پس از انقلاب، جنگ هشتساله ایران و عراق بستری برای شکلگیری سینمای دفاعمقدس فراهم کرد. این ژانر با ریشههای اجتماعی و حضور فیلمسازانی مانند رسول ملاقلیپور که خود در جبهه بودند، هویت یافت. آنها با نگاهی غیرانتزاعی و تعهدی شخصی، با رزمندگان واقعی ارتباط برقرار کردند و تصویری اولیه از ژانر جنگی ارائه دادند. این سینما که برخی آن را «دفاع مقدس» مینامند، با ارزشها و مناسبات خاص خود، از سینمای جنگ آمریکا (جنگ جهانی اول، دوم، ویتنام) یا فرانسه کاملا متمایز است؛ حتی اگر آن را سینمای مقاومت بدانیم، پس از نهضت نئورئالیسم، ویژگیهای بومی دارد. خلاف رئالیسم سینمای روبرتو روسلینی در دهه ۳۰ آلمان، سینمای ایران با راویهایی، چون پیرمرد به مسیری عارفانه میرسد که آن را منحصربهفرد میکند.
فیلمهایی مانند «دیدهبان» و «مهاجر» ملاقلیپور، با ساختار مستند ــ نیمهداستانی، این تمایز را نشان میدهند. «پرواز در شب» با پیوند به واقعه کربلا، شخصیتها را در موقعیتی باورپذیر قرار میدهد و بیننده را به صدر اسلام و زمان حال متصل میکند. این درهمتنیدگی تاریخی، با اجرای حسی و غریزی، از سینمای جنگی خارجی تأثیر نپذیرفته و بهدلیل بافت بومی و سرزمینی متمایز است. این ویژگیها در آثار ابراهیم حاتمیکیا بهعنوان نمونه تمامعیار فیلمساز جنگی نیز دیده میشود. او در کارنامهاش مانند «آژانس شیشهای»، تعادل میان ایدئولوژی و هنر را حفظ میکند. او با صحنه دویدن رزمندهای غیرتنومند با هوشمندی و موسیقی مجید انتظامی، ریتمی ملودراماتیک خلق میکند. حاتمیکیا قهرمان و ضدقهرمان را براساس طبقهبندی اجتماعی انتخاب و نقد روشنفکری ارائه میدهد. او همچنین نسلها را در تقابل قرار میدهد و تناقضهایی در خوانش تاریخی ایجاد میکند.
در مقایسه، سینمای هالیوود مانند «۱۲ مرد خبیث» یا «قلعه عقابها» بر مأموریت تمرکز دارد و با روایت عامهپسند دهه ۶۰ میلادی متفاوت است. فیلمهایی مانند «فرار بزرگ» و «طولانیترین روز» مخاطبهای گستردهتری دارند. با این همه این سؤالات مطرح میشود که چرا سینمای جنگی ما تنوع ندارد؟ چرا به مخاطبان کلانتر توجه نمیکنیم؟ پرفروش بودن بعضی فیلمهای جنگی مانند «عقابها» تناقض ایجاد میکند، اما ستارهسازی با بازیگران پیشینهدار، زیباییشناسی تصویری قوی، تسلط بر تکنیک نورپردازی، گفتوگوهای جذاب و ضرباهنگ پرتعلیق با شوک و التهاب میتواند ازجمله عوامل موفقیت فیلمهایی از این دست باشد، اما فقدان کمپانی و فیلمنامهنویس حرفهای مانع استمرار جریان سینمای جنگ شده است.
حاتمیکیا و ملاقلیپور، دو کارگردان حسی و غریزی، مطالبهگر، معترض و کنشمند بهشمار میآیند که با نقد اجتماعی، داوری سیاسی ــ تاریخی را به مخاطب زمانه منتقل میکنند. اما سؤال این است که چرا مسیر فیلمسازان تغییر میکند و شاهد فراز و فرود و انقطاع در این سینما هستیم؟ سینمای جنگ نیازمند آسیبشناسی کارشناسی است تا در بزنگاه تاریخی پوستاندازی کند. سیاستگذاران باید راهکار عملی ارائه دهند تا ویترین سینمای جنگ روشن بماند. سینمای دفاعمقدس زیباییشناسی مستقلی با مناسبات بومی و مرتبط با جنگ تحمیلی دارد و مقاومت آن انسانشناسانه است و به پایداری پس از جنگ ادای دین میکند.
برخی ایدئولوژی را زیرین استتار میکنند، برخی با اعتقاد راسخ عمل میکنند. در این میان این سؤال مطرح میشود که چرا از الگوهای موفق، بهویژه در جنگهای مدرن مانند جنگ ۱۲ روزه، بهره نمیبریم. سینما باید تاریخ را حفظ کند و ذهنیت جامعه را شکل دهد.
با تحول جنگها، هوشمندی رسانهای ضروری است تا فرصتهای آموزشی و فرهنگی از دست نرود. سینماگر دفاعمقدس میتواند دشمن را بشناساند و واقعیت تاریخی را بازنمایی کند. هنوز دیر نشده؛ سینما میتواند مسیری فرهنگی و آموزشی برای نسلها فراهم کند. فقدان تنوع، استمرار و زیرساخت حرفهای، چالشهای اصلی بوده که با پژوهش و مدیریت درست قابل حل است.