درباره سریال «خاک و نمک» که از شبکه یک روی آنتن می‌رود

روایت مقاومت به زبان ساده

ایران مادر ماست

ایران مادر ماست

مجموعه «روزی‌روزگاری برادر» که حدود یک‌سال قبل روی آنتن رفت، در بطن خود نمادهایی را به مخاطب ارائه می‌داد که شاید حالا با گذشت زمان بهتر بتوان آن را درک کرد. آن‌طور که کارگردان این اثر می‌گوید، قسمت آخر سریال که پیوند با تشییع برخی شهدای تفحص‌شده در حرم امام رضا(ع) داشت، درست همزمان با تشییع شهدای پرواز اردیبهشت بود.
کد خبر: ۱۵۱۴۷۰۸
نویسنده سپیده اشرفی - گروه رسانه
 
این مسأله، تنها در همزمان شدن این دو تشییع نبود؛ چراکه حالا با گذشت زمان از نبرد ۱۲ روزه، بهتر می‌شود مفهوم وطن و ایستادن پای آن را درک کرد. شایدحالا بهترمی‌توان جای دکتر تمدن قرارگرفت و فهمیدکه چرا بدون«مامان ایران» نمی‌تواند پایش را از کشور بیرون بگذارد.سریال روزی روزگاری برادر حالا بعد ازیک سال، برای بازپخش به شبکه دو رسیده تا معناهای نهفته در خود را قوی‌تر به مخاطب ارائه کند. شاید یکی از برجسته‌ترین نکاتی که می‌توان در همان قسمت اول درک کرد، قرابت معنایی برادر مفقودشده دکتر تمدن با روایت شهید هاشمی است. سال قبل دو فیلم با محوریت زندگی این شهید در جشنواره فجر اکران شد که یکی از آنها فیلم «اشک هور» به شکل ویژه‌تری مفهوم انتظار، مادر، وطن و غربت یک شهید را درست مثل سریال روزی روزگاری برادر به تصویر کشید.

یادی از یک شهید غریب
محمدرضا آهنج، کارگردان مجموعه روزی روزگاری برادر می‌گوید: من فیلم‌های مربوط به علی هاشمی -  «اسفند» و اشک هور - را که سال گذشته در جشنواره بود ندیدم اما همان زمان تولید سریال روزی روزگاری برادر، قصه به نوعی اشاره به شهید هاشمی داشت و روایت او بود؛ هرچند بنا به صلاحدید، رفته‌رفته لهجه و برخی جزئیات گرفته و پرداخت به ماجرا و دل اصلی آن، یعنی مظلومیت شهید هاشمی، به شکلی دقیق‌تر انجام شد. بعد از آن، همزمان دو فیلم ساخته شد که من خیلی در جریان‌شان نبودم اما در مجموع سریال روزی روزگاری برادر در شرایطی خاص و ویژه پیشنهاد و ساخته شد و حس عجیبی برایم داشت. وقتی بازپخش قسمت اول را دیدم، واقعا احساس غریبانه‌ای داشتم؛ نه برای این‌که خودم آن را ساخته‌ام و بخواهم اغراق کنم؛ چراکه معمولا فیلم‌هایی را که ساخته‌ام، در تلویزیون تماشا نمی‌کنم اما این مجموعه را اخیرا دیدم و واقعا حس خوبی به من داد؛ حس می‌کنم کار خوب از آب درآمده است. تمثیل‌هایی که آن موقع مدنظر ما بود، الان که دوباره به آنها رجوع می‌کنم و می‌بینم، برایم بسیار دلچسب است و مانند پیشگویی هنرمندانه‌ای از آینده به نظر می‌رسد. مثلا مادر که آشپزی می‌کرد و انتخاب اسم «ایران» که کار هوشمندانه نویسنده بود. انتخاب نام ایران نشان می‌دهد که قصه مربوط به کل ایران است. 
وی ادامه می‌دهد: نماد موجود در سریال، بسیار آشکار و روشن، اشاره به خود ایران دارد. به نوعی انگار در انتظار مصلحی است که پیش‌تر فرستاده شده تا بجنگد و بازگردد. این نگاه‌های فلسفی در فیلم وجود داشت، اگرچه فرصت پرداخت کمی بود اما حالا که بعد از یک سال و اندی دوباره به آن نگاه می‌کنم، احساس می‌کنم با شرافتمندی به موضوع پرداخته شده است. به‌خصوص قرار گرفتن پسری که قصد مهاجرت دارد در مقابل خانمی نمادین همچون ایران که مفهومی نمادین دارد. در سریال شاهد هستیم که کاراکتر اصلی، هویت «الهی» را به «تمدن» تبدیل کرده و هویت دیگری دارد که می‌خواهد برود. البته دوست دارد اطرافیانش را هم همراه کند اما می‌داند که شدنی نیست؛ نمی‌تواند ایران (مادرش) را ببرد. تمدن نمی‌تواند ایران را ببرد بلکه باید کنار ایران بماند. این تمثیل و نگاه فلسفی به نظرم کار را کمی متفاوت و جذاب کرده است.  اما نکته برجسته دیگر در مورد این مجموعه، روایت همزمان قهرمان‌های دیروز و امروز است. قهرمانانی که شاید در گذشته به جنگ میدانی رفته بودند و این روزها در میدان علم می‌جنگند. آهنج خودش درباره این تعبیر می‌گوید: قطعا مدنظر نویسنده چنین موضوعی بوده یا حداقل در لایه‌های پنهان ذهنش قرار داشته که قهرمانان دیروز و امروز را به هم پیوند بزند. چون جلسات مفصل زیادی با نویسنده درباره این مسأله داشتیم؛ به نظرم هیچ منافاتی هم ندارد و کاملا درست است. هویتی که قبلا الهی بوده و نماد انسان درستکار و رزمنده است، بنا به شرایط روزگار، نام خود را تغییر داده تا فاصله‌ای از اصالتش بگیرد اما در نهایت می‌فهمد که نمی‌تواند از آن جدا شود. باید بماند، حقانیت قبلی خود را اثبات کند و دوباره به خدمت خودش و وطنش در ایران برگردد. شاید برداشت درستی باشد اگر بگوییم هدف، پیوند دادن قهرمانان دیروز و امروز بوده است.

مفهوم وطن در قاب سیما 
مسأله پرداختن به نمادها که در فیلم و سریال‌های خارج از ایران آنها را به سمت اسکار سوق می‌دهد، حالا در قاب یک مینی‌سریال تلویزیونی خودش را نشان داده است. چه زمانی که مادر شخصیت اصلی سریال روزی‌روزگاری برادر، نامش ایران است و او نمی‌تواند این مادر را با خود ببرد و مصداق این شعر می‌شود که «ای کاش آدمی، وطنش را همچون بنفشه‌ها می‌شد با خود ببرد هر کجا که خواست!»، چه زمانی که کودک خانواده اجازه ورود به اتاق خاک‌گرفته عموی شهیدش را ندارد و اشاره به نسل جدید می‌کند. 
کارگردان این سریال در مورد این نمادها و مصادیق روایت سریال در جهان واقعی، این‌طور بیان می‌کند: به نظرم گنج‌های ارزشمندی در آثاری مثل روزی روزگاری برادر پنهان است. تولید این نوع آثار آسان نیست و دشواری‌ها و چالش‌های خاص خود را دارد. من مصداق‌های عجیبی را در این سریال دیدم؛ به‌ویژه همزمان با حادثه سقوط بالگرد رئیس‌جمهور و تشییع پیکرهای این حادثه که همزمان با قسمت آخر سریال شد که مربوط به تشییع شهدا در حرم امام رضا (ع) بود.  او در عین حال گله‌ای را مطرح می‌کند که جای تامل دارد. آهنج می‌گوید: به نظرم آن‌طور که باید به این مجموعه پرداخته نشده و کمی مهجور مانده است. بدون تبلیغ، مخاطب متوجه پخش آن نمی‌شود و حتما باید روی این موضوع کار شود. من تازه شب قبل از پخش متوجه شدم و تلاش کردم اطلاع‌رسانی کنم. بسیاری از نظرات را دریافت می‌کنم که باعث دلگرمی‌ام می‌شود و انگار خستگی از تن‌مان بیرون می‌رود. به نظرم باید توجه بیشتری به این اثر شود. من ادعایی ندارم که اثر فاخری ساخته‌ام اما معتقدم کار درخوری بوده و حرف‌های بسیاری برای گفتن دارد. این سریال فلسفه، ایثار، جنگ، دفاع مقدس، علم و موضوعات دیگر را در خود جای داده است.

پیوند ۲ نسل با وطن 
سؤال اینجاست که چه عاملی قهرمانان دیروز و امروز را به هم پیوند می‌زند؟ آهنج در این رابطه می‌گوید: اگر نخواهم با کلمات بازی کنم، به نظرم ایمان، خداپرستی و دین‌باوری، این دو قهرمان را به هم پیوند می‌دهد. انگار فطرتی خداجو در انسان‌ها وجود دارد که همه اینها در نقطه اشتراک به هم می‌رسند؛ بخشش و مادر همان وطن است، ایمان همان خداپرستی است، و خداانگاری نوعی حق‌طلبی است. به نظرم اینها مجموعه‌ای از عناصری ‌هستند که در نقطه اشتراک به هم می‌رسند و ما هم در دل این اثر خواستیم همه اینها را داشته باشیم. کارگردان سریال روزی‌روزگاری برادر درباره ضرورت نشان دادن واقعی قهرمانان و قداست‌زدایی از آنها هم عنوان می‌کند: رزمنده هم ممکن است اشتباه کند و باید این را نشان دهیم. باید مرزهای ذهنی را برداشت و اجازه داد همه با تمام پیچیدگی‌های‌شان کنار هم باشند. در این صورت آدم‌ها واقعی‌تر و زمینی می‌شوند؛ هر کسی می‌تواند در درون خودش این آدم‌ها را ببیند. در این سریال، شخصیت‌ها همین‌طور بود. دکتر تمدن خودش و همسرش اهل علم است ومی‌خواهد مهاجرت کند. می‌تواند ازهمین مرز برود، لازم نیست خیلی دور برود، می‌تواند به اروپا یا هر جای دیگر برود و بهترین زندگی را داشته باشد؛ درها هم به رویش باز است اما درنهایت طور دیگری انتخاب می‌کند. وقتی آدم با شناخت انتخاب می‌کند، هرچند خطاهایی هم ممکن است داشته باشد اما ارزش آن انتخاب بیشتر دیده می‌شود.

علم در کنار ایمان 
نکته جالب بازخور‌دهای دریافتی اهالی علم ژنتیک درخصوص سریال است که در طول یک سالی که از پخش سری اول آن می‌گذرد، به کارگردان ارائه شده است. آهنج در این رابطه بیان می‌کند: ما بازتاب این سریال را از دوستان عزیزی که آن را دیده‌اند دریافت کردیم؛ مخصوصا از فعالان رشته ژنتیک، بازخوردهای خوبی داشتیم. البته انتقاداتی هم مطرح شد؛ این‌که برخی دوست داشتند شخصیت‌ها به شکل متفاوتی نمایش داده شوند اما درنهایت فیلم محدودیت‌هایی از نظر زمان، کلمات و عناصر دارد. به نظرم در دل دوستانی که اهل علم هستند، آثار مثبت و حس، رسوب کرده بود؛ چراکه برای اولین بار به صورت جدی در تلویزیون مطرح شد که آزمایش دی‌ان‌ای چگونه و با چه دشواری‌هایی انجام می‌شود. خیلی وقت‌ها ما برای نشان دادن یک دکتر واقعا تلاش کردیم و تهیه‌کننده محترم هم برای این موضوع جنگید. جنگیدیم که آن یک تکه استخوان شهید را نشان دهیم. چون اینجا بحث علمی است، بحث قداست هم هست؛ ما این تقدس را قبول داریم و احترام ویژه‌ای نسبت به آثار باقیمانده و باقیمانده‌های شهدا قائلیم اما وقتی پای بحث علمی در میان است، باید با دید علمی به موضوع نگاه کنیم و بگوییم چه نتیجه مثبتی می‌تواند داشته باشد، تا با این روش آرامش را به خانواده‌های بازماندگان بازگردانیم و انتظار بی‌پایان آنان را پایان دهیم؛ که این دقیقا هدف این فیلم بود.  محمدرضا آهنج در دو سال گذشته، دو اثر برجسته داشته که یکی خط و ربطش به امام رضا(ع) رسید و دیگری مرتبط با قم بود و بوی حضرت معصومه(س) را داشت. او درباره این وجه اشتراک میان سریال روزی‌روزگاری برادر و سریال «مرهم» می‌گوید: به نظرم علاوه‌بر این‌که برای خودم علقه‌ای ویژه دارد، روزی و سعادتی بود که نصیب من شد. صادقانه می‌خواهم بگویم این توفیق دست خودم نبود، توفیقی بود که خدا به من داده است. در انتخاب این دو اثر محترم هیچ نقش و تأثیری نداشتم؛ فقط انتخاب شدم و این را جزو توفیقاتم می‌دانم. حقیقتا دنبال این موقعیت نبودم، دلم می‌خواست ولی هر بار توفیق نمی‌شد و حالا به نظرم خیر و روزی خدا شامل حال من شده است.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰