شغال نهتنها بهصورت بیپرده خشونت فیزیکی و روانی را در سکانسهایی آزاردهنده بازتولید میکند بلکه تجاوز را نیز بدون زمینهسازی اخلاقی یا دراماتیک به سطحیترین شکل ممکن به تصویر میکشد؛ گویی کارگردان ازدرد ورنج شخصیتهایش صرفا برای تحریک بیننده سود میجوید،نه برای ساخت معنا یا تعلیق روایی. این نمایشگری پراغراق ازخشونت که هیچ نسبتی با واقعیت روانی یااجتماعی ندارد،نه هشدار است،نه آسیبشناسی،نه انتقال معنابلکه بهرهکشی تصویری از درد است برای سرگرمی سطحی.
از منظر روایت، فیلمنامه شغال دچار فروپاشی است. شخصیتها، اغلب تیپهایی تخت و فاقد روانشناسی هستند که تنها در خدمت چرخاندن چرخ توطئهاند.گرهها مصنوعی است وروابط انسانی تهی ازعمق یا پیچیدگی. قهرمان یاضدقهرمان مشخصی وجود ندارد. زیرا شخصیتپردازی چنان شتابزده و سطحی است که حتی بازیگرانی چون مهدی سلطانی یا شبنم مقدمی نیز نمیتوانند از دل آن جان انسانی بیرون بکشند.سریال حتی در فرم هم دچار اغتشاش است. تدوین عصبی، نورپردازی بیثبات و موسیقیای که گاه بیش از تصویر فریاد میزند، نشان میدهند که اولویت سازندگان نه خلق یک اثر منسجم بلکه تولید محصولی با ظاهر مهیج و پرزرق و برق برای بازار پلتفرمها بوده است. نتیجه،سریالی است که با پزسینمایی اما با منطق تیزر تبلیغاتی ساخته شده؛ بیپایه و بیمحتوا.
اما خطر اصلی، فراتر از شکست هنری این اثر است. آنچه شغال نمایندگی میکند، روند نگرانکنندهای است که در بسیاری از تولیدات جدید شبکههای نمایش خانگی قابل ردیابی است: عادیسازی خشونت و تجاوز بهعنوان «جذابیت بصری» و «هیجان داستانی». این گرایش بهویژه در غیاب نظام ردهبندی سنی واقعی و عدم شفافیت محتوایی پلتفرمها، منجر به ترویج ناخواسته نوعی زیباییشناسی انحرافی در نسل جوان میشود؛ نسلی که قرار است از دل تصویر،جهان را بشناسد.شغال نهتنها نماد ابتذال در ساخت و روایت است بلکه زنگ خطری جدی برای وضعیت فرهنگی محتوای دیجیتال در ایران است. اگر قرار باشد راه پلتفرمها به چنین مسیری ختم شود_ راهی که خشونت، تجاوز، بیاخلاقی و بیمعنایی را بهجای واقعگرایی، تفکر و هنر بنشاند_ آنگاه باید پرسید: قرار است شبکه نمایش خانگی دقیقا چه چیزی را به خانهها بیاورد؟ سرگرمی یا مسمومیت بصری؟