
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سفر من زمانی شروع شد که به دلیل پارهای از مسائل ژنتیکی و گذراندن زمانهای طولانی در کلوبهای شبانه، شنواییام دچار مشکل شد. در آن زمان 30 سال داشتم و بیشتر حرفهای مردم را نمیشنیدم و صدای فیلمها را چیزی جز سر و صدا حس نمیکردم تا سرانجام نزد شنواییسنج رفتم و به توصیه او قرار شد سمعک بگذارم.
با آن تصمیم، من به میلیونها نفر که ذهن، بدن یا حواسشان با فناوری جایگزین شده بود پیوستم؛ افرادی که از تنظیمکنندههای بیسیم ضربان قلب گرفته تا پاهای مصنوعی استفاده میکردند.
سمعک برخلاف عینک که دنیا را صرفا از طریق لنزها متمرکز میکند، نقش بسیار فعالی به عنوان یک افزایشدهنده دارد. این ابزار، محیط اطراف را به وسیله میکروفنهای ریز بررسی کرده و خروجیشان را مدام براساس صدایی که فکر کند مفید است تنظیم میکند و اجازه خروج هر صدایی را نمیدهد.
من میتوانستم ابزار شنواییام را به گونهای انتخاب کنم که بیش از توانایی یک فرد عادی باشد. اگر میتوانستم سمعکهایم را به یک ابزار ارتباطی با اینترنت، مانند تلفن هوشمند، متصل کنم، هر اطلاعات در دسترسی میتوانست مستقیم به سمعکهایم جریان یابد. بر خلاف چشمها که فقط میتوانند روی یک شیء واحد متمرکز شود، گوشها به گونهای ساخته شدهاند که میتوانند حجم بسیار بالایی از اطلاعات پیچیده را در یک زمان دریافت کنند. به این ترتیب گوشهای من میتوانستند از کل دنیا، یعنی هر چیزی از نزدیکشدن هوای بد گرفته تا مقدار ترافیک اینترنتی آگاه شوند. در حقیقت با ابزاری مناسب، به جای سخت شنیدن من به یک ابرانسان تبدیل میشدم.
دستکاری قدغن
متاسفانه تنظیم سمعکهایم توسط خودم قدغن شده است و این کار را باید حتما یک شنواسنج حرفهای انجام دهد. البته سمعکها را نمیشود براحتی دستکاری کرد. برخی از آنها دکمهای برای تغییر بین حالتهای مختلف در محیطهای متفاوت دارند و برخی دیگر مانند سمعکهای من کاملا خودکار عمل میکنند. حتی ابزارهای اضافی مانند میکروفن یا آداپتورهای بلوتوث همیشه قفلشده و منوط به اختیارات صاحب وسیله و سازمانی است که این وسیله را برای فرد سایبورگ تامین میکند.
این محدودیتها سوال مهمی در ذهن من شکل داده است؛ دقیقا چه کسی صاحب شنوایی من است؟
در بریتانیا، ابزار پزشکی کار گذاشته در بدن هر فرد سایبورگ به خود آن فرد تعلق دارد و حتی اگر بعدها آن ابزار از بدن خارج شود باز هم در اختیار آن فرد باقی میماند. البته این قانون شامل ابزارهای پروتزی، مانند اعضای مصنوعی، عصای زیر بغل یا صندلی چرخدار که سرویس سلامت همگانی فراهم میکند نمیشود و اگر بیمار دیگر به آنها نیازی نداشت باید برگردانده شوند.
این موضوعات در آمریکا، جایی که مالکیت ابزارهای کاشتنی پزشکی تحت کنترل قرارداد بیمار با بیمهکنندهاش است پیچیدهترند. در حقیقت سمعکهای من ابزارهای قرضی از سوی سرویس سلامت همگانی است، اما این ابزارها بخشی از وجود من هستند، بخشی که به وجودم افزوده شدهاند. آیا هر مرکز بهداشتی یا حتی کارخانهای باید اجازه داشته باشد توانایی ابزارهایی که جزو بدن فردی میشوند را کنترل کند؟ بدن من هنگام تبدیلشدن به سایبورگ به مکان سه گروه مختلف تبدیل شده است که هریک اولویتهای متفاوتی در خصوص این که ابزار سایبری من چگونه کار کند، دارد. در حقیقت این سه گروه ترکیبی از گروههای تجاری، سلامتی و شخصی (منظور علایق خودم) هستند و دست در دست یکدیگر چیزی را که بخشی از وجودم شده است شکل دادهاند.
چنین محدودیتهایی در خصوص کسانی که در آینده قصد دارند از کاشت ابزارهای فناوری و افزایشدهنده استفاده کنند نیز اعمال خواهد شد. آیا هر چه استفاده این ابزارها رایجتر میشود باید قوانین اخلاقی و اجتماعی جدیتری وضع شود؟ مثلا باید در خصوص مقدار قدرت یک دست بیونیک محدودیتی اعمال شود؟ یا کسی میتواند با کاشت ابزاری در شبکیه چشمش از جلسهای براحتی فیلمبرداری کند؟ یا درست است کسی با افزایش پالسهای مغناطیسی توان مغزیاش، دیگران را در امتحان یا مصاحبه شغلی عقب براند؟ هنوز پاسخی برای این پرسشها نیست، اما چیزی که مشخص است انسان به دنبال پیشرفت است و فناوری به او سرعت میبخشد.
قانونی برای رباتها
آیا قتل یا شکنجه یک ربات درست است؟
کیت دارلینگ محققی در ماساچوست درخصوص واکنش افراد نسبت به ظلم به رباتهای اجتماعی دست به آزمایش جالبی زد. او در کارگاهی از عدهای خواست با ربات پلئو نوعی ربات دایناسور بازی کنند. وقتی یکی از این رباتها را از توی جعبه در بیاورید، درست مانند یک حیوان خانگی تازه متولد شده بیپناه است. نمیتواند راه برود و شما باید به آن راه رفتن بیاموزید.
پس از مدتی بازی و بغل کردن این دایناسورهای دوست داشتنی، دارلینگ به یک جلاد تبدیل شد و به شرکتکنندگان چاقو، ساطور و سلاحهای دیگر داد و به آنها گفت رباتها را شکنجه و سلاخی کنند. بعد چه اتفاقی افتاد؟ بنا به گفته دارلینگ: «احساسیترین صحنهای که تصورش را هم نمیکردم رخ داد».
دارلینگ معتقد است رفتار بد با رباتهایی که کمکم وارد زندگیمان میشوند هرگز مناسب نیست و باید برای آنها نیز حقوقی قایل شد؛ موضوعی که تا همین اواخر فقط در داستانهای علمی ـ تخیلی یافت میشد.
رباتهای اجتماعی رفتارهای خودکار داشته و هدف و خواستهای دارند و به طور کلی رفتار انسانی یا مشابه یک حیوان خانگی را از خود نشان میدهند، گویی که واقعی هستند.
در تحقیقی دیگر از کودکان خواسته شد تا عروسک باربی، یک همستر و یک ربات فربی را تا آنجا که میتوانند سر و ته نگهدارند. آنها دستشان خسته شد و عروسک را پایین آوردند و لحظهای بعد دست از نگهداشتن همستر و ربات برداشتند. آنها با این که میدانستند فربی ربات است و چیزی حس نمیکند، اما نمیتوانستند گریه آن ـ که از قبل برنامهریزی شده بود ـ و این که میگفت «میترسم» را تحمل کنند. درواقع این فقط کودکان نیستند که چنین پیوندی با رباتها حس میکنند، بلکه بزرگترها هم چنین رفتارهایی از خود نشان میدهند. به طور مثال برخی از سربازها به رباتهای همیارشان مدال میدهند.
غریزه قتل
برخی از محققان در این عقیده که اگر ربات آن گونه باشد که زنده به نظر آید ممکن است موجب احساس دلسوزی نسبت به آنها شویم حتی با این که میدانیم آنها مصنوعی هستند. در تحقیق دارلینگ در کارگاهش هیچ یک از افراد قبول نکردند ربات دایناسورشان را شکنجه کنند. دارلینگ از آنها خواست اگر دایناسور یک نفردیگر را بکشند، میتوانند ربات خود را نجات دهند. حتی با این حرف کسی این کار را نکرد. سپس دارلینگ گفت اگر یک نفر بیاید و فقط یک ربات را بکشد، باقی رباتها نجات پیدا میکنند در غیراین صورت سلاخی خواهند شد. در نهایت یک مرد با بیمیلی جلو آمد و یکی از رباتها را با تبر خرد کرد. پس از این عمل وحشیانه، اتاق چند ثانیه در سکوت فرورفت و واکنش احساسی قوی میان افراد حاضر شکل گرفت.
چند سال قبل به دنبال چنین واکنشهای احساسی مردم اروپا به فکر وضع برخی قوانین اخلاقی در ساخت رباتها افتادند. آنها میخواستند ماشین بودن رباتها شفاف شود و حتی قدمهایی جلوتر گذاشته و برای رباتها حقوقی قایل شوند. دارلینگ میگوید زمانی انسان تصمیم به وضع قوانینی میگیرد که احساس میکند موجودی شبیه خودش است عذاب میکشد و مهمتر از همه دوست ندارد شاهد ظلم و ستم باشد.
درد واقعی
در حقیقت صدمه رساندن به یک قربانی همیشه تنها دلیلی نیست که ما تصمیم میگیریم برای نوعی فناوری قانون وضع کنیم، در حقیقت ما نگران عادی شدن آن اعمال وحشیانه در اجتماع هستیم. فرض کنید یک پدر دربرابر چشمان کودک چهار سالهاش رباتی را شکنجه کند، آیا این کار پذیرفتنی است؟ در واقع با این رفتار کودک شکنجهکردن دیگران را یاد میگیرد. حتی در تحقیقی معلوم شد برخی از افراد که دچار مشکلات روحی و رفتارهای ناسالم بودند آرزو داشتند رباتهایی برای شکنجه در اختیار داشته باشند. بنابراین افکار، برخی از محققان معتقدند که باید در خصوص رباتها نیز اصول اخلاقی رعایت شود.
این موضوع زمانی بدتر میشود که بشر بتواند رباتهایی با درک احساس و درد بسازد. آن زمان است که رباتها رنج بسیاری میبرند. بنابراین به هر دلیلی که شده از همین امروز باید جلوی ستم به ماشینها را بگیریم.
منبع: bbc / مترجم: میترا بهاری
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علاءالدین بروجردی نماینده مجلس شورای اسلامی در گفت وگو با جام جم آنلاین:
ابوالفضل ظهره وند نماینده مجلس شورای اسلامی در گفت و گو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی روزنامه «جامجم» با سجاد سالاروند، نخستین کوهنورد ایرانی دارای معلولیت در مسیر صعود به هفت قله بلند دنیا