سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
جام جم آنلاین- مقاطع مختلف نهضت اسلامی را از منظرهای مختلف تقسیمبندی کردهاند و وقایع مختلفی را سرمنشأ تقسیم تاریخ انقلاب قرار دادهاند. با توجه به ویژگیهای خاص پس از جمعه سیاه، پنج ماه پایان مبارزات، با بیش از آن کاملاً متفاوت بود از بدو آن مقطع، شرایط حاکم بر نهضت و رژیم و حامیانش دگرگون شد و حکومت سفاک شاه را بیشازپیش در سراشیبی سقوط قرارداد؛ بنابراین ازلحاظ ماهوی با مقطعی مجزا با ویژگیهای خاص مواجهیم.
این تحول به برکت خون شهدای 17 شهریور بود؛ اما واقعاً چه شد که رژیم دست به این خودزنی کرد؟ امری که برای خود سران رژیم هم بعضاً حلنشده ماند. آنجا که به قول ارتشبد قرهباغی «بالاخره ما نتوانستیم بفهمیم که چطور شد که آن روز، روز جمعه 17 شهریور، به این حادثه خونریزی بیهوده منجر شد که نتایج شوم و بدی در روحیه نیروهای مسلح گذاشت».
واقعه هفدهم شهریور 57، درزمانی بسیار حیاتی و استراتژیک روی داد. افزایش نارضایتیهای مردم که نشأت گرفته از وضع اسفبار رژیم در تمام زمینهها بود، باعث شد تا مردم مسلمان ایران با نهایت استفاده از فضای معنوی و جلسات مذهبی ماه مبارک رمضان مبارزات خود را که پس از چند ماه وقفه ـ که به دلیل فضای اختناق مطلق کشور رویداده بود، با شدتی بیشتر از سر بگیرند. این اعتراضات بلافاصله شاه را مجبور به عقبنشینی کرد و تصمیم گرفت تا با فریب مردم اوضاع را تغییریافته جلوه دهد. او شریف امامی را بر سرکار آورد. وظیفه شریف امامی این بود که مثلاً با دادن برخی آزادیهای سطحی و بعضاً مضحک آتش انقلاب را فروبنشاند. معدود افرادی چون بازرگان که انتخابات وعده دادهشده شریف امامی را «مائده الهی» خواندند بلافاصله در این دام گرفتار آمدند و به تبلیغ برای این اقدام دولت شریف امامی دست زدند.
با این خودزنی شکست طرح آشتی ملی رقم خورد. این درزمانی بود که شعارهای آزادی محور شاه و شریف امامی گوش فلک را کر کرده و بدیهی است که چه سرنوشتی در انتظار این تبلیغات بود. این توبه صوری یکی از آخرین تیرهایی بود که محمدرضا شاه برای مقابله با نهضت اسلامی در ترکش داشت. هرچند شریف امامی با وقاحت تمام پس از هفدهم شهریور نیز به دادن برخی آزادیهای صوری ادامه داد و شعارهای یاوه خود را تکرار نمود.
بعدازاین واقعه تردید در بهکارگیری سیاست سرکوب در نزد رژیم محسوس بود. بررسی مواضع سران رژیم پس از هفدهم شهریور، در قبال این رویداد بهخوبی نشانگر این مسئله است که رژیم پهلوی خود به شکست سیاست سرکوب خود در واقعه فوق اذعان داشت.
قرهباغی (آخرین رئیس ستاد بزرگارتشتاران) نیز این رویداد را «خونریزی بیهوده» یاد میکند جالب آنکه خود شریف امامی هم معتقد است «لطمه غیرقابل جبرانی به حیثیت ارتش شاهنشاهی وارد شد». مؤلفههای مختلف پساجمعه سیاه باعث شد برخلاف قبل، سرنگونی رژیم، شعار مشترک تمام گروهها و افراد شود. درحالیکه پیش از آن بخش مهمی از پتانسیل نیروهای اجتماعی بر سر اختلاف نظرات داخلی هرز میرفت. هفدهم شهریور باعث انسجام فکری و اتحاد عملی مخالفان شد و همگان به این نتیجه رسیدند که تنها یکراه، برای نجات جامعه ایران باقیمانده و آن سرنگونی رژیم است.
یکی از تأثیراتی که کمتر در تاریخنگاری این واقعه موردتوجه قرارگرفته فلج نمودن اقتصاد رژیم ستمشاهی است. رویداد جمعه سیاه در بُعد اقتصادی نیز رژیم را به بنبست کشانید. پس از ۱۷ شهریور اعتصابات به صورتی گسترده سراسر کشور درنوردید این اولین باری بود که اعتصاباتی چنین گسترده با اهدافی سیاسی و نه صرفاً اقتصادی کشور را فرامیگرفت. در ۲۶ شهریور و پس از افشای اسناد سرقت 2 میلیارد دلار ارز از سوی سران رژیم از بانک مرکزی کارمندان بانک ملی اعتصاب خود را آغاز نمودند. دانشآموزان و دانشجویان اعتصابات را گسترش دادند اما مهلکتر از همه اعتصاب کارکنان شرکت نفت و پالایشگاههای سراسر کشور بود که مهمترین درآمد ارزی دولت را بهشدت کاهش داد. پسازآن بود که اعتصاب بهسرعت به راهآهن، کشتیرانی، ذوبآهن، مخابرات و ... کشیده شد.
از طرفی چون در نیروهای نظامی فرماندهان نظامی برای سرکوب مردم از سربازان و درجهدارانی استفاده میکردند که خود، برخاسته از بطن مردم بودند، میان فرماندهان ارشد و بدنه ارتش ازلحاظ گرایشهای مذهبی و سیاسی شکافی عمیق اما پنهانی وجود داشت که در روز واقعه عیان شد. نشریه نیوزویک در مقالهای با عنوان «ارتش شهر را اشغال میکند» در همان ایام، بهدرستی این امر را پیشبینی کرد که اگر حوادث ادامه یابد سربازان تمکین نخواهند کرد. این به خود آمدن سربازان و حتی برخی درجهداران از اولین لحظات صدور فرمان «آتش» در میدان ژاله آغاز شد و سربازی بهجای مردم فرمانده خود را هدف قرار میدهد همچنین دو افسر بهجای اینکه مردم را به شهادت برسانند خود را مورد هدف قراردادند؛ اما نکته جالب این ماجرا فرار سران رژیم از مسئولیت این کشتار است.
حسین فردوست (مؤثرترین چهره سیاسی ـ اطلاعاتی دوران حکومت پهلوی) که وقت کشتار در کنار دریاچه کرج استراحت میکرد میگوید: از دفتر ویژه اطلاعات تلفن کردند و اعلام داشتند طبق اطلاعات واصله از ساواک و شهربانی، واحدی از لشکر یک پاسگان، در میدان ژاله برخورد شدیدی با مردم داشته و تلفات سنگین به جمعیت وارد آمده است. خبر، ناراحتکننده بود! گفتم این مسائل کار را مشکل میکند. این هم دولت آشتی ملی آقای شریف امامی! بعد دستور بازخواست اویسی را میدهند. اویسی هم طبق ادعای فردوست در خاطراتش ابراز ندامت میکند و مسئولیت را به گردن بدره ای میاندازند. طبق گفته اویسی بدره ای باوجود نداشتن مسئولیت مستقیم آتش به این اقدام دستزده است؛ اما به اعتقاد بنده نمیتوان ابعاد این فاجعه عمدی را به تصمیم خودسرانه یک نفر محدود کرد. اویسی که خود را مبرا میداند پسازآن هرگز در جلسات هیئت دولت حاضر نمیگردد که میتواند قرینهای بر حقایق باشد.
شریف امامی هم پس از واقعه ۱۷ شهریور بهشدت از سوی همپیالگانش مورد عتاب قرار میگیرد و حتی مجلس فرمایشی شاه نیز علیه وی به تشنج کشیده میشود.
اما همانند شهادت دانشجویان دانشگاه تهران و همانند کودتای ۲۸ مرداد و بسیاری از وقایع اینچنین، نام آمریکا در تاروپود و تکتک سلولهای این کشتار چنان آمیخته است که رسانههای آمریکا نیز موفق به تطهیر آن نشدند.
در خصوص نقش مستقیم آمریکا میتوان به مذاکرات سران رژیم پهلوی با آمریکا در آستانه کشتار اشاره کرد. شاه میدانست اعلام حکومتنظامی به معنای قتلعام است چون از ایستادگی مردم خبر داشت. فریدون هویدا در صفحه ۴۹ خاطراتش مینویسد شاه شدیداً دودل بود اما نهایتاً با آمریکا تبادلنظر کرد و تصمیم آخر را گرفت. البته این امر نیازی به اعتراف هویدا ندارد و در آن مقطع و پیش از آن شاه در خصوص مواردی بسیار سطحیتر از تصمیم فوق از آمریکا اذن میگرفت. از سویی، مستشاران آمریکایی در بالاترین سطح تصمیمگیری ارتش در داخل خاک ایران نفوذ داشتند.
کشتار حمایت آمریکا علنیتر شد. رسانههای آمریکا که برخلاف رسانههای اروپا کمترین اعتراضی به این فاجعه نکردند اما سران آمریکا به حمایت قاطع از شاه و اقدامش پرداختند. فردای آن روز تماس تاریخی میان کارتر و شاه رقم خورد. کارتر که در مصر بود و از ابعاد کشتار و انفعال و ترس شاه باخبر شد تلفنی پشتیبانی آمریکا را از شاه در اقداماتی که برای برقراری نظم به عمل میآورد تأیید کرد. کارتر در پاسخ به درخواستهای شاه او را از جهات گوناگون مطمئن کرد و حمایت صریح خود را از اقدامات سرکوبگرانه شاه اعلام نمود.
اما پایان ماجرا شکست توأمان شاه و آمریکا بود. پسازآن شاه دیگر شاه نشد! متأسفانه در رسانهها آنقدر که کلیشهها بازگو میشوند ابعادی ناگفته و جالب گفته نمیشوند. مثلاً شاید کمتر مخاطبی از بیماری روانی شاه پسازاین کشتار خبر داشته باشد. ایران در ۵ ماه آخر مبارزات مردم علیه شاه، شاهد مضحکترین تصمیمسازیهای یک حکومت در قبال مردم خود بود. فشار روانی وارد آمده بر محمدرضا شاه در پی سلسله رویدادهای این پنج ماه در سخنان و مواضع وی مشهود بود.
از وی حرفها و تصمیماتی کاملاً متناقض صادر میشد. شاه مستأصل شده بود. روزی حکومتنظامی اعلام میکرد و تهدید به کشتار و روزی صدها زندانی سیاسی را آزاد مینمود. روزی امام (ره) را تهدید مینمود و روزی شاخه سبز زیتونی به نشانه صلح نشان میداد. جالب اینجاست که در خاطرات درباریان میخوانیم پسازاین موضوع دیگرکسی چهره شاه را خندان و شاداب ندید و اگر در جمع درباریان میآمد، حرف نمیزد، شوخی نمیکرد و بر سر میز شام اخمو و درهم بود و شام که تمام میشد میز شام را ترک میکرد و به اتاقش پناه میبرد و با او نمیشد حرف زد چراکه او بیحوصله بود و حالت افسردگی او روزبهروز شدیدتر و محسوستر میشد. تصور میکنم اوضاع رئیسجمهور آمریکا نیز چندان دلپذیرتر از مهرهاش نبود.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد
محمد نصرتی در گفتوگو با جامجم مطرح کرد؛