وحید استارت میزند، هیوندای فان سفید رنگ روشن میشود. خسرو و مهدی با لباسهای یکدست نارنجی، کمی جلوتر به انتظار ایستادهاند. ماشین که حرکت میکند آنها هم چند قدم جلوتر میآیند. دست میاندازند به دستگیره در و پا میگذارند روی رکاب. اول خسرو مینشیند و بعد مهدی. بسمالله میگویند و کار را شروع میکنند.