بازی در نقش «حسامبیگ» شهرتی یکشبه و غیرقابل باور را برای پاکنیت به ارمغان آورد و تکیهکلامهای شخصیتی که او ایفاگرش بود از جمله «التماس نکن» تا مدتها بر سر زبان مردم کوچه و بازار بود. پاکنیت میگوید از آنجا که حسامبیگ یک راهزن است، لهجهای ترکیبی را برای او خلق کرده تا به کسی یا کسانی برنخورد و حاشیه ایجاد نشود. این بازیگر پیشکسوت از بازی در سریال روزی روزگاری بهعنوان یک تجربه سخت اما دلپذیر یاد میکند که البته ارزشش را داشته است. او این روزها فصل دوم سریال «حکایتهای کمال» و سریال «عملیات مهندسی» را روی آنتن دارد و قرار است در چند روز آینده راهی کهگیلویه و بویراحمد شود و همراه همسرش مهوش صبرکن در سریال «هفت بلوط» ایفای نقش کنند. سریالی که در استان کهگیلویه و بویراحمد ساخته میشود و موضوع آن درباره نوجوانانی است که عاشق زندگی در کنار درختان بلوط هستند.این سریال در ۳۱قسمت توسط شبکه تلویزیونی جهانبین تولید میشود وقرار است در لوکیشنهای طبیعی روستاهای جنگلی و دامنههای کوههای بلوط در شهرستانهای لردگان و اردل و سایر شهرستانها تصویربرداری شود. او در گفتوگو با روزنامه جامجم، از بازیگری، خاطرات، آینده، دلخوریها و امیدهایش گفت.
آقای پاکنیت! سریال «حکایتهای کمال ۲» برای خیلیها حس نوستالژی را زنده کرده است. این فضا را چطور دیدید؟
این سریال یک بازگشت واقعی به زندگی گذشته است. فضای دهه ۴۰، خانههای حیاطدار، صدای مرغ و خروس، صمیمیت همسایهها و... برای من که آن دوران را زندگی کردهام، مثل برگشتن به دوران کودکیام بود. حتی بعضی شبها بعد از ضبط قدم میزدم و یاد بچگیهایم میافتادم. من در این سریال نقش پدر کمال را دارم و این خانه، آن فضا و آن روابط همهاش برایم زنده شد.
بازخورد مردم را بعد از پخش سریال چطور دیدید؟ فقط نسل قدیم جذبش شدند یا جوانها هم به آن علاقه نشان دادند؟
اتفاقا خیلی از جوانها و نوجوانها هم سریال را دوست داشتند. با اینکه آن فضا را ندیدهاند اما با آن ارتباط میگیرند. یکجور حس غریب و تازهای برایشان دارد. بچههای امروز از لوکیشنهای شلوغ و آپارتمانی خسته شدهاند. وقتی یک خانه قدیمی، حوض وسط حیاط، لحافدوزی یا بازارچه محلی میبینند، حس کنجکاویشان برانگیخته میشود.
بعضیها میگویند قصه ایرانی دیگر خریدار ندارد. شما هم همین را حس میکنید؟
ابدا! من میگویم مشکل از جسارت نداشتن است. نه نویسنده باید بترسد، نه کارگردان. ما کلی رمان و قصه ایرانی داریم که دارند خاک میخورند. باید بلند شد و آنها را ساخت. تلویزیون ما باید ریسک کند و از ساخت سریالهایی مثل «حکایتهای کمال» حمایت کند. مردم دنبال داستانهای ایرانی هستند. فقط باید کسی جرأت کند آن را بسازد.
یعنی تولید چنین سریالهایی را هنوز مؤثر میدانید؟
قطعا. ببینید همین «حکایتهای کمال» برگرفته از کتاب است. ۱۵۰قسمت، ۱۵۰داستان کوتاه. هر قسمت حرفی برای گفتن دارد. مخاطب از دیدن داستانهای سالم خانوادگی استقبال میکند. فقط تلویزیون باید بهموقع تصمیم بگیرد، نه اینکه منتظر بودجه بماند و بعد هم نصفهنیمه پرداخت کند.
در «حکایتهای کمال ۲» نقش لحافدوز را بازی میکنید. چطور به این شغل قدیمی نگاه میکنید؟
برای من بازی دراین نقش یک نوستالژی است.لحافدوزی دیگر وجود ندارد.نوه من که کلاس ششم است اصلا نمیداند لحافدوزی چیست!حالاهمه چیزشده تشکهای آماده وکارخانهای. این سریالها یک تلنگرهستند که یادمان نرودازکجا آمدهایم.
شما از وضعیت مالی برخی پروژهها گلایهمند بودید.
بله، متأسفانه این مسأله مدتهاست ادامه دارد. از قدیم شنیدهایم که دستمزد کارگر را باید قبل از خشک شدن عرقش پرداخت کرد. حالا پنج ماه از کارم گذشته ولی هنوز تسویهحساب نکردهاند. تهیهکننده میگوید پول نداده اند و از طرفی هم میگویند بودجه نیست. این توجیهات دیگر پذیرفته نیست. چون این نادیدهگرفتن باعث بیانگیزگی میشود. این درحالی است که در نمایش خانگی قرارداد مشخص و پرداخت سر وقت است. نه اینکه روزی ۱۵ساعت کار کنی، آخرش حمایتی از تو نشود. اگر این روند همینطور ادامه پیدا کند، بدون تردید خیلیها میروند سراغ شبکه نمایش خانگی. مردم هم کار خوب را میبینند. من اگر کاری را با عشق شروع کنم ولی وسط راه ببینم حمایتی نیست، ناامید میشوم. برای همین میگویم این وضعیت باید اصلاح شود.
بهنظر میرسد شما همیشه روی پشتصحنه تأکید دارید؟
دقیقا. اعتقاد دارم نفس آدمهایی که پشت صحنه کار میکنند روی نتیجه نهایی تأثیر میگذارد. شما ببینید سریالهایی مثل روزی روزگاری، پدرسالار، یوسف پیامبر و... چرا ماندگار شدند؟ چون گروه یکدل وعاشق کار بودند.مثلا آقای سلحشورکه خداوند رحمتش کند، همه عوامل را دعوت میکرد، سکه میداد،احترام میگذاشت. همین کارهای بهظاهر کوچک، روحیه میسازد.
نقدی به فضای انتخاب بازیگران دارید؟
بله، متأسفانه باندبازی وجود دارد. یک نفر با پول یا رابطه وارد میشود و بازی میکند، بدون اینکه تجربه داشته باشد. اینکار فقط به خود پروژه ضربه نمیزند بلکه فضای حرفهای سینما وتلویزیون را هم آلوده میکند.کسانی که اهل کار واقعیاند، عقب میمانند.
این روزها شما و همسرتان خانم مهوش صبرکن همزمان در یک سریال بازی میکنید؟
بله، در سریال «هفت بلوط» در استان کهگیلویه و بویراحمد. یک کار زیبای بومی است. همسرم نقش مثبت دارد و من منفی. بعد از چند سال سختی که او برای درمان پا و خارج کردن پلاتین کشید، حالا خوشحالم که دوباره کنار هم جلوی دوربین هستیم. این همکاری برای من خیلی ارزشمند است.
در نهایت چه چیزی شما را هنوز برای ادامه کار سرپا نگهمیدارد؟
عشق به کار و احترام به مردم.من برای مردم بازی میکنم وامیدوارم حمایتهاهم اتفاق بیفتد.بیش از۴۰سال است با تلویزیون کار میکنم و همیشه دوست دارم این اتفاق تداوم داشته باشد. با همه این اوصاف، چه من دلخوری داشته باشم و چه ناراحتی اما نهایتا مهم است که مردم سریال خوب و باکیفیت ببینند و ما هم با همین انگیزه زنده هستیم و جلوی دوربین میرویم.