محسن نجفیسولاری، تهیهکننده مسابقه از اتاق مدیریت خارج میشود و به استقبال ما میآید. او که خستگی nv چهرهاش هویداست ما را به اتاقی دیگر دعوت میکند. حامد زحمتکش، کارگردان برنامه در حال خواندن نماز است. ترجیح میدهم صحبتهایمان را به تعویق بیندازم و به استودیوی ضبط سرک بکشم. با راهنمایی آقای نجفی و همکارانشان وارد استودیوی بزرگ مسابقه میشوم. زمین مسابقه در ارتفاعی بالاتر تدارک دیده شده. زمان بالا رفتن از پلهها، با هشدار نجفی نسبت به لبههای خالی اطراف زمین مواجه میشوم؛ هشداری که مجری هم در برنامه، هر بار به شرکتکنندگان گوشزد میکند. میپرسم ضبط چه قسمتی است، که میگویند فصل سوم را تصویربرداری میکنیم.
فضای استودیو پر از جنبوجوش است. شرکتکنندگان در گروههای کوچک و بزرگ، برخی ایستاده و بعضی نشسته در حال صحبت هستند. کوچکترین شرکتکننده پسری حدودا ۱۱ساله است که خسته روی زمین دراز کشیده و انگار از قلمرو خود
مراقبت میکند. ایمان قیاسی مدیر پروژه و مجری طرح، حامد زحمتکش و محسن نجفی مشغول خوشوبش با شرکتکنندگان میشوند. عکاس پروژه هم لحظات پشت صحنه را ثبت میکند. از شرکتکنندگان درباره حال و هوای برنامه میپرسم. بیشتر از حضور هادی حجازیفر بهعنوان مجری مسابقه هیجانزدهاند و او را نقطه قوت برنامه میدانند. بعد از هیجاناتی که بهواسطه حضور حجازیفر ابراز میکنند، ازجذابیت مسابقه و استراتژیهای لازم برای پیشبرد و انتخاب درست مسیرها صحبت میشود. سراغ ایمان قیاسی میروم. بعد از سلام و احوالپرسی از او برای گفتوگویی کوتاه وقت میخواهم. با توجه به فاصله بین دو ضبط، فرصت خوبی است تا درباره روند اجرای این پروژه بزرگ و تجربیات پشت صحنه بیشتر بدانم.
ایده و چالشهای مسابقه «صد»
ایمان قیاسی لبخندزنان دعوتمان میکند به اتاقی که در بدو ورود به آنجا رفته بودیم. به محض نشستن گفتوگو را آغاز میکنم. او در بیان ایده مسابقه میگوید: مسابقهای دیدیم که منبع آن از هلند است و در ۲۲کشور دنیا اجرا شده. نسخه آمریکایی آن را هم دیدهایم که هیجانانگیز و جذاب است؛ هرچند سختیهای خودش را دارد. با بررسیهای انجام شده، به این نتیجه رسیدیم که این مسابقه واقعا متفاوت است. حضور ۱۰۰شرکتکننده روی صحنه و فضای بزرگ مسابقه، کاری تازه و جالب بود. محسن نجفی، تهیهکننده برنامه گفت: راهاندازی چنین برنامهای با حضور ۱۰۰نفر که آن هم قرار است روی الایدیها بایستند، کاری بسیار سخت و البته بیسابقه در ایران است و این شد که در گام اول پیادهسازی دچار چالش شدیم؛ هرچند بعد با مشاورههایی که با افراد خبره و حتی خارج از کشور داشتیم این چالش حل شد.
قیاسی درباره چالشهای بومیسازی مسابقه ادامه میدهد: قبل از شکلگیری تیم کارگردانی، تیم محتوا شکل گرفت و طراحی مسابقه بهصورت پایهای بومیسازی شد. بعد از آن تیم فنی نمونههای مشابه دنیا را بررسی و با مهندسی معکوس جنبههای فنی را طراحی کردند. این کار پیچیده بود اما با همت تیم موفق شدیم. هر فصل با چالشهای زیادی روبهرو هستیم. حدود ۱۰۰موضوع مختلف لازم داریم که هر کدام به ۵۰ تا ۶۰عکس باکیفیت نیاز دارد. پیدا کردن این عکسها آسان نیست و در موضوعاتی مانند حشرات یا نجوم که تخصص نداریم، با کارشناسان مشورت میکنیم. این پژوهش گسترده موجب همکاری با متخصصان مختلفی مثل جانورشناس، پزشک و مهندس شده است.
ثبتنام ۸۰ هزار نفر برای شرکت در مسابقه
مدیر پروژه برنامه درباره جذب و انتخاب شرکتکنندگان اضافه میکند: برای جذب شرکتکنندهها ابتدا فراخوان عمومی دادیم که از طریق زیرنویس شبکه ۳ منتشر شد و حدود ۷۰ تا ۸۰هزار نفر از سراسر کشور درخواست شرکت دادند. البته برخی علاقهمندان به مسابقات تلویزیونی خودشان دنبال شرکت بودند و تعدادی از نفرات اول ثبتنامکنندهها را همین افراد تشکیل میدادند. انتخاب نهایی شرکتکنندهها بسیار پیچیده بود و باید توانایی و زمینه فعالیت هر فرد به دقت بررسی میشد. هرچه جلوتر رفتیم، پیچیدگی کار بیشتر شد و متوجه شدیم مسیر سختی در پیش داریم. جالب اینکه درست در ابتدای چیدمان محتوا، جنگ آغاز شد و چالشهای جدیدی بهوجود آورد.
وی در بیان چالش شروع جنگ در زمان پیشتولید میافزاید: جنگ آغاز شد اما تصمیم گرفتیم این امر مانع کار نشود و ادامه دهیم. گفتیم بالاخره این شرایط تمام میشود و ما باید بمانیم و کار را به پایان برسانیم. با وجود نگرانیها تلاش کردیم تیم را سرپا نگهداریم و امید بسازیم. هیچ پایان مشخصی برای جنگ پیشبینی نمیشد و همه چیز تغییر کرده بود اما ما به راهمان ادامه دادیم. برنامه خیلی سخت شکل گرفت ولی حالا که روی آنتن است، جایزه واقعی تیم را گرفتهایم تیمی که در سختترین روزها ایستاد و امیدوار ماند. جنگ برای ما مثل شروع دوباره کار بود. بدون امکانات دفاعی فقط وظیفهمان را انجام دادیم. با وجود دشواریها و خبرهای تلخ از شهادت هموطنان و خانوادههای عزادار، همه اینها ما را امروز اینجا نگهداشته است.
بعد از گفتوگو با ایمان قیاسی درباره ایران در دل جنگ و اهمیت روایت حقانیت شهدا، بالاخره وقت رفتن سمت گفتوگو با هادی حجازیفر میشود. همراه قیاسی وارد اتاق مدیریت میشویم. حجازیفر را میبینم که چای میخورد و مشغول چک کردن گوشی خود است. حجازیفر درباره فضای پرالتهاب مجازی و شلوغی اخبار پیرامونش گلایه میکند و میگوید: خبرنگاران زیادی گردن من حق دارند. آنها من را به مردم معرفی کردند اما وقتی این هیاهو خوابید، گفتوگو را منتشر کنید.
با وجود اخبار زیاد از حضور او در پروژههای مختلف تا مسابقه صد روی آنتن نسیم، به خدا توکل کرده و گفتوگو را شروع میکنیم. این لحظه، پیشزمینهای صمیمی و واقعی فراهم کرد تا وارد دنیای هنری و انسانی یکی از چهرههای برجسته سینما و تلویزیون ایران شویم؛ مردی که هم هنر را جدی میگیرد و هم دغدغههای اجتماعی و انسانی دارد.
تجربههای هادی حجازیفر از تلویزیون
هادی حجازیفر با یادآوری فعالیتهای گذشتهاش در تلویزیون میگوید: اولین حضور من در یک برنامه ترکیبی به اسم «آب و آینه» بود که با محمد بحرانی یکسری آیتمهای نمایشی اجرا میشد. یادم نیست دقیقا چه شبکهای پخش میشد. آیتمهای متفاوت و جذابی بود. اوایل کار بخش کوچکی از بار اصلی برنامه بودیم که اصلیترین آیتمهای آن مربوط به یک زوج آقا و خانم بود. در ادامه بهدلیل استقبالی که از بخش ما شد کمکم اجازه دادند دقایق بیشتری در برنامه حضور داشته باشیم. آن زمان همیشه عاشق رادیو بودم و دوست داشتم در آن فعالیت کنم. البته از سال ۷۰ شرکتکننده ثابت مسابقات رادیویی بودم و حتی از همان سال برنامه «راه شب» را ضبط میکردم. آنقدر به این حوزه علاقه داشتم که اگر مسابقه شعر میگذاشتند، شاعر میشدم و اگر مسابقه نثر میگذاشتند نثر مینوشتم. حجازیفر در مرور خاطراتش از شرکت در مسابقات رادیویی ادامه میدهد: آن سالها در خوی بودیم اما اوج فعالیت من در ارتباط با رسانه قبل از فعالیت حرفهایام مربوط به سال ۷۱ تا ۷۳ بود که در میاندوآب و نقده زندگی میکردیم. بهخاطر مسئولیتی که پدرم در آموزش و پرورش داشت، به آنجا رفته بودیم. وقتی در مسابقهای برنده میشدم، برای داشتن سندی بر برنده شدنم پیگیریهای زیادی میکردم. یادم هست یکبار آنقدر پیگیری کردم که برایم یک ماشینحساب دست دوم فرستادند. احتمالا تهیهکننده و مدیر برنامه فکر کردند این کار باعث میشود دست از سرشان بردارم.
مجری مسابقه صد با بیان اینکه دیگر رقابت برایش بیمعنا شده، اضافه میکند: میتوان اینطور برداشت کرد که سابقا اهل رقابت بودم و این حس در من قوی بود اما حالا دیگر چنین حسی ندارم و برایم در کل رقابت بیمعنی شده؛ مخصوصا در حوزههایی که وقتی اشراف پیدا میکنی میبینی خبری نیست و دعوا سر یک لنگه کفش است. گاهی چیزی از دور برای ما جذاب بهنظر میرسد اما نزدیک که میشویم احساس میکنیم هدفی در آن نیست و درواقع پوچ بوده. حالا چیزهای دیگری برایم مهمتر شده؛ شناخت، تجربه، یادگیری، مواجهه با افراد جدید و کشف دنیاهای تازه. کمکم این اهداف برایم معنا پیدا کردهاند و چیزهایی که قبلا دنبالشان بودم، ارزش و معنایشان را از دست دادهاند. سالها دنبال چیزی میدویدم که در نهایت برایم پوچ و بیمعنا بود. وی احوال روحی خودش را چنین توصیف میکند: به این نتیجه رسیدهام مسیری که طی میکنی مهم است. ما برای رسیدن به هدف آمدهایم اما از بسیاری از بخشهای مسیر غافل بودهایم و تجربهها و آدمهایی را که در طول راه با آنها روبهرو شدهایم ندیدهایم. مثل خرید کردن از اولین مغازه برای انتخاب لباسی که اندازهات باشد. از دور ممکن است احساس کنی هنوز زود است و میخواهی بیشتر دنبال لباس بگردی اما وقتی به مغازه اول برمیگردی، ممکن است دیگر آن بسته باشد و فرصت تجربهاش را از دست داده باشی. به همین دلیل است که اکنون اصلا حس رقابت ندارم و سعی میکنم در هر لحظهای که هستم تلاش کنم هر چه میتوانم از شرایط بگیرم، بشناسم و از آن بهرهمند شوم.
به تولید اثری نمایشی علاقهمندم
وی با گفتن اینکه دنبال فرصتی برای فعالیت در تلویزیون بوده، توضیح میدهد: وقتی اجرای مسابقه صد پیشنهاد شد، از آنجا که در فضای بازیگری دچار رخوت شده و حتی به پوچی رسیده بودم و احساس میکردم در بازیگری هم خبری نیست، به پذیرش آن فکر کردم. در بازیگری یکسری کارهای عقیم انجام میدهیم و بعد حتی بین خودمان دعوا داریم که چه کسی بهتر است اما آنچه باعث شد صد را بپذیرم این است که باور دارم تلویزیون و رادیو متعلق به مردم است. صداوسیما ملک شخصی هیچکس نیست و نباید باشد. گاهی ممکن است مدیران یا مردم در این مورد اشتباه کنند اما واقعیت این است که تلویزیون متعلق به مردم است و بودجهاش از مالیات و پول عمومی تأمین میشود. بنابراین تلویزیون حق مردم است؛ و البته به همین دلیل برنامهها بهصورت رایگان در اختیار عموم قرار میگیرند. همیشه دنبال فرصتی بودم که در این فضا فعالیت کنم. حتی دوست داشتم در این فضا اثری نمایشی تولید کنم اما واقعیت این است که بعد از تجربه کمرشکن «موقعیت مهدی» دیگر توان و انرژی گذشته را برای دویدن ندارم.
حجازیفر در ادامه میگوید: به لطف مردم و فراگیری تلویزیون در مناطق مختلف کشور، وسوسه حضور در این رسانه برایم ایجاد شد. کتمان نمیکنم که بخشی از دلایل پذیرفتن این پیشنهاد با نگاه اقتصادی بوده و بخشی دیگر کسب تجربه در زمان کوتاه. اینکه در قالبهای دیگر شش ماه یا یکسال صبر کنی تا اثرت فرصت نمایش پیدا کند قطعا خوشایند نیست. بههر حال تجربه اجرای این مسابقه بهواسطه کوتاه مدت بودن و در عین حال روزآمدی، ارزش پذیرفتن داشت. وقتی وارد مسابقه شدم و با حدود ۱۰۰نفر از سراسر ایران در ارتباط بودم، نگاه من همچنان برای ادامه همکاری مثبتتر شد و از پذیرفتن این پیشنهاد خوشحال شدم. روزهای اول از آنجا که شرکتکنندگان من را اغلب روی پرده سینما یا در قاب تلویزیون دیده بودند رفتارها اغراقآمیز و غیرواقعی بهنظر میرسید ولی از روز سوم به بعد، این حضور عادی و واقعیتر شد و توانستم نمونهای واقعی از جامعه آماری کشور را ببینم.
بازگشت به متن جامعه
مجری مسابقه صد درباره تعاملی که با شرکتکنندگان دراین مسابقه داشته، اضافه میکند: ازآنجا که همیشه مسائل اجتماعی برایم اهمیت داشته، موضوعات مختلفی را از شرکتکنندگان میپرسم و نظراتشان را جویا میشوم. چون معمولا هر مسئول یا غیرمسئولی از زبان مردم صحبت میکند اما واقعیت این است که مردم را نمیشناسند. این فرصت به من کمک کرد بهتر بفهمم چه میگذرد و جامعه چطور فکر میکند. ما بازیگران بهواسطه شهرت دیگر مثل قبل نیستیم که بتوانیم هر جایی راحت رفتوآمد کنیم؛ و بدین واسطه تبدیل شدهایم به آدمی که در یک محیط ایزوله نفس میکشد و گرفتار توهمات و تصورات خودمان هستیم. این مسابقه من را دوباره به مترو، اتوبوس و پیادهرو برگرداند. به همین تجربیات کوچک راضی هستم و طبعا تلاش میکنم بهترین نسخه خودم را ارائه کنم.
وی در بیان تجربهای که در این مسابقه کسب کرده، عنوان میکند: اگر کمی خودخواهانه نگاه کنم، یادگیریای که اکنون برایم اتفاق میافتد خیلی اهمیت دارد. برایم یاد گرفتن هر لحظه حیاتی است و اگر یاد نگیرم برای من بهنوعی مرگ است. چه چیزی بهتر از اینکه با مردم واقعی، تحصیلکرده یا غیرتحصیلکرده، از نقاط مختلفی مثل شیراز، آبادان، اهواز، زاهدان، بیرجند و طبس در ارتباط باشی. هرکدامشان دنیایی برای خود دارند در ارتباطی که بهواسطه صد برایم شکل گرفته من هم از این دنیاها بهرهمند میشوم.
لطف مردم خجالتم میدهد
حجازیفر با گفتن اینکه در مواجهه با لطف مردم خجالت میکشم، ادامه میدهد: همیشه اینطور بودهام. کاراکترم این شکلی است. وقتی با محبت و تعریفشان روبهرو میشوم، حسم این است که در تعریف اغراق میکنند. با توجه به اینکه این مسابقه فرصتی برای دیدار و مواجهه حضوری ایجاد کرده، این امر بیشتر پیش میآید که دوستان برنامه هم این تعاملات را در خروجی گنجاندهاند. البته باید گفت بعد از چند روز، حضورم برای شرکتکنندگان عادی و معمولی میشود. مثلا روز اول ورود به استودیو جوری دست میزنند که از شدت صدا گوشها اذیت میشد اما از روز سوم باید خودمان خواهش کنیم دست بزنند و از این روز به بعد است که همه چیز واقعی میشود.
با توجه به اینکه حجازیفر در قسمتهای مختلف، زمان زدن روی زنگ با اکراه این کار را انجام میدهد و هر بار از تکراری بودن آن حین اجرا گلایه میکند، دلیلش را جویا میشوم و میپرسم: چه چیزی شما را در تکرار زدن زنگ اذیت میکند؟ نگاه فلسفیای به این جریان دارید؟ در او پاسخ میگوید: من این مسابقه را با نگاهی فلسفی نمیبینم. همیشه سعی کردهام در کارهایم صادق باشم. در اینجا هم شاید در قسمتهای ابتدایی تلاشم برای صادق بودن، بیشتر به چشم بیاید اما دلیلش این است که دنبال راهی هستم تا بفهمم چطور میشود ساده و بیریا اجرا کرد. در بازی و کارگردانیام همین صداقت را دنبال میکنم و معتقدم صداقت همیشه جواب میدهد. دستکم اکثریت مخاطبان را راضی نگهمیدارد. خیلی به مفاهیم بزرگ و پیچیده فکر نمیکنم بلکه دغدغهام این است صرفا برنامه را سرگرمکننده پیش ببرم. متأسفانه از زمانی که تلاش کردیم پیامهای اخلاقی و مفاهیم پیچیده را در برنامههای سرگرمی بگنجانیم، سرگرمی را در رسانههایمان از دست دادیم. اگر کسی از روند مسابقه صد به فلسفهای میرسد، که خب عالی است و اگر چنین نیست باید بهیاد داشته باشیم که سرگرمی یکی از نیازهای مهم انسان معاصر و زندگی شهرنشینی است. تا این نیاز بهرسمیت شناخته نشود، راه را اشتباه رفتهایم.
سرگرمی و امید در برنامه
این بازیگر سینما و تلویزیون ادامه میدهد: اگر توانستیم سرگرمی ایجاد کنیم میتوانیم به این فکر کنیم که بهتدریج و از دل آن، آموزش و آگاهی اجتماعی هم شکل بگیرد. آن هم نه توسط من بلکه کسانی که جامعهشناسند و تخصص این امر را دارند. صرفا تجربیات شخصیام را در قالب خاطره بیان میکنم که ممکن است اشتباه باشد. چه کسی این صلاحیت را به من داده تا جامعه را قضاوت کنم، نصیحت کنم یا چیزی بگویم. هدف من فقط سرگرم کردن مردم است. در این شرایط پیچیده و شلوغ زندگی و اخبار ناراحتکننده و نگرانکننده اگر بتوانیم حداقل بهعنوان یک فرصت سرگرمی، مردم را لحظهای از دغدغههایشان دور کنیم موفقیم. نباید در برنامهسازی دنبال شترگاوپلنگ بود. در برنامهسازی که نباید همیشه ورود و خروجهای سختگیرانه و اخلاقی یا نصیحتهای مداوم داشت. من در این کار به مفاهیم بزرگ و پیچیده فکر نکردم و نمیکنم. چیزی که در صد تلاش داریم ترویج بدهیم، یادآوری فرهنگ خودمان است. از جمله یادآوری احترام به والدین که وقتی شرکتکنندهها در زمان برنده شدن از پدر و مادرشان تشکر میکنند. من این ارزش را رها نمیکنم و برایم ارزشمند است. وی که خود در قسمتهای ابتدایی از مسعود روشنپژوه به علت سالها برنامهسازی در حوزه سرگرمی تشکر کرده بود، میگوید: از مسعود روشنپژوه بهعنوان پیشکسوتی که بیدریغ در دهه ۶۰ ما را میخنداند تشکر کردم. چون در کودکی تنها کسی که ما را سرگرم میکرد مسعود روشنپژوه بود؛ بقیه بیشتر نصیحت میکردند. همه اطرافمان پر از هشدار و مراقبت بود. مثل اینکه بچهها در معرض خطرات مختلف بودند. از دستزدن به چرخگوشت گرفته تا کبریت کشیدن بهشان گوشزد میشد. همیشه نگران بودیم. حتی در کارتونها هم همیشه کاراکتر اصلی داشت دنبال مادرش میگشت. یکی از دغدغههایم در بچگی این بود که اگر مادرم به مسافرت برود، ممکن است برنگردد. همه چیز پر از اخلاقگرایی و نصیحت بود. چیزی جز برنامههای مسعود روشنپژوه در سرگرمی یادم نمیآید. این در حالی است که وظیفه رسانه این نیست که دائما مردم را زیر فشار نصیحتهای مکرر قرار دهد.
«صد»؛ تریبونی برای مردم عادی است
بعد از صحبت با حجازیفر، نوبت به گفتوگو با تهیهکننده میرسد که پس از فعالیت زیادی که برای اطمینان از هماهنگیهای قبل از ضبط داشته او را نشسته روی صندلی میبینم. محسن نجفی پیش از این برنامههای بزرگی چون «عصر جدید»، «برمودا» و «ازسرگذشت» را کارگردانی یا تهیه کرده است. وجود نام او در میان عوامل اصلی پروژه نشان از آن دارد که تیم صد بار اول نیست که تن به دریای تولیدات عظیمی زده که چه بسا بسیاری از موارد فنی و محتوایی برای بار اول انجام شدهاند. او ابتدا از مردمی بودن پروژه میگوید: در این مسابقه تلاش کردیم تمرکز برنامه را روی مردم باشد. پیشتر استفاده از چهرهها بهدلیل جذابیت مورد توجه قرار میگرفت و حالا این تریبون در اختیار ۱۰۰نفر در هر فصل قرار میگیرد تا بتوانند از این تریبون داستانهایشان را به اشتراک بگذارند. در این فصل نمونههایی داشتیم که شرکتکنندگان خواستههای خاص و ملموسی مطرح کردند. مانند خانمی که راننده ماشین سنگین بود و آرزو داشت مجوز رانندگی قطار را داشته باشد یا مردی که چون خانمش قهر بود، در مسابقه شرکت کرد و امیدوار بود با دیده شدن در برنامه، آشتیشان شکل بگیرد. اینها نشان میدهد تلویزیون متعلق به مردم است و این تریبون باید در اختیار آنها باشد. بهنظرم کاری که این روزها تلویزیون انجام میدهد، دقیقا همین است و بهخوبی پیش میرود. نجفی با گفتن اینکه این مسابقه در ۲۲ کشور جهان تولید شده است، ادامه میدهد: یکی از چالشهای مهم در تأمین تجهیزات، تحریمها بودند و علاوه بر آن، برخی تجهیزات بهدلیل تفاوت جغرافیا و فرهنگ ایران برای ما کاربردی نداشتند که به همین دلیل از آنها صرفنظر کردیم. در مرحله اول که قرار بود شرایط فنی را فراهم کنیم، بزرگترین مشکل، تأمین زمین مسابقه با صفحه الایدی بیش از ۲۰۰متر مربع بود که شرکتکنندگان روی آن میایستند. چنین تجهیزاتی در داخل کشور وجود نداشت و وارد کردن آن از خارج نیز هم زمانبر و هم بسیار پرهزینه بود. پس در گام اول پروژه با سد بزرگی مواجه شد. اما با تلاش تیم فنی و همکاری برادران بهبهانی، متخصصین طراحی صحنه و الایدی و همچنین مشورت با کارشناسان خارجی، توانستیم راهحلی پیدا کنیم تا الایدیهای موجود در ایران را بهگونهای بهکار بگیریم که بتوانند وزن شرکتکنندگان را تحمل کنند.
اکنون هر فصل حدود ۸ تا ۱۰تن وزن روی صحنه وجود دارد چراکه هر شرکتکننده حدود ۷۰ تا ۸۰کیلوگرم وزن دارد. تهیهکننده صد در برشمردن چالشهای این مسابقه اضافه میکند: این برنامه با توجه به گستردگی صحنه و فاصله زیاد شرکتکنندگان، نورپردازی بسیار پیچیدهای داشت. هماهنگی دقیق نور روی صورتها، دکور، سقف و دیوارها چالش بزرگی بهشمار میرفت که با تلاش تیم فنی به بهترین شکل انجام شد. نکته مهم دیگر، نصب تعداد زیادی میکروفن روی صحنه بود. بهطور همزمان ۱۰۲میکروفن برای ضبط صدای همه شرکتکنندگان و مجری روی دکور نصب کردیم. چون استفاده از بیش از پنج میکروفن یقهای بهدلیل تداخل فرکانسی ممکن نیست. این مسأله خودش چالش فنی بزرگی بود که با دقت مدیریت شد. در مجموع این موارد نشاندهنده زحمات زیاد و تخصصی تیم فنی است که پشت ساخت این مسابقه موفق وجود دارد. وی میافزاید: چالشهای صد فقط فنی نبود، نکته بعد درباره طراحی و جمعآوری سوالات بود. تا امروز در شش فصل، حدود ۶۰۰موضوع مختلف داشتهایم که هر کدام حداقل ۵۰ تا ۶۰عکس مرتبط دارند. فقط نوشتن این حجم محتوا خودش عدد بسیار بزرگی میشود. ابتدا همه فکر میکردند این کار شدنی نیست اما به همت دوستان و تیممان با جرأت میگویم تقریبا ۷۰ تا ۸۰درصد این کار کاملا ایرانی و بومی شده است، هم از نظر فنی و هم محتوا. ما در موضوعات متنوعی مثل فرش، هنرهای دستی، سوغاتیها، صادرات، موسیقی، سینما و علوم به هر آنچه از فرهنگ و هویت کشورمان است میپردازیم بهطوری که هرکس در دنیا این برنامه را ببیند، متوجه ایرانی بودن آن میشود. از نظر فنی هم بیشتر تجهیزات استفاده شده توسط هنرمندان و تیم فنی ایرانی ساخته و طراحی و در دکور نصب شدهاند.
تأثیر تلویزیون در مسیر حرفهای
حجازیفر تلویزیون را در مسیر حرفهای خود مؤثر اعلام کرده و تأکید میکند: در مسیری که طی کردم تلویزیون نقش مهمی داشته. سالها در شبکه ۴ همراه سعید بشیری برنامههای زیادی ساختم، برنامه کودک و کلیپهای متنوع تهیه کردهام، همچنین در برنامههای صبح شبکه تهران آیتمهای مردمی و متفاوتی تولید کردم و در حوزه تدوین فعالیت داشتم. با تلویزیون غریبه نبودم. حالا با حضور در این مسابقه یک شروع دوباره داشتم که دیگر نیاز به تلاش برای اثبات خودم نداشتم. ابتدای ورودم به تلویزیون شرایط متفاوت بود و دیده شدن بهسادگی امکانپذیر نبود. اغلب اوقات یا نادیدهات میگرفتند یا در هیاهوی اتفاقات گم میشدی. همیشه در ذهنم این سوال مطرح بود که وقتی کاری تولید میکنم چرا حمایت نمیشود. البته دلیلش این بود که نمیدانستم تهیهکننده همیشه دغدغههای من را ندارد. مثلا ممکن است نخواهد هزینه زیادی صرف کند و بهجای استخدام چند نفر، با بودجهای محدود، یک فرد را برای چند کار مختلف به کار بگیرد. این بازیگر سینما و تلویزیون استانداردهای پشت صحنهای مثل شتاب در تولید را عامل خلق آثار سطحی میداند و عنوان میکند: من این مسائل را نمیفهمیدم و با استانداردهای پشتصحنه مشکل داشتم. مثلا وقتی اعلام میشود بودجه محدودی برای پروژه هست یا باید تا فلان تاریخ کار به آنتن برسد، عملا دستت بسته میشود. این استانداردهای عجولانه فقط مختص ساختار تلویزیون نیست و همانطور که میبینیم امروز حتی به سکوهای نمایش خانگی هم سرایت کرده که نشاندهنده روندی از تولید سریع و صرفا مصرفمحور است که مانع شکلگیری تفکر خلاقانه و عمیق میشود. ایرادی ندارد که آنتن تلویزیون پر شود و برخی برنامهها فقط برای همین ساخته شوند ولی درست این است که به یکسری برنامهها با ظرفیت مناسب، فرصت تنفس داده شود و دقیقا مثل سریالهایی که با عنوان «الف ویژه» تولید میشوند، به آنها هم توجه ویژه شود. البته گاهی اتفاقات خوبی هم رخ میدهد که اغلب به یک فرد خاص وابسته است، نه یک جریان یا ساختار کلی. گاهی مدیری خلاق در رأس قرار میگیرد و شرایط را دگرگون میکند اما وقتی آن مدیر به هر علتی کنار میرود دوباره شرایط برمیگردد به روز اول. من همیشه با این ساختارها مشکل داشتم.