در گامی تازه، شبکه نسیم با میانبرنامه خلاقانه «از دل خاکستر» کوشیده روایت آن روزها را به اشیا بسپارد؛ جایی که میز و صندلی، کیبورد سوخته، عینک ترکخورده، موس نیمسوخته و حتی تکههای ساعت دیواری، هر کدام داستانی از صبر و مظلومیت را با خود بههمراه دارند. این اشیا دیگر یادگاری یک حادثه تلخ نیستند بلکه مرهمی بر زخمهای انسانهایی هستند که ایستادگی و دلهرهشان در میان موشکباران و آنتن زنده بازتاب یافته است. آنها یادآور شیرینی و تلخی شبهای بیخوابی اهالی رسانه و نماد بیصدای ایستادگیاند؛ تیمی که حتی با اصابت موشک، صدایشان قطع نشد. روایت از زبان اشیا یعنی تبلور سکوتهایی که تبدیل به فریاد شدهاند؛ کیبوردها و میکروفنهایی که بار غم و غیرت یک ملت را بر دوش دارند. همین دغدغه و ایده، جانمایه گفتوگوی علی حکمتنیا با جامجم درباره این میانبرنامه شده است.
تولد یک روایت
علی حکمتنیا، تهیهکننده از دل خاکستر، در اشاره به ایده و چگونگی پرداخت از این زاویه دید گفت: ایده این میانبرنامه از یک تجربه کاملا شخصی شروع شد. زمانی که به سازمان صداوسیما حمله شد، مشغول اجرای یک برنامه زنده در یکی از استودیوهای ساختمان تولید برای شبکه کودک بودم. هرچند که پس از حمله و به حسب شرایط بحرانی فضای سازمان دچار همهمه و شلوغی شد اما در نهایت به سازمان که خانهمان بود برگشتیم. چند روز مدام به این فکر میکردم که چرا باید به سازمان صداوسیما حمله شود؟ مگر رسالت این سازمان آگاهیبخشی نیست؟ صداوسیما یک ارگان نظامی نیست که مورد چنین حملهای قرار بگیرد. یک روز دوباره به ساختمان شیشهای بازگشتیم تا از آن بازدید کنیم. در آن مکان تخریبشده با اشیایی مواجه شدم که در عین سوختگی ولی انگار زنده بودند؛ گویی هرکدام چیزی برای گفتن دارند.
روایتی بیواسطه از ناگفتهها
حکمتنیا ادامه داد: در همان لحظات با خودم فکر میکردم اگر این اشیای سوخته میتوانستند داستان حمله را روایت کنند، چه چیزهایی برای گفتن دارند؟ اگر آنها راوی حمله میشدند و ماجرا را توضیح میدادند، دیگر مخاطب تنها بیننده یک گزارش یا گفتوگوی ساده نخواهد بود بلکه شاهد بیواسطه روایتی از زبان اشیاست که از ابتدا تا انتها در ساختمان حضور داشت. همین نگاه بود که باعث شد بخواهم از فرم معمول گفتوگو و گزارش فاصله بگیرم. استدلالم این بود که امکان دارد این شیوه روی مخاطب تأثیر بیشتری داشته باشد.
جمعی از اشیای سوخته اما زنده
تهیهکننده از دل خاکستر درباره جذابترین قسمت این میانبرنامه از نگاه خود عنوان کرد: هر یک از این اشیا و اسناد روایت منحصربهفرد خود را دارند. اگر بخواهم یک سکانس، لحظه یا شی خاص را انتخاب کنم، انتخابم این خواهد بود که در بخشی از این روایتها همه اشیا بهعنوان قسمت نهایی، دور هم روی یک میز سالم در ساختمان شیشهای جمع شدهاند و در کنار هم هستند. در این بخش، برنامه به روایت جمعی و تجمیعی همه اشیا اختصاص دارد. همه ابزارها، اسناد و اشیا، از موس، خودکار، مانیتور، کیبورد و کیس گرفته تا نور، ساعت دیواری، عینک شکسته و هر شیء که در آن ساختمان حضور داشته و سوخته، حول هم جمع شدهاند و میکروفن نقش راوی را ایفا میکند. برای من این قسمت خاصترین بخش مجموعه است. چون فقط نمایش اشیا نیست بلکه مانند یک جمع نمادین، ایستادن در کنار هم و همقسم شدن دوباره است. آن لحظه برای من تداعیگر همان روحیه رسانهای است. اینکه هرچند جزئی از این سیستم کوچک هم باشی اما در کنار بقیه حرفی برای گفتن داری، برایم جالب است. انگار میکروفن صدای همه را بلند میکند و تبدیل به راوی آن قصه و آن ایستادن مشترک میشود.
ترکیب تیمی از تجربه و جوانی
وی با بیان ترکیب همکارانش در این میانبرنامه اضافه کرد: تیم از دل خاکستر ترکیبی از افراد باتجربه و جوان بود. از جمله اعضای باتجربه، مرتضی درخشان مسئول نگارش متنها و احسان مهدی سرپرست گویندگان بودند که از هر دو بزرگوار بهطور ویژه تشکر میکنم چراکه زمان زیادی صرف کردند و به جزئیات پرداختند. همچنین تیمی جوان، پرانرژی و خلاق مسئولیت تصویربرداری، نورپردازی و به تصویر کشیدن فضای مخروبه را بهعهده داشتند. انگیزه، موتور محرک و پیشبرنده تیم ما بود. زیرا شرایط مناسبی برای تصویربرداری وجود نداشت وحتی قدمی که برمیداشتیم خردهشیشههازیر پایمان سروصدا ایجاد میکرد اما تیم ما روزانه ۱۲ساعت بیوقفه دراین محیط سخت کار میکرد و وظایف تصویربرداری، کارگردانی و نورپردازی را انجام میداد.
حکمتنیا افزود: ما تنها یک لوکیشن ثابت داشتیم اما نکته مهم این است که هیچکدام از پلانهای ۱۵قسمت مجموعه تکراری نبود. با بازی نور، زاویههای متفاوت دوربین و طراحی میزانسن سعی کردیم هر بار روایت را از زاویهای تازه ارائه دهیم. روایت از زبان اشیا بار عاطفی زیادی داشت و باید در عمق جزئیات فرو میرفتیم. درواقع تنها فیلمبرداری ساده نبود بلکه تلاش کردیم با ترکیب حس فقدان، سکوت و بوی خاکستر فضاسازی کرده و حس را به مخاطب القا کنیم.
امید و مقاومت در دل سختیها
تهیهکننده از دل خاکستر در بازتعریف روزهای تولید توضیح داد: روز اولی که برای تصویربرداری به ساختمان شیشهای رفتیم، میان طبقات با یک گلدان روبهرو شدم که تازه جوانه زده بود و این برایم عجیب جلوه کرد. در آن حجم از خاکستر و اشیایی که بههر حال از بین رفته بودند، انتظار نداشتم با چیزی روبهرو شوم که نشانه زندگی و نفس کشیدن باشد. داستان این گلدان تأثیر زیادی روی همه بچهها گذاشت و برای همه به یک نماد تبدیل شد. شاید یکی از دلایلی که اعضای تیم بیوقفه ۱۲ساعت در شبانهروز تصویربرداری میکردند و هر روز سرکار بودند،همین حس و حال و تأثیری بود که از اشیا میگرفتند. گلدان برای ما نماد مقاومت و امید شد. در صحبت با بچههای تیم، همواره اشاره میکردیم که آن گلدان با وجود سکوتش، صدایی بلند دارد. به همین دلیل تصمیم گرفتیم یک قسمت ویژه درباره این گلدان بسازیم که انشاءالله بهزودی پخش خواهد شد.
تعهد روی آنتن
وی ایستادگی همکارانش در بخشهای مختلف سازمان صداوسیما را نشانه تعهد وشجاعت آنها دانست و گفت: هریک از این اشیا نشانهای از آدمهایی است که با آنها کار میکردند، خبر مینوشتند، تصویرمیگرفتند.تصور کنید یکی ازساختمانهای سازمان صداوسیما مورد حمله قرار گرفته اما آنتن هیچیک از شبکهها، از نسیم و خبر گرفته تا شبکههای یک، دو، سه و... در هیچ لحظهای دچار اخلال در پخش نشدند و بدون ذرهای مکث به کارشان ادامه دادند. این موضوع نشان میدهد که برخی همکاران ما با دل و جرأت و شجاعت پای کارشان ایستادهاند و واقعا باید به آنها تبریک گفت. خود من از آنها یاد میگیرم که کار رسانه فقط تولید محتوا نیست. گاهی ماندن و ادامه دادن، یا تصمیمات بزرگی که در لحظه گرفته میشود، جانمایه روایت خواهدبود.