آثارداودآبادی رانمیتوان صرفادرچارچوب خاطرهنگاریجنگی طبقهبندی کرد؛بلکه این آثارتلاشیجسورانه برای ثبت جزئیترین و انسانیترین زوایای جنگ، با تمام تناقضها، تلخیها و شیرینیهایش هستند. دیروز در مراسمی که ازرسانهملی پخش شد از این چهره نامآشنای ادبیات دفاع مقدس تجلیل شد وبه همین انگیزه شخصیت و آثار این نویسنده خاص رابررسی کردهایم.
اصالت بیرحمانه و جزئینگری وسواسگونه
بارزترین مشخصه قلم داودآبادی،«اصالت بیپرده»و«جزئینگری میکروسکوپی»است.اوازتقدسزداییکاذبو تصویرسازیهای کلیشهای و حماسی صرف پرهیز میکند. در آثار او، جنگ یک تابلوی نقاشی زیبا با قهرمانان اساطیری نیست، بلکه برگرفته از یک واقعیت خشن، ترسناک، امیدوارانه، حتی شوخیهای نابجا و لحظات معنوی غیرمنتظره است. او با وسواسی مثالزدنی به ثبت جزئیات میپردازد. این رویکرد در کتاب شاخص او، «از معراج برگشتگان» (خاطرات شهید احمد امینی)، به اوج خود میرسد. داودآبادی در این کتاب صرفا به روایت شهادت نمیپردازد؛ او یک زندگی را کالبدشکافی میکند؛ از شیطنتهای دوران کودکی احمد امینی گرفته تا مکالمات خصوصی او با همسرش، نامهها، تردیدها و حتی ترسهایش، خواننده با یک «انسان» کامل مواجه میشود، نه یک «شهید» دستنیافتنی. این جزئینگری باعث میشود شهادت او در پایان کتاب، نه یک اتفاق حماسی دور از ذهن، بلکه یک فقدان عمیق و قابل لمس باشد. کتاب «دیدم که جانم میرود» نیز نمونه درخشان دیگری از همین سبک است. خاطرات شهید مصطفی کاظمزاده از زبان داودآبادی، روایتی است که در آن جزئیات بهظاهر کماهمیت، شخصیت را میسازند و به آن عمق میبخشند. این وسواس در ثبت جزئیات، آثار او را به یک منبع دست اول در حوزههای جامعهشناسی و مردمشناسی جنگ تبدیل کرده است. از خلال این جزئیات میتوان به فرهنگ زیستی رزمندگان، روابط انسانی حاکم بر جبهه و حتی تدارکات و لجستیک جنگ پی برد.
آمیزهای از طنز تلخ و صمیمیت کوچهبازاری
زبان داودآبادی، نه زبانی فاخر و ادیبانه که زبانی برآمده از دل سنگر و کوچه و بازار است. او بهعمد از زبان محاوره، اصطلاحات رایج میان رزمندگان و حتی تکیهکلامهای خاص افراد استفاده میکند. این انتخاب، دیواری را که معمولا بین خواننده و متنهای رسمی وجود دارد، فرومیریزد و صمیمیتی کمنظیر ایجاد میکند. خواننده حس میکند در حال خاطره شنیدن از زبان یک دوست در یک جمع خودمانی است، نه خواندن یک کتاب تاریخی.
یکی از ستونهای اصلی این زبان، «طنز» است. طنز داودآبادی، طنزی تلخ و موقعیتمحور است که از دل تراژدی بیرون میآید. این طنز، مکانیسمی برای بقا در شرایط طاقتفرسای جنگ است. شوخی با مرگ، دستانداختن یکدیگر در آستانه عملیات، و پیداکردن بهانهای برای خنده در میان صدای انفجار، تصویری واقعی از روحیه حاکم بر جبهه ارائه میدهد. این طنز، جنگ را از آن حالت تکبعدی و اندوهبار خارج کرده و به آن لایههای انسانی پیچیدهتری میبخشد. کتاب «تفحص» پر از این لحظات است؛ جایی که جستوجوی پیکر شهدا با موقعیتهای طنزآمیز و در عینحال عمیقا غمانگیز گره میخورد.
تکرار و غلبه احساس بر تحلیل
با وجود تمام نقاط قوت، آثار داودآبادی از منظر نقد ادبی و ساختاری خالی از اشکال نیستند. مهمترین نقد وارده به سبک او، «عدم وجود ساختار روایی منسجم» در برخی آثار است. بهدلیل غلبه رویکرد جزئینگر و خاطرهمحور، گاهی روایت از یک خط داستانی مشخص پیروی نمیکند و به مجموعهای از خردهروایتهای پراکندهای تبدیل میشود که صرفا با محوریت یک شخص یا یک مکان به هم متصل شدهاند. این ویژگی میتواند برای خوانندهای که بهدنبال یک داستان کلاسیک با آغاز، میانه و پایان است، خستهکننده باشد. نقد دیگر، «غلبه احساسات و شیفتگی نسبت به سوژهها» است.
داودآبادی بهعنوان یک رزمنده که دوستان و همرزمانش را از دست داده، طبیعتا با بار عاطفی سنگینی مینویسد. این شیفتگی و علاقه به شخصیتها (که کاملا قابل درک است) گاهی مانع از آن میشود که نویسنده فاصله انتقادی لازم را با سوژه حفظ کند. در نتیجه، شخصیتها در هالهای از ستایش و غبطه تصویر میشوند و ابعاد خاکستری یا نقاط ضعف احتمالی آنها کمتر مورد کنکاش قرار میگیرد. روایت او، روایتی از «درون» است و این درونیبودگی، همانطور که به اصالت آن کمک میکند، گاهی مانع از یک تحلیل جامع و بیطرفانه میشود.
آثار تحقیقی و ثبت تاریخ شفاهی
باید اشاره کرد که دامنه فعالیت داودآبادی به خاطرهنگاری صرف محدود نمیشود. او درآثاری چون«کمین جولای۸۲» (درباره سرنوشت چهار دیپلمات ربودهشده ایرانی در لبنان) و «چادر وحدت» وارد حوزه تحقیق و تاریخنگاری مستند شده است. در این آثار، او تلاش میکند با جمعآوری اسناد، مصاحبه و کنار هم قراردادن شواهد، به بازسازی یک واقعه تاریخی بپردازد. با این حال، حتی در این آثار تحقیقی نیز ردپای سبک شخصی او، یعنی روایت پرحرارت و درگیرانه، دیده میشود و کمتر بهسمت یک گزارشنویسی خشک و آکادمیک حرکت میکند.
حمید داودآبادی یک پدیده در ادبیات جنگ ایران است. او نه بهدنبال خلق شاهکارهای ادبی با ساختارهای پیچیده، که در تلاش برای ثبت صادقانه و بیرحمانه واقعیتی است که خود در آن زیسته. ارزش کار او درهمین«اصالت وصداقت»نهفته است. او با جزئینگری وسواسگونه و زبان صمیمی و طنزآلودش،موفق شده تصویری ملموس، انسانی وچندبعدی ازجنگ و آدمهایش ارائه دهد؛ تصویری که درآن قهرمانان،زمینی هستند،میترسند،میخندند،ودرنهایت،درهمین سادگی وانسانیت به اوج میرسند. اگرچه از منظر ساختاری میتوان به پراکندگی روایت در برخی آثار او خرده گرفت و غلبه نگاه شیفتهوار او بر سوژهها را نقد کرد اما نمیتوان انکار کرد که داودآبادی با ثبت این جزئیات در حال انقراض، گنجینهای بیبدیل از تاریخ شفاهی و فرهنگ زیستی جبهه را برای آیندگان به یادگار گذاشته است. او بیش از آنکه یک «نویسنده» باشد، یک «راوی امین» است که حافظه جنگ را از خطر تحریف و فراموشی نجات میدهدو به مایادآوری میکند که پشت هرنام وهرپلاک، یک زندگی پر ازجزئیات، یک انسان با تمام ابعادش، نفس میکشیده است. میراث او، نه در فرم، بلکه در محتوای بکرودستاول آثارش جاودانه خواهد شد.