تن داشت. حاجی‌فیروزها و نوروزخوان‌ها در فرهنگ ایرانی گدا نبودند، بشارت دهنده بهار و گرما بودند و آنچه مردم به آنها می‌دادند، پاداش و عیدی بود که بابت خبر خوبشان می‌گرفتند.

هر كی در خانه هر چه داشت به این قاصدان خبر‌های خوب می‌داد، از شیرینی و آجیل بگیر تا خشكبار و حبوبات و برنج و ... . این قاصدان خوش‌خبر، شب‌ها نمی‌آمدند، روزها می‌آمدند با دهل و سرنا و دایره. با صدای‌های خوب و اشعاری كه پر بود از شادی و گرما و خیر و بركت.

آنها گدا نبودند كه درخواست كنند به زاری و ضجه و التماس. آنها بودند كه برای مردم صداها و اشعار خوب می‌آوردند و دل مردم را شاد می‌كردند و مزد این دل‌شادی را هم به عنوان هدیه می‌گرفتند.

چه خبر از خوش‌ خبران

فتحعلی‌‌بیگی می‌گوید: چند سالی است نزدیك عید نوروز كه می‌شود، گدایان لباس قرمز می‌پوشند و دایره به دست می‌گیرند و صورت‌شان را سیاه می‌كنند و در خیابان‌ها و كوچه‌ها به راه می‌افتند، جلوی مردم و ماشین‌ها را می‌گیرند و از آنها طلب پول می‌كنند. اینها خبرآوران نوروز نیستند. شرایط بد اقتصادی آنها را وادار كرده كه از ظرفیت این نماد فرهنگی استفاده كرده و بساط تكدی‌گری خود را پر و پیمان‌تر ‌كنند.در این میان سازمان‌های فرهنگی و مسؤولانی كه باید اعیاد و مراسم اصیل را زنده نگه‌دارند هم در خاموشی و سكوت و بی‌توجهی فرو رفته‌اند و اصلا به این فكر نمی‌كنند كه باید برای حفظ و ترویج این فرهنگ زیبا و بامعنا كاری كنند كه چنین دستمایه خجالت و اندوه نشود. سازمان میراث‌فرهنگی، شهرداری‌ و دیگر سازمان‌ها اگر نزدیك عید، نوروزخوانی به راه می‌انداختند حداقل این بود كه مردم در كنار گدایی حاجی‌فیروز‌های تقلبی، حاجی‌فیروز واقعی را هم می‌دیدند و فرق این دو را متوجه می‌شدند اما در غفلت نهادها و مسؤولان فرهنگی آنچه اصل است، فراموش شده و ما امروز با موجی از ابتذال و بی‌هویتی درباره نوروزخوانی و حاجی‌فیروز و دیگر نمادهایی كه پیام‌آور نوروز و بهار هستند، مواجه شده‌ایم. نسل آینده احتمالا از هر چه حاجی‌فیروز است، حالش بد می‌شود چون آن را معادل گدایی می‌داند و حرفی و سرودی و آوازی از او نمی‌شنود كه خبرآور بهار باشد. در كشورهای فارسی‌زبان همسایه كه مراسم نوروز هم دارند مثل افغانستان،‌ كردستان، تاجیكستان و ... مراسم نوروز و نوروزخوانی را هنوز زنده نگه‌داشته‌اند و اجازه نداده‌اند این مراسم شكل عوض كند یا از بین برود. اما در كشور ما غفلت و سوء‌برداشت باعث از بین رفتن این مراسم شده است. كشور ما اسلامی است اما نوروزخوانی و شكل و شمایل آن منافاتی با اسلام و مراسم مذهبی ندارد چون همه این مراسم یادآور خوبی و نیكی است و تضادی با فرهنگ اسلامی و مذهبی ندارد.

شورای شهر و مراسم نوروزخوانی

محمدجواد حق‌شناس، عضو شورای شهر تهران چند سالی است كه درباره مراسم نوروزخوانی و سر و سامان دادن به حاجی‌نوروز‌ها و حاجی‌فیروزها مطالبی می‌گوید و تلاش‌هایی هم كرده كه این سنت‌ها را در شهرهای بزرگ ازجمله تهران دوباره زنده كند و اصالت را به آنها برگرداند.

او می‌گوید: من حاجی‌فیروز را بسیار دوست دارم چون پیام‌آور شادی است. آنها به شهرها می‌آیند تا خبر بدهند بهار در راه است. با این موافق نیستم كه این پیام‌آوران شادی و بهار و نوروز تبدیل به گدا شوند. این به نوعی از بین رفتن بخشی از فرهنگ ماست كه اتفاقا بسیار زیبا و بامعناست. ما چند سالی است در مناطق ۲۲گانه تهران كارناوال‌هایی با موضوع نوروزخوانی و پیام‌آورهای شادی برگزار می‌كنیم. اما اگر هنوز هم كم‌كاری دیده می‌شود، رسانه‌ها باید پای كار بیایند و مطالبه‌گری كرده و این فرهنگ زیبا را یادآوری ‌كنند. شهرداری باید در این زمینه فعال باشد اما این حركت به كمك دیگر نهادها از جمله وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان میراث‌فرهنگی، صداوسیما و دیگر رسانه‌ها نیز نیاز دارد.

طاهره آشیانی - روزنامه نگار / روزنامه جام جم 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۱ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها