ماه امشب دلش گرفته... لَختی پشت خورشید پنهان میشود تا اشکهایش را پاک کند... شاید از اینهمه نگاههایی که دائم دنبالش هستند و از او چشم بر نمیدارند، خسته است!... اما نه! یک دیده و دیدهبان شبزندهدار هست که جهان از نورش دیدهور است... اگر همهٔ عالم بر ماه چشم ببندند، او که نگاهش کند برای فروغ چشمان و نورباران خورشید و ماه و ستارگان آسمانها و... کافی است. ولی چرا امشب صورت ماه، سرخفام است؟!... چرا ردّ خونین بر چهره دارد؟! انگار دو دیدهی تَرش از احوال روزگار، سرشک خون میبارند! آری! دیگر ماه هم از این سفر طولانی و بیبازگشت خسته شده است... او میبیند اشک یتیمان را، ناله مظلومان را، دردهای محرومان را، تن زخمی آبروی آبروداران را. ماه میبیند پدری را که از شرم سفره خالی، به خانه نمیآید... ماه میبیند دست نوازشی که باید بر سر فقیران بنشیند، با سیلی فقر، بر صورتشان نشسته است! ماه میبیند در این دنیای وارونه، کشتن انسانهای بیگناه، از آب خوردن هم آسانتر شده است... شاید شبی از خجلت غزهی مظلوم، سر در گریبان برده است تا حتی دقیقهای، وحشیگری صهیونها و سکوت مرگبار شبه انسانها را نبیند!
امشب نماز آیات واجب است...
نمیدانم آیا میشود بجای حمد بخوانیم:
بسم اللّه الرحمن الرحيم
ارايت الذى يكذب بالدين
فذلك الذى يدع اليتيم
و لا يحض على طعام المسكين
فويل للمصلين
الذين هم عن صلاتهم ساهون
الذين هم يراون
و يمنعون الماعون