در جامعه ما سالها این باور وجود داشته که عشق و ازدواج فقط مخصوص جوانهاست و پیرمردها و پیرزنها باید تنها به نقش والدین یا پدربزرگ و مادربزرگ بودن قانع باشند اما مگر دل انسان در پیری میمیرد؟ مگر نیاز به همراه، همصحبت و شریک زندگی محدود به۲۰ یا ۳۰ سالگی است؟ این فیلم درست همین نکته را با زبانی شیرین به ما یادآوری میکرد؛ اینکه انسانها تا آخرین لحظه زندگی حق دارند عاشق شوند، انتخاب کنند و زندگی تازهای بسازند.اصلا شاید ازدواج در سنین بالا مزایایی هم داشته باشد. کسی که سالها سختی کشیده، تجربه اندوخته و تلخیها را پشتسر گذاشته، دیگر بهدنبال تجملات و توقعات عجیب غریب نیست. او تنها یک همراه میخواهد؛ کسی که کنارش بنشیند، با او حرف بزند و روزهای باقیمانده را شیرینتر کند.امروز که به سینمای ایران نگاه میکنیم، جای خالی چنین فیلمهایی بیشتر ازهمیشه احساس میشود.آثاری که نهفقط سرگرمکننده؛ بلکه فرهنگساز هم باشند؛ همچنین یادآور این حقیقت که زندگی هیچوقت تمام نمیشود و برای شروع دوباره هیچگاه دیر نیست. در حالیکه نسل سالمندان جامعه ما هر روز بیشتر میشود، پرداختن به نیازهای عاطفیشان آنان نهتنها احترام به آنها بوده، بلکه درسی است برای جوانترها تا بفهمند عشق، سن و سال نمیشناسد.فیلم خواستگاری با همه سادگیاش یک پیام بزرگ داشت؛ «پیر شدن به معنای پایان زندگی نیست». چه خوب میشد دوباره چنین آثاری در سینمای امروز میدیدیم که دلها را گرم میکنند و یادمان میآورند که عشق، امید و زندگی در هر سنی زیباست.