در گذشته، خانهها همیشه عطر خوش بزرگترها را میدادند. مادربزرگها در گوشهای از حیاطهای پرگل مشغول دم کردن چای یا قالیبافی بودند و پدربزرگها کنار سماور قصههایی از شاهنامه تعریف میکردند. بزرگترها نه فقط نگهدارنده خانواده بلکه تکیهگاهی عاطفی برای همه بودند و خانه، بدون آنها، خانه نمیشد.
اما امروز در گوشه و کنار شهرها، تابلوهایی دیده میشود که روی آن نوشتهاند «خانه سالمندان». ساختمانهایی که شاید ظاهری مرتب و امکاناتی قابلقبول داشته باشند اما هرگز نمیتوانند جایگزین آغوش فرزندان شوند. در این خانهها، سالمند در جمعی از همسالانشان قرار میگیرد اما از خانوادهاش دور میشود. درست است که در آنجا پرستاران و پزشکان هستند ولی آنچه گم میشود همان گرمایی است که در فرهنگ ما همیشه بهعنوان «حرمت بزرگتر» شناخته میشد.
سالمندی بخشی از زندگی است که مثل هر مرحله دیگری، نیازهای خاص خود را دارد. خیلی از سالمندان با مشکلات حرکتی، بیماریهای مزمن مثل دیابت و فشار خون یا حتی فراموشی و آلزایمر درگیر میشوند. در این حالت طبیعی است که خانوادهها نگران باشند و بخواهند بهترین مراقبت را برای والدینشان فراهم کنند و گاهی همین نگرانی باعث میشود فکر کنند تنها راه، سپردن عزیزشان به خانه سالمندان است!
اما درست که فکر کنیم، میبینیم راه دیگری هم هست؛ راهی که با فرهنگ و ریشههای ما هماهنگتر است؛ پرستاری در منزل. همان هزینهای که برای اقامت در خانه سالمندان پرداخت میشود، چرا نباید صرف حضور یک پرستار متخصص در خانه شود؟ پرستاری که نه فقط داروها را به موقع میدهد و فشار خون یا قند خون را کنترل میکند بلکه میتواند کمک حال سالمند در انجام کارهای روزانه باشد، او را به پیادهروی ببرد، غذاهای مناسب تهیه کند و حتی دقایقی پای صحبتهای او بنشیند.
فکر کنید صبح یک روز زمستانی، سالمند در خانه خودش بیدار شود؛ در اتاقی که سالها خاطره دارد، با عکسهای فرزندان و نوهها روی دیوار، با بوی چای دمکشیدهای که از آشپزخانه میآید. پرستاری که لبخند به لب دارد، به او کمک میکند تا لباس بپوشد، دارویش را بخورد و روزش را شروع کند. این تجربه کجا و بیدار شدن در اتاقی ناآشنا در خانه سالمندان کجا.
حضور پرستار در خانه فقط یک خدمت درمانی نیست بلکه بازگرداندن عزت و کرامت به کسی است که سالها ستون خانواده بوده. پرستاری در خانه به سالمند اجازه میدهد همچنان در فضای آشنا و پرخاطره خود زندگی کند و به خانواده این امکان را میدهد که ارتباط عاطفیشان را با او حفظ کنند.
از سوی دیگر پرستاری در منزل میتواند خیلی انعطافپذیر باشد؛ چون بعضی خانوادهها نیاز به پرستار شبانهروزی دارند و بعضی فقط چند ساعت در روز. همین انعطاف باعث میشود که هر خانواده بتواند بسته به شرایط مالی و نیاز سالمند، بهترین انتخاب را داشته باشد.خانه سالمندان شاید بتواند امکانات رفاهی فراهم کند اما چیزی را از دست میدهد که جبرانناپذیر است؛ حس تعلق و پیوند خانوادگی. در حالیکه پرستاری در خانه همان حس را زنده نگه میدارد. سالمندان بیش از دارو به محبت نیاز دارند. آنها میخواهند بدانند هنوز دیده میشوند، جایگاهشان را دارند و بخشی از زندگی فرزندان و نوههایشان هستند.
فرهنگ ما، فرهنگی خانوادگی است که در آن،احترام به بزرگترها یک اصل بوده وهست. اگر امروز خانه سالمندان در بعضی شهرها ساخته شده، نتیجه تغییر سبک زندگی است نه تغییر ریشههای فرهنگی. ما هنوز میتوانیم انتخاب کنیم؛ میتوانیم بهجای سپردن والدین به اتاقی بیروح، آنها را در خانه خودمان حفظ کنیم و پرستاری حرفهای برایشان بگیریم.
خانهای که بزرگترها در آن زندگی میکنند، خانهای است که چراغش روشن است. هر بار که پدربزرگ یا مادربزرگ کنار سفره مینشینند، خانواده گرما میگیرد و هر بار که قصهای قدیمی را برای هزارمین بار تعریف میکنند، لبخندی شیرین روی لب ما جان میگیرد. این چراغ و این شیرینی لبخند را از خودمان دریغ نکنیم.