داستان تحول انسانها
روزی روزگاری داستان تحول انسانهاست. با این مضمون، سریالها و فیلمهای زیادی در ایران ساخته شده است و البته هرکدام از آنها ضعف و قوتهایی داشته است؛ برخی شعاری و مستقیم به این موضوع پرداختهاند و برخی دیگر نیز آن را در لفافهای از داستانها ورویدادهای دراماتیک قرارداده و توانستهاند مخاطب را با خود همراه کنند و شاید روزی روزگاری، یکی از بهترین نمونهها در نوع خود باشد، اگر نگوییم بهترین است. راهزنی پرمدعا بهنام مرادبیگ (با بازی زندهیاد خسرو شکیبایی) که در حال رقابت با راهزنی دیگر به نام حسامبیگ (با بازی محمود پاکنیت) است، در نتیجه این رقابت برای راهزنی و ایجاد مزاحمت در برابر کاروانهای عبوری، بهشدت مجروح میشود و کارش به روستایی میافتد که آنجا زنی بهنام خالهلیلا (با بازی زندهیاد ژاله علو) او را درمان میکند. کش و قوسهای طولانی میان این راهزن و زنی که کولهباری از تجربه زندگی را به دوش میکشد، راهزن خودشیفته را که سرش از باد غرور و ادعا پر است، بهراه میآورد و او در زندگی مردم روستا حل میشود و سرانجام از قدرت خود برای رهایی مردم از دست استبداد استفاده میکند.
داستان عیاران
داستان عیاران و جوانمردانی که بهدست افرادی اهل و دارای نور ضمیر، توبه کرده و بهراه آمدهاند، در ادبیات کهن ما سابقهای طولانی دارد. فتوتنامهها و داستانهای عیارانی چون سمک عیار، در داستانهای عامیانه و نیز در ادبیات عرفانی ما هرکدام جایگاهی ویژه دارند و درباره نقش فتیان در دورههایی از تاریخ ایران، آثار و پژوهشهای بسیار شده است. امرالله احمدجو، نویسنده و کارگردان این سریال ضمن آگاهی و اشراف بر این گنجینه فرهنگی و ادبی، روزی روزگاری را نوشته است، به همین دلیل، داستان دارای پشتوانهای فرهنگی و فکری در تاریخ ماست و مردم نیز با اتکا به همین پشتوانه، با داستان این سریال همراهی کردند. روزیروزگاری نمونهای روشن در اثبات این ادعاست که داستانهایی که از دل تاریخ و فرهنگ این سرزمین برآمده باشند، تقلیدی نباشند و بهمعنای واقعی کلمه ایرانی باشند، موفقیت و ماندگاریشان بسیار بیشتر است و راحتتر میتوانند در دل مردم ایران بنشینند. البته باید به این نکته هم توجه داشت که اولا رسیدن به این مرحله، نیازمند سالها درنگ و مطالعه در فرهنگ و ادبیات این سرزمین است و با پژوهشی از سر رفع تکلیف بهدست نمیآید و ثانیا برای رسیدن از مرحله ادبیات به تصویر، باید زبان تصویر را بلد بود و متنخوانی و بیان جملات متکلفانه، بهمعنای ساختن اثر سینمایی و تلویزیونی برمبنای ادبیات ایرانی نیست.
سکانسهای ماندگار
احمدجو برای تبدیل ادبیات به تصویر، داستان خود را برمبنای کنش و واکنشهایی مدام بنا کرده است. کشمکش راهزنان با یکدیگر، از یک سو و کشمکش میان جوان یاغی و خودسر و پیرزن صبور و حکیم از سوی دیگر فقط بخشهایی از این کنش و واکنشهاست. مخاطب با داستانها و داستانکهای مختلفی در سریال روبهرو میشود و موضوعات مختلفی را برای دنبالکردن داستان در برابر خود میبیند: آیا مرادبیگ در برابر حسامبیگ پیروز میشود؟ آیا او زنده میماند؟ آیا میتواند در روستا به زندگی بپردازد و کسی او را نشناسد؟ میتواند با خاله لیلا بسازد؟ دو جوان عاشق داستان به هم میرسند؟ این دست سؤالهای پیاپی مخاطب را به دنبالکردن داستان ترغیب میکند.
البته نباید ازحوصله و دقت کارگردان در شخصیتپردازی بهراحتی گذشت. تکتک شخصیتهای داستان، دارای ویژگیهای منحصر به فردی هستند و شخصیت آنها را میتوان بهصورت مستقل و با جزئیات تشریح کرد. ضمن اینکه بازی بازیگران در ارائه درست و دقیق این شخصیتها کمک بزرگی به داستان کرده است. خسرو شکیبایی چنان نقش مرادبیگ را با شور و غرور ذاتی، لجاجت درونی و در عین حال اطاعتپذیری در برابر خالهلیلا بازی کرده است که هیچگاه این نقش کهنه نمیشود؛ بازی ژاله علو یکی از بهترین شخصیتهای مادر آرام، صبور و دانا را در تاریخ تصویر ایران بهوجود آورده و محمود پاکنیت که هنوز هم تکیهکلام «التماس نکن» او زنده است. حتی بازیگران نقشهای فرعی هم آنقدر خوبند که هنوز هم بازیشان به دل مینشیند. بازی کوتاه اما ماندگار زندهیاد جمشید لایق در نقش قلیخان هنوز هم مو بر تن آدم سیخ میکند، در سکانسی ماندگار که به مرادبیگ اعتراف میکند بهعنوان دزدی توبهکرده قصد داشته کاروانی را به سلامت عبور دهد و نتوانسته و همانجا میمیرد و این قولش عملنکرده میماند.
همهچیز سر جای خودش است
در روزیروزگاری، همهچیز سرجایش قرار دارد. موسیقی ماندگار و باشکوهی که استاد فرهاد فخرالدینی برای سریال ساخته و هنوز هم هرگاه آن را میشنویم، روح و جانمان تازه میشود. در کنار آن باید از هنرمندی استادان دوبله همچون حسین عرفانی، منوچهر والیزاده، ایرج رضایی، حسین معمارزاده، خسرو شایگان، عطاالله کاملی، آزیتا لاچینی و... نیز یاد کرد که نقشهای این سریال را با صدای جاندار خود زنده کردند. در کنار آنها باید از دقت و خوشذوقی احمدجو نیز یاد کرد که با استفاده آگاهانه و بهاندازه از طنز، نمکی ماندگار چاشنی داستان کرده است. روزیروزگاری به همین دلیل نه خشکی و یخزدگی برخی سریالها و فیلمهای تاریخی را دارد که در آن شخصیتهای عصا قورتداده، دیالوگهای تراشنخورده را رو به دوربین بیان میکنند و نه مانند برخی آثار تصویری برای خندهگرفتن از مخاطب، حاضرند به هر لودگیای که شده، تن بدهند. روزیروزگاری حکمت و اندرز هم دارد، خنده و لحظات کمدی هم دارد و همهچیز در آن به تعادل لازم رسیده است.
از دل تاریخ ایران
روزی روزگاری، سریال تاریخی نیست و روایتی مستقیم از شخصیتهای تاریخی آشنا نمیگوید اما از دل تاریخ این سرزمین بیرون آمده است. سریالی که دوران استبدادزده ایران در اواخر دوران قاجار را روایت میکند، زمانی که حکومت مرکزی اختیار کشور را از دست داده و ایران بهدست خوانین و نیروهای نظامیخودسر و البته راهزنان و یاغیان محلی افتاده و بهای این وضعیت آشفته را مردم بیچاره میدادند که از هرطرف ضربه میخوردند. روزیروزگاری همچنان که گفتیم سریالی تاریخی نیست اما روایت درست و دقیقی از تاریخ ایران در روزگار آشفتگی و هرجومرج میدهد.