راستی، دردهایم کو؟!

همیشه به نماز اول وقت اهمیت می‌داد و یکجوری نمازش را می‌خواند که گویی آخرین بار است؛ حتی در میان آتش و خمپاره‌‌. آن روز هم همین‌گونه بود. بیستم خرداد۱۳۹۵هنگام نمازظهر درست دو ساعت قبل ازآسمانی ‌شدنش بدون ذره‌ای توجه به صدای اطراف یا ترس حاصل از همهمه جنگ و در جایی که درست در تیررس دشمن بود.
کد خبر: ۱۵۱۸۸۰۸
نویسنده معصومه محمدیان‌راد - دزفول
 
عباس این‌گونه عاشق نماز بود و به آن اهمیت می‌داد که لابه‌لای موشک و خمپاره هم دست از آن نکشید. دوستانش می‌گویند نمازهای عباس دیدنی بود؛  پر از تواضع و خشوع.  سردار حمید اباذری، جانشین فرمانده دانشگاه امام حسین(ع) این‌گونه از او می‌گوید: (این همان حس و حالی‌ است که من بارها از او دیدم، توجه خاصی به نماز داشت؛ آن‌قدر خاص که دوستانش هم احساس می‌کردند). نمازهایش یکجور دلنشین بودند، یکجور خدایی و خالصانه. در آن نماز آخر همه ‌چیز مشهود بود؛ پاک بودنش، خلوص نیتش، برای خدا بودنش و از همه مهم‌تر رفتنش... گویی آن نماز همانی بود که عباس برای دو ساعت دیگرش می‌خواند. دو ساعت بعد که به‌جای عباس دانشگر، همه او را شهید عباس دانشگر صدا می‌زدند! آن روز و در بحبوحه‌‌ جنگ یکی از دوستانش به او گفته بود سریع‌تر نمازت را بخوان، در تیررس دشمن هستیم اما عباس، عباسی که دیگر روی زمین نبود، آنچنان به نمازش ادامه داده بود که گویی صدای آن دوست اصلا به او نرسیده! او عباس بود. تحت هر شرایطی و در هر موقعیتی مطیع بودنش را به خالق نشان می‌داد، با نماز اول وقتش، حتی در جنگ و زیر آتش موشک‌های داعش! او عباس بود. اویی که تفکرش هم مانند نمازهایش زیبا و خدایی بود. عباس ذوب شده در خدایش که به ما آموخت حرکت جوهره‌‌ اصلی انسان است و گناه، زنجیر‌؛ و او سکون را دوست نداشت. برای همین هم شد شهید عباس‌ دانشگر.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰