باهنر، که اکنون بهعنوان دبیرکل جامعه اسلامی مهندسین و عضو حقیقی مجمع تشخیص مصلحت نظام فعالیت میکند، با هفت دوره نمایندگی مجلس، به نمادی از اصولگرایی سنتی تبدیل شده است. این سابقه حکایت از یک رویکرد حرفهای و انتظامیافته به سیاستمداری دارد؛ واقعیتی که توانسته او را در صحنه پرنوسان سیاست ایران حفظ کند، هرچند اکنون در جایگاههایی کمتر در معرض توجه عمومی نسبت به دوران کرسیهای نمایندگی یا نایبرئیسی مجلس قرار دارد. جامجم در گفتوگو با مهندس باهنر تلاش دارد تا نگاهی ژرفتر به دینامیسمهای پنهان ساختار سیاسی کشور داشته باشد و البته موضوعی که این روزها با عنوان مذاکره با آمریکا مورد بحث قرار گرفته را مدنظر قرار دهد. متن این گفتوگو را در ادامه بخوانیم.
آقای مهندس! بعد از سه دهه حضور در مجلس، الان حدود ۱۰سال است که دیگرنماینده نیستید. ویژگی غالبی که در رسانهها و محافل سیاسی برای توصیف شما در دوره نمایندگی مجلس به کار برده میشد نفوذ کلام و تأثیرگذاری و رأیسازی بود. بعضیها هم از واژه قدرت بالای لابیگری برای این ویژگی استفاده میکردند که شاید برخی از این مفهوم معنای منفی در ذهن داشته باشند. شما در تفسیر کارنامه خودتان در مجلس از چه تعبیری استفاده میکنید؟
من از مجلس نهم به این طرف دیگر نماینده نبودم، بهجز مجلس اول که سنم به نامزدی نمیرسید و همینطور مجلس ششم، در مجموع ۲۸ سال در مجلس شورای اسلامی نماینده بودم و عملا یک عمر کامل خدمتی را در قوه مقننه کشور گذراندم. در مجموع میتوان گفت فرد مؤثری بودم، البته میزان این تأثیرگذاری متفاوت بود؛ پنج دوره در هیأترئیسه مجلس فعالیت کردم و در کمیسیونهای مختلف مجلس نیز عضو داشتم. همانطور که گفتید از مفهوم لابی کردن ممکن است تعبیر مختلفی شود. طبیعتا اگر از لابیگری به اعمال سیاست چماق و هویج یا گروگانگیری سیاسی و تطمیع افراد تعبیر شود، امری مذموم و غیرشرعی است اما من تعبیر مثبت از لابیگری دارم و درواقع آن را گونهای از امر به معروف و نهی از منکر میدانم که در صحن مجلس با رویکرد اقناعی یعنی با مذاکره، مستندسازی و استدلال انجام میدادم؛ چراکه طبیعتا تصویب لوایح و طرحها به همفکرسازی و اجماع نمایندگان محترم نیاز دارد تا از تشتت و به هدررفتن نیروها و مجادلات بیثمر غیرکارشناسی جلوگیری شود. باید توجه داشت که مخالفت و موافقت با طرح و لوایح حق اساسی نمایندگان بوده اما اجماعسازی امری مرسوم و معقول است و همه نمایندگان وقتی باهم صحبت میکنند، هدف اقناع و همفکرسازی دیگران را دارند.
طبیعی است که نمایندگانی که نفوذ کلامی دارند، نقش لابیکننده پیدا میکنند. در مجلس نمایندگان از حوزههای انتخابیه مختلفی حضور دارند، از نمایندگانی که با ۳۰۰۰ تا ۴۰۰۰ نفر از میان اقلیتهای مذهبی گرفته تا نمایندگانی که از تهران با یک و میلیون نفر و با اینکه هر دوی اینها در حق رأی برابر هستند اما بههر حال معمولا نمایندگانی که رأی بیشتری دارند، طبیعی است که اثرگذاری بیشتر در حوزه رأیسازی و اقناع و همفکرسازی داشته باشند. در اینجا چیزی باید بگویم که برای بعضیها تعجبآور است. بنده برای رسیدن به این حد از تأثیرگذاری و جهت جلوگیری از همان تشتت، شاید حدود یکسال اول مجلس دوم لام تا کام حرف نزدم و حتی یک سؤال یا تذکر هم نداشتم و رویه و عملکرد مجلس و نمایندگان محترم را به دقت دنبال میکردم و از تجربه آنها در نحوه بیان، زمانبندی و چرایی و چگونگی تذکر و سؤال و پیگیری امور دور اول کمال استفاده را بردم و یاد گرفتم. این در نقشی که بعدها ایفا کردم، بسیار مؤثر بود و باعث شد میزان اثرگذاری من به حد مطلوبی برسد. در همین زمینه بد نیست به خاطرهای اشاره کنم. در سال دوم یا سوم همان مجلس دوم که مصادف با روز تحلیف دوره دوم ریاستجمهوری حضرت آیتالله خامنهای(حفظالله تعالی) بود، که براساس عرف مجلس زمانبندی سخنرانیهای پیش از دستور از مدتها قبل با قرعهکشی روشن میشود و از قضا زمان سخنرانی بنده مصادف شده بود با مراسم تحلیف ریاستجمهوری در مجلس. همینطور براساس عرف و نه براساس آییننامه مجلس در روز تحلیف دستور عادی مجلس و سخنرانی و تذکر و اینها وجود ندارد. به همین جهت سه روز از قبل از روز تحلیف آقای هاشمی(رضواناللهتعالی علیه) به من اطلاع دادند که شما از نوبت سخنرانی خود در روز تحلیف صرف نظر کن و به جای آن روز دیگری در هفته بعد به شما نوبت داده میشود. من راضی نشدم و با جدیت گفتم سخنرانی من متناسب با روز تحلیف است و بعد از آن دیگر فایدهای ندارد و حتی تهدید کردم که اگر حذف شود، وسط مراسم بلند میشوم و تذکر میدهم و سؤال میپرسم. در نهایت با اصرار من هم هیأترئیسه بهناچار پذیرفت که سخنرانیام در همان موعد مقرر انجام شود. به این ترتیب دستور جلسه آن برخلاف عرف رایج این شد که بعد از قرائت کلامالله مجید، سخنرانی من بود و بعد مراسم تحلیف. در آن روز من سخنرانی خیلی صریح و روشنی داشتم. حضرت آیتالله خامنهای خیلی علاقهای به نخستوزیری آقای موسوی نداشتند اما بههر صورت بعد از صحبتهایی که با امام خمینی(ره) داشتند، در نهایت ایشان در برابر خواست امام از نظر خود منصرف شدند. آن روز مهمترین فراز سخنرانیام خطاب به مهندس موسوی این بود که شما این دوره نخستوزیر امام هستید و باید آبروی ایشان را حفظ کنید. فراز دیگری از سخنانم با دادستان وقت آقای خوئینیها بود که مجال پرداخت به آن نیست و مخاطبان میتوانند شرح سخنرانی بنده را در مشروح مذاکرات مجلس مطالعه کنند. بعد از اتمام سخنرانیام اکثریت قریب بهاتفاق مجلس مکرر با صدای بلند گفتند: احسنت، احسنت. در آن میان مرحوم فؤاد کریمی، نماینده اهواز بعد از احسنتهای بقیه بلند شد و خطاب به بنده سه بار «نه احسنت» گفت. بعد از پایان جلسه تحلیف حین تنفس من در کنار میز پذیرایی در لابی مجلس بودم که حضرت آیتالله خامنهای، آقای هاشمی، آقای موسوی و آقای موسویاردبیلی با هم در حال حرکت به سمت میز پذیرایی بودند. حدود ۱۰ متر مانده بود به من برسند، حضرت آیتالله خامنهای عصایشان را بلند کردند و خطاب به من گفتند: «ببین باهنر! من جزو احسنتیها بودم، جزو نه احسنتیها نبودم، یادت باشه!». آقا میتوانستند بیایند جلو و مثلا این را به اصطلاح در گوشی به من بگویند، ولی ایشان میخواستند این پیام تأیید محتوای سخنان بنده را به دیگران هم داده باشند.میخواهم تأکید کنم از همان روز اول سعی میکردم یاد بگیرم و یادگیری باعث شده بود نفوذ کلام و توان رأیسازی داشته باشم. نکته دیگر این است که اگرچه میان اصولگرایان هستم اما به این معنا نبود که از این نفوذ کلام صرفا در جهت اهداف جناحی بهره بگیرم. میدانید که من رئیس ستاد انتخاباتی آقای ناطق نوری بودم اما بعد از انتخاب آقای خاتمی به ریاست جمهوری برای تبریک به دیدار ایشان رفتم و در مجلس آن زمان هم دیدید که بهرغم تعجب بسیاری از کارشناسان سیاسی به تمام اعضای کابینه آقای خاتمی رأی داده شد که تاییدی بود بر اینکه به این اعتقاد داشتم مجلس باید علیالاصول از دولت مستقر حمایت کند و نباید در بدو کار دولتها نگاه جناحی به ترکیب کابینه داشت و باید مسائل را فنی دید.
اساسا عمده مشغولیت این روزهای شما چیست؟ آیا این روزها همچنان از آن نفوذ کلام مثلا برای نزدیکی جریانهای مختلف سیاسی بهویژه در میان اصولگرایان و ترمیم شکافها بهره میگیرید تا فضای سیاسی کارآمدی داشته باشیم که در آن احزاب و جریانات سیسی بر حل چالشهای اساسی مردم متمرکز باشد؟
عمده فعالیت من این روزها مرتبط است به وظایف مجمع تشخیص مصلحت نظام که با عنایت مقام معظم رهبری در آنجا هستم. علاوه بر آن در اینجا در دفتر حزب، معمولا مراجعهکننده داریم و پیشنهادهایی را برای اصلاح امور_ از مسائل کلان اقتصادی تا مسائل سیاسی و فرهنگی گرفته و مورد تجمیع قرار میدهیم. علاوه بر آن جلسات خودجوشی هم داریم که جمعبندیها و خروجیهای آن را به رؤسای قوا منتقل میکنیم. داخل حزب ما از بدو تأسیس این قرار را گذاشتیم که به نام حزب کار اقتصادی نکنیم. دیدهاید که در فضای مجازی حرفهای زیادی علیه من میزنند اما هیچکدامشان اتهامات مالی نمیشود.
چرا فعالیت مالی نداشتید؟
عدم فعالیت سیاسی حزب امری است که در قانون احزاب به آن تصریح شده است اما بهطور مشخص در حزب خودمان قرار گذاشتیم اگر این فعالیتها موفقیتآمیز بود، اعضای حزب متهم به رانتخواری میشوند و اگر ورشکست میشدیم، گفته میشد که این آقایان که عرضه ندارند یک فعالیت اقتصادی را به ثمر برسانند چطور در مسائل کلان و مدیریتی نظر میدهند.
برگردیم به موضوع کنش سیاسی جامعه امروز. وضعیت فعلی را چگونه تحلیل میکنید؟
باید توجه داشت بهطور کلی کشورها را میتوان به دو دسته اقتدارگرا و مردمسالار تقسیم کرد. البته دموکراسیها انواع مختلفی دارد. از سوسیالدموکراسی گرفته تا لیبرالدموکراسی و در ایران هم مردمسالاری دینی. ما باید چهار پنج حزب فراگیر و قدرتمند و ضابطهمند داشته باشیم. الان ما دهها حزب دارای مجوز از وزارت کشور داریم که بهطور معمول در سه جریان اصلاحطلب، عدهای میانهرو یا معتدل و اصولگرا تقسیمبندی میشوند اما واقعیت این است که اکثریت این احزاب مانند جزایر جدا از هم هستند که عِده و عُده لازم برای اداره کشور را ندارند. میبینیم که در نزدیکی انتخابات بعضی از این احزاب دور هم جمع میشوند و اگر تعدادی از کاندیداهایشان رأی آورد و به مجلس یا ریاست جمهوری رفتند، بعد نامزدهای پیروز میگویند کاری به حزبشان ندارند. یعنی از نردبان قدرت که بالا رفتند ادعای استقلال و فراجناحیبودن میکنند. این هم در مجلس و هم ریاست جمهوری بهشدت دردسرساز است. نمایندگان مجلس شاید در یک حوزه تخصص داشته باشند. این درحالی است که باید درباره انواع و اقسام لوایح و طرحهای مختلف در حوزههای اقتصادی و سیاست خارجی و فرهنگی و بودجه سالانه رأی بدهند و اظهار نظر کنند. یا رئیس جمهور که ادعای فراجناحی بودن بودن میکند و خودش هم هیچ تیم یا گروهی ندارد و حاضر نیست توصیه یا همراهی حزبی را که باعث رأی آوردن آن شده بپذیرد. در حالی که اگر این افراد در قالب احزاب فعالیت کنند، حزب دقیقا براساس رویه معمول در همه جای دنیا نامزدهای پیروز مجلس بعد از رأی آوردن از سوی حزب مورد حمایت و پشتیانی نظری و کارشناسانه قرار میگیرند یا به رئیس جمهور پیروز ترکیب کابینه پیشنهادی کارکشته و باسابقه مدیریتی پیشنهاد میدهد و فرآیند تشکیل دولت و انتقال آن را تسریع میکند.کار حزبی قدرت پیشبینیپذیری رفتار سیاسی را بالا میبرد. مثلا شما در داخل میتوانید بعد از مدتی پیشبینی کنید یک لایحه یا طرح در مجلس چند رأی میآورد. چون کار حزبی یا جناحی منسجم باعث میشود قبل از رأیدهی جلسات کارشناسی میان نمایندگان مجلس برقرار باشد. به اضافه اینکه شما از تشتت آرای ناشی از عدم شناخت نمایندگان مجلس هم جلوگیری میکنید. یعنی وقتی شما مجلسی داشته باشید که ۲۰۰نفر آنها در بدو ورود اصلا هیچ شناختی از هم نداشته باشند، در جریان بررسی لوایح و طرحها و موضعگیری دقت کمتر و تطویل فرآیندها اتفاق میافتد. در مقابل، اگر این تعداد یک شناخت نسبی از هم داشته و در قالب یک حزب یا جریان پیش از مجلس به یک انسجام نسبی نظری و عملکردی رسیده باشند، طبیعتا فرآیند بررسی و تصویب قوانین و نظارت بر اجرای آنها سرعت و دقت بیشتری بهخود میگیرد و به اصطلاح اجماعسازی میان این عده راحتتر میشود و این برای تسریع امور مملکت بسیار ضروری است. بهخصوص طبیعی است که اصولا یادگیری رویه و عرف مجلس و نظام حاکم بر قوای مقننه و قانونشناسی زمانبر باشد. حزب در همه این زمینهها میتواند به نمایندگان تازه وارد و حتی کهنهکار کمک شایان فکری کند. در فضای غیرحزبی، فراکسیونها ژلهای میشوند و برخی از نمایندگان در وضعیت تغییر موضع مدام هستند.
خب برای شکلگیری فضای تحزب و رفتار حزبی در سپهر سیاسی چه باید کرد؟
بیان یک نکته را در اینجا ضروری میدانم. برخیها ممکن است اینطور استدلال کنند که نظام ولایی با نظام حزبی همخوانی ندارد چراکه ممکن است افراد بهخاطر علایق حزبی در برابر نظر ولی فقیه قرار بگیرند. در تمام کشورهای دموکراتیک یک مرکزی وجود دارد که سیاستهای بالادستی و کلان نظام را بهخصوص در موضوعات حساس تعیین و همه بازیگران سیاسی در آن چارچوب کار میکنند. در ایران هم سیاستهای کلی نظام پس از تصویب در مجمع تشخیص مصلحت نظام توسط رهبری ابلاغ و قوای سهگانه و نیروهای مسلح و فعالان سیاسی، اجتماعی و فرهنگی موظفند در چارچوب همین سیاستها اقدام کنند. چنانکه گروهی بخواهد فراتر یا در مخالفت با این سیاستها یا قوانین اساسی عمل کند، طبیعتا با آن برخورد قانونی میشود بکنند. بنابراین اگر احزاب حق دارند با دولت، مجلس یا سایر احزاب رقابت کند، طبیعتا نهتنها اشکالی ندارد که امری عادی است حق رقابت با نظام ندارد اما برای فرهنگ تحزب اولا باید جریانسازی فرهنگی شود و در این میان خود احزاب و نهادهای سیاسی حاکم بر احزاب و مشخصا وزارت کشور نقش مهمی دارد. مثلا من چندی پیش به وزارت کشور پیشنهاد دادم همانطور که مثلا در کشور سالانه در جشنوارهای علمی پژوهشگران برتر انتخاب میشوند و جایزه میگیرند، سالانه براساس یک آییننامه سه حزب را از این نظر که استاندارهای قابل راستیآزمایی کار حزبی (عضوگیری واقعی و کادرسازی و ارائه برنامههای عملیاتی) را رعایت کردند و بر همین اساس انتخاب شوند (صرف نظر از اینکه احزاب در انتخابات نتیجه گرفتند یا نه) و این میتواند تشویقی باشد به اینکه احزاب کار تشکیلاتی را جدیتر بگیرند. همچنین باید قانون احزاب و انتخابات هم مورد بازنگری قرار گیرد تا کار حزبی رونق بگیرد. باید توجه داشت این رویه که عدهای وارد مجلس بشوند در حالی که هیچ شناخت روشنی از قوه مقننه ندارند و پیشتر هم خارج از آن نظام حزبی وعدههایی احساسی هم دادهاند که اصلا با مقدورات و محذورات کشور تناسب ندارد و به همین نسبت هم گاهی طرحهای احساسی تهیه میشود که ممکن است و رأیهای احساسی به آنها داده است، هزینههای زیادی بار کشور میکند. در مورد اصلاح قوانین احزاب و انتخابات هم مثلا به یک نکته توجه کنیم که چه اثری در رفتار ژلهای افراد دارد. طبق قوانین فعلی الان یک نفر میتواند عضو پنج حزب باشد. اینها نیاز به اصلاح دارد. یا در بحث عضوگیری باید عضوگیری صرفا براساس کد ملی تایید شود و ارائه اسامی کافی نیست. ثمره این کار حزبی، شکلگیری فضای حکمرانی مطلوب است. توجه داشته باشید که دانشگاههای ما، محقق و دانشمند تربیت میکنند و نه حکمران مطلوب. در غیاب احزاب فراگیر تریبت حکمران مطلوب سخت و بسیار زمانبر و پرهزینه میشود. باوجود جذابیت بحث تحزب و حکمرانی مطلوب، اجازه میخواهم وارد مباحث روز شوم. شما در شرایط امروز کشور، چه اولویتبندی را برای حل چالشهای کشور پیشنهاد میکنید؟ مثلا شما میبینید که عدهای از اصلاحطلبان از چندی پیش دوباره پیشنهاد مذاکره با آمریکا را به عنوان راهکار اصلی مسائل کشور پیشنهاد کردند؟ و البته شرایط این مذاکره آنها درواقع تسلیم بود.
دوباره به همان بحث برمیگردم، ببنیند برای اصلاح امور ممکلت باید نظام سیاسی، نظام اقتصادی و نظام فرهنگی، شما به عنوان یک منظومه عمل کند و این با رفتار حزبی که همان رفتار منظم سیاسی است، شکل میگیرد. یعنی اگر شما مثلا مجلس و کابینه متشتت داشته باشید و وزرای موثر در حوزه اقتصاد و سایر مقامات اقتصادی مرتبط با کابینه هر کدام ساز خود را بزنند، امکان اجماع روی منفعت منافع ملی سختتر میشود در حالی که اگر احزاب حرفهای فراگیر و نیروهای سیاسی کارکشته در صحنه سیاسی حضور بیشتری داشته باشند، امکان مذاکره و اجماع، راحتتر بین این چند حزب است. شما درنهایت وقتی کار حزبی منسجم میکنید، متوجه میشوید که روی سیاست کلی نظام و منافع ملی نباید لزوما جناحی و حزبی عمل کنید و پیگیری موثر منافع ملی بهخصوص در شرایط بحرانی، تنها از طریق انسجام ملی ممکن است. چنانکه در همین تجاوز ۱۲ روزه رژیم صهیونیستی و آمریکا، شاهد بودید که این رنگینکمان وحدت و انسجام چطور محاسبات دشمن را بههم زد. درواقع، حکمرانی مطلوب نیاز به تفاهم ملی بر سر برخی اصول بهخصوص در حوزه سیاست خارجی و دیپلماسی دارد. این مختص به ما هم نیست، میبینیم که مثلا در آمریکا سیاست حمایت از رژیم صهیونیستی یک سیاست فراحزبی است. تشتت در نظام سیاسی یعنی تعارض شدید میان کارگزاران و سیاستگذاران و قانونگذاران که باعث میشود نظام اقتصادی و فرهنگی ما هم بهدرستی کار نکند و این سرمایه اجتماعی ما را کاهش میدهد. نتیجه این کاهش به کاهش میزان مشارکت در انتخابات میانجامد.
این درک فراجناحی درمواقع بحرانی و امکان سریعتر انسجام، باعث واکنش حساب شده در عرصه سیاسی و اقتصادی میشود و اعتبار نهادهای اجماعساز مثل شورایعالی امنیت ملی هم افزایش مییابد.
اما در مورد بحث مذاکره، باید بگویم که این یک موضوع بسیار تخصصی و پیچیده است. من وقتی خدمت آقای پزشکیان رسیدم، به ایشان عرض کردم که برای اینکه دستگاه سیاست خارجی تصمیمات به موقع و سریع کارشناسی بگیرد، باید رئیسجمهور چند نماینده ویژه داشته باشد که زیر نظر آقای عراقچی فعالیت کنند؛ چراکه باتوجه به گستردگی جهان و نیاز به تحرک بالای دستگاه دیپلماسی، این انتظار که یک وزیر خارجه در مورد همه مسائل تصمیم بگیرد، معقول نیست با اینکه آقای عراقچی بسیارتوانمند است و این رویهای است که در جاهای دیگر معمول است، شما میبیند که رئیسجمهور آمریکا در کنار وزیر خارجه چند نماینده ویژه تعیین میکند. مثلا ما باید یک نماینده ویژه درمورد چین داشته باشیم که به طور تخصصی در تصمیمسازی سریع و موثر در مورد روابط با این ابرقدرت آینده جهان به نظام کمک کند. من فکر میکنم که با تغییراتی که اخیرا صورت گرفت و آقای لاریجانی به عنوان دبیر شورایعالی امنیت ملی انتخاب شد، حتما نتایج خوبی خواهد داشت. در مورد مذاکره با آمریکا، باید گفت که قطعا ما دربرابر زیادهخواهی آنها تسلیم نخواهیم شد. اما همانطور که میبینید، چین و آمریکا با وجود رقابت جدی یا روسیه و آمریکا با وجود جنگ اوکراین، بازهم باهم مذاکره میکنند و مؤید این رویکرد است که مذاکره با آمریکا هم با ملاحظات و شرایط خاص ممکن است. ما میتوانیم با هر کشوری که با آن منافع مشترک تعریف کنیم، حتی کشورهایی که متخاصم هستند، مذاکره کنیم. طبق سند چشمانداز ۲۰ ساله که مقام معظم رهبری ابلاغ فرمودند، ایجاد ارتباط سازنده هیچ مشکلی ندارد بهجز با رژیم صهیونیستی. ما نباید از یاد ببریم که ما یک لابی بزرگ ایرانیان در آمریکا داریم و اگر منافع مشترک تعریف شود، حتی شرکتهای آمریکایی حاضرند تحریمهای آمریکا را دور بزنند. در این زمینه نگاه اصولگرایانه به ما کمک میکند. زمانی حضرت آقا در سفر به کرمان گفته بودند که اصولگرایی یک چیزی است بین واقعگرایی و ایدهآلیسم. اگر واقعیات یادت برود و فقط ایدهآلیستی فکر کنید، یا آرمان را فراموش کنید و غرق و تسلیم واقعیتها شویم، در هر دو صورت به خطا رفتهایم اما مذاکرهای که بخواهد مبنایش تهدید و توقع تسلیم باشد، منطقا پذیرفته نیست. در همین جنگ تحمیلی ۱۲ روزه قبل از آن ما در حال مذاکره بودیم که به ما حمله شد، یعنی در میانه مذاکرات رژیم صهیونیستی با چراغ سبز آمریکاییها به ما حمله کرد و بعد هم خود آمریکاییها با وقاحت تمام و برخلاف همه کنوانسیونهای بینالمللی تاسیسات هستهای ما را بمباران کردند. تکلیف این نوع مذاکره معلوم است. مذاکرهای که یک طرف آن بگوید تو نباید حقی داشته باشی و نباید حتی توان دفاع از خود داشته باشی، دیگر مذاکره نیست بلکه تسلیم محض است. باید به جایی برسیم که با تقویت نیروی بازدارندگی و تقویت پایههای اقتصادی کشور و بنیه علمی در کنار وحدت و انسجام داخلی در موضع برد-برد بتوانیم مذاکره کنیم. ما بارها گفته و نشان دادهایم که اهل تعامل هستیم اما در برابر زیادهخواهی کوتاه نمیآییم. باید میدان مذاکره تضمینکننده منافع ملی ما باشد. این رویکردی است که به همه دنیا اعلام کردهایم.