دوران!

دوران!

بی‌هدف چشم دوخته بودم به میز کتاب و مستقیم جلو می‌رفتم.  یک لحظه چشمانم به رو‌به‌رو خیره شد. حس کردم نامی آشنا دیده‌ام، همان مسیر را، رو به عقب برگشتم. آری، چشم‌هایم درست دیده بود.
کد خبر: ۱۵۱۸۸۰۹
نویسنده مریم رضایی - اصفهان
 
روی جلد کتاب طرح یک لباس خلبانی خودنمایی می‌کرد که بالای جیب آن، اسم خلبان به‌صورت برجسته درج شده بود. کتابی که چشمانم را گرفته بود، کتاب شهید عباس دوران بود.  شناخت زیادی از ایشان نداشتم، تا حدود دو سال پیش، وقتی که در کلاس‌های هفتگی‌مان بارها و بارها نامش را از زبان استاد شنیدم. اسمش را که بر زبان می‌آورد، حس غرورمان غلیان می‌کرد!  شهید دوران، در عملیات بغداد این‌گونه شهید شد؛  هواپیمای سرهنگ عباس دوران در نتیجه اصابت موشک رولند به‌شدت آسیب‌ دید. کمک وی، منصور کاظمیان با چترِ نجات از هواپیما بیرون پرید، ولی عباس‌ دوران با هواپیما در یکی از میدان‌های نزدیکِ هتل الرشید سقوط کرد و شهید شد. قسمت مهم ماجرا‌  اینجاست که این شهادت بی‌ثمر نبود‌. صدام‌حسین پیش از جنگ و در اجلاس سران عدم‌تعهد در هاوانا، میزبانی بغداد را برای اجلاس بعدی گرفته بود تا ژست یک صلح‌طلب را به نمایش بگذارد. او با ترسو خواندن خلبانان ایرانی گفته بود: «هیچ خلبان ایرانی جرأت نزدیک شدن به آسمان بغداد برای برهم زدن اجلاس را ندارد.» ولی هواپیمای شهید دوران بود که به آنها فهماند، ایرانی‌جماعت باخت نمی‌دهد، ترسوهم خودتان هستید! هرچه می‌گذشت، نام ایشان بیشتر برایم تکرار می‌شد و به نوعی همراهم می‌آمد، این شد که دوران برایم نه‌تنها نام یک شهید بلکه رسم و امضایم شد!  جوری که حتی نام برندی که طراحی کردم با نام دوران زینت گرفت...
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰