به عبارت دیگر سبک زندگی چیزی فراتر از صرفا «نحوه زیستن» است، بلکه نوعی «جهتگیری ارزشی» است که اولویتها، اهداف و شیوههای رسیدن به آنها را تعریف میکند. فردی که سبک زندگیاش بر پایه تلاش مشروع، روابط سالم، مشارکت اجتماعی، مسئولیتپذیری و تعهد به ارزشهای اخلاقی و قانونی بنا شده، از نظر روانی و اجتماعی در موقعیتی ایمنتر در برابر بزهکاری قرار دارد. در مقابل، فردی که سبک زندگیاش بر پایه فرصتطلبی، لذتجویی لحظهای، مصرفگرایی بیضابطه، گسست از نهادهای اجتماعی و فقدان معنابخشی به زندگی استوار شده باشد، بیشتر مستعد افتادن در دام انحرافات رفتاری و اجتماعی خواهد بود.
سبک زندگی پرخطر، بستر پنهان بزهکاری
مطالعات مختلف نشان دادهاند که سبک زندگی پرخطر، بهویژه در نوجوانان و جوانان، ارتباط نزدیکی با افزایش احتمال درگیری با رفتارهای بزهکارانه دارد. مثلا گذران وقت در محیطهای بینظارت، عضویت در گروههای منحرف، مصرف مواد، پرسهزنی بیهدف، تماشای محتوای رسانهای خشونتزا و فقدان برنامهریزی بلندمدت، همگی ویژگیهایی است که در سبک زندگی افراد در معرض خطر دیده میشود.
این سبک زندگی اغلب در بافتهایی شکل میگیرد که خانواده دچار فروپاشی یا بیثباتی میشود، نهادهای حمایتی کارکرد مؤثر ندارند، عدالت اجتماعی مخدوش است، فرصتهای مشروع برای پیشرفت محدود میماند و دسترسی به الگوهای مثبت کاهش مییابد. در چنین شرایطی، فرد برای تأمین نیازهای روانی و اقتصادی خود، به انتخابهایی روی میآورد که اگرچه در کوتاهمدت پاسخگو به نظر میرسند، اما در بلندمدت به انزوای اجتماعی، درگیریهای قانونی و انحرافات شدیدتر منجر میشوند.
از سوی دیگر، سبک زندگی سالم و هدفمند، نهتنها مصونیت نسبی در برابر انحرافات ایجاد میکند، بلکه نقش بازدارنده فعال دارد. سبک زندگی سالم با تقویت خودکنترلی، افزایش تابآوری، توانمندسازی روانی، ایجاد حس تعلق اجتماعی و ارتقای سواد اخلاقی، ساختار شخصیتی فرد را به نحوی تقویت میکند که حتی در شرایط فشار و بحران، به انتخابهای ضدقانونی روی نمیآورد.براساس آنچه گفته شد، سبک زندگی را میتوان مانند زیرساخت نامرئی رفتارهای فردی و اجتماعی در نظر گرفت. توجه به سبک زندگی یعنی ورود به عمق رفتار انسانها؛ جایی که بزه، صرفا یک اتفاق نیست، بلکه نتیجه انتخابهایی است که در طول زمان در فرد نهادینه شدهاند.