محاسبه شعاع زمین با دقتی شگفتانگیز، تالیف بیش از ۱۴۰ کتاب و رساله، و تسلط بر رشتههای گوناگون علمی، تصویری از یک نابغه تکرارنشدنی را به نمایش میگذارد اما فراتر از این دستاوردهای مشهور، جنبههایی از شخصیت و روش علمی بیرونی وجود دارد که کمتر مورد توجه قرار گرفته و در واقع، او را به دانشمندی متعلق به آینده و بسیار فراتر از عصر خود بدل میکند. این گزارش بر آن است تا با کاویدن این ابعاد پنهان، سیمای واقعی این اندیشمند بزرگ را روشنتر سازد.
پیشگام انسانشناسی و مطالعات میانفرهنگی
شاید بتوان برجستهترین و در عین حال کمتر گفتهشدهترین وجه نبوغ بیرونی را در رویکرد او به مطالعه فرهنگهای دیگر جستوجو کرد. اثر سترگ او، «تحقیق ما للهند من مقوله مقبوله فی العقل او مرذوله» (پژوهشی در باب باورهای هندوان، چه آنها که مورد پذیرش خرد است وچه آنها که مردود است)،تنها یک سفرنامه یا گردآوری اطلاعات نیست، بلکه سنگ بنای رشتههای «هندشناسی» و «انسانشناسی تطبیقی» بهشمار میرود. در عصری که تقابل و تعصب دینی و فرهنگی امری رایج بود، بیرونی روشی را برگزید که قرنها بعد بهعنوان «روش علمی» در علوم انسانی شناخته شد. او برای درک عمیق فرهنگ هند، زبان دشوار سانسکریت را آموخت، به ترجمه متون بنیادین آنها از جمله «پاتانجلی» پرداخت، با دانشمندان و برهمنان هندی به گفتوگو نشست و سالها در میان آنان زندگی کرد. او در مقدمه کتاب خود هدفش را بهروشنی بیان میکند: ارائه گزارشی بیطرفانه و دقیق از عقاید، علوم و رسوم هندیان، «آنچنان که هست». بیرونی تلاش میکند تا بهجای قضاوت یا ردکردن باورهای آنان، منطق درونی آن باورها را از زبان خودشان شرح دهد. این رویکرد همدلانه و در عینحال انتقادی، او را از تمامی مورخان و جغرافیدانان همعصرش متمایز میکند. او نه تنها یک مشاهدهگر، بلکه یک «مشارکتکننده» در فرهنگ مورد مطالعه بود؛ اصلی که امروزه از پایههای انسانشناسی مدرن است.
دانش از مسیر آزمون، نه از روی تعصب
روحیه علمی بیرونی در پایبندی او به «روش تجربی» تجلی مییابد. او برخلاف بسیاری از فلاسفه و دانشمندان زمان خود که به نقل قول از متون گذشتگان (بهویژه ارسطو) بسنده میکردند، هر نظریهای را تا حد امکان به بوته آزمایش میگذاشت. کتاب «الجماهر فی معرفه الجواهر» ، در زمینه کانیشناسی و گوهرشناسی، نمونهای برجسته از این رویکرد است. برای مثال، او باور رایج مبنی بر سمیبودن الماس را نمیپذیرد. در اقدامی جسورانه، به سگی الماس میخوراند و پس از مشاهده عدم تأثیر سوء بر حیوان، این باور غلط را بهصورت مستند رد میکند. همچنین، افسانه رایج دیگری مبنی بر اینکه مار با دیدن زمرد کور میشود را با قرار دادن مار در برابر زمرد میآزماید و آن را نیز باطل اعلام میکند.
مهمترین دستاورد او در این زمینه، اندازهگیری چگالی (وزن مخصوص) فلزات و سنگهای قیمتی با دقتی حیرتآور بود. او دستگاهی خاص ابداع و با استفاده از آن، وزن مخصوص ۱۸ ماده مختلف را محاسبه کرد. مقایسه نتایج او با اندازهگیریهای امروزی که با ابزارهای بسیار دقیق انجام میشود، نشاندهنده خطایی بسیار ناچیز در کار است. این دقت، حاصل نبوغ نظری و مهارت عملی او در طراحی و اجرای آزمایشهای علمی بود. او حتی در مکاتباتش با ابن سینا، برخی مبانی فلسفه طبیعی ارسطو را براساس مشاهدات و استدلالهای تجربی به چالش میکشد و نشان میدهد که هرگز مرعوب نامها و نظریههای مشهور نمیشد.
علم برای خود علم
یکی از داستانهای مشهور، آموزنده و پرتکرار در منابع تاریخی درباره بیرونی، موضع او در برابر ثروت و قدرت است. نقل است که پس ازتقدیم کتاب عظیم «قانون مسعودی» (یک دانشنامه جامع نجوم) به سلطان مسعود غزنوی، سلطان بهعنوان پاداش، فیلی با باری از سکههای نقره برای او فرستاد. بیرونی این هدیه گرانبها را نپذیرفت و به فرستاده سلطان گفت: «من علم را برای خود علم میجویم، نه برای کسب مال.» این حکایت، تنها یک داستان اخلاقی نیست، بلکه نمایانگر فلسفه عمیق بیرونی در مورد ماهیت دانش است. او معتقد بود که لذت حقیقی در خود دانستن و کشف حقیقت نهفته است و نباید آن را به اهداف مادی آلوده کرد. این نگرش، بیرونی را به یک دانشمند به معنای واقعی کلمه تبدیل کرد که هدفش صرفا خدمت به پیشرفت دانش بشری بود، نه کسب مقام و منزلت در دربار.
پژواک یک نابغه در کلام بزرگان معاصر
عظمت کار بیرونی از چشم اندیشمندان و مورخان علم در قرون اخیر پنهان نمانده است. ارزیابی آنان نشاندهنده جایگاه رفیع و منحصربهفرد اوست. جورج سارتن، مورخ بزرگ علم و بنیانگذار مجله «آیسیس» در اثر ماندگار خود «مقدمهای بر تاریخ علم» نیمه اول قرن یازدهم میلادی را بیهیچ تردیدی «عصر بیرونی» مینامد. این نامگذاری به تنهایی گویای آن است که او بیرونی را شاخصترین و تاثیرگذارترین چهره علمی دوران خود در کل جهان میدانست. همچنین ادوارد زاخائو، خاورشناس برجسته آلمانی که آثار بیرونی از جمله «تحقیق ما للهند» را به زبانهای اروپایی ترجمه کرد، شیفتگی خود را اینگونه بیان میکند: «ابوریحان بیرونی، بزرگترین نابغهای است که تاریخ به خود دیده است.» آرتور پوپ، ایرانشناس نامدار آمریکایی دیگر اندیشمند بزرگی است که در کتاب «شاهکارهای هنر ایران» مینویسد: «ذهن جامع، فراگیر، کنجکاو و بیتعصب بیرونی، او را قادر ساخت تا تقریبا در تمام حوزههای دانش شناختهشده زمان خود، سهمی ارزشمند و اصیل داشته باشد... او نمونه کامل یک انسان جهانی بود.»
فراتر از یک دانشمند برجسته
ابوریحان بیرونی صرفا یک گردآورنده دانش یا یک دانشمند برجسته در یک یا چند رشته نبود. او یک متفکر نظاممند، یک روششناس دقیق و یک فیلسوف علم بود که با رویکرد تجربی، بیطرفی مثالزدنی در مطالعات فرهنگی و اخلاق علمی والای خود، راه را برای نسلهای آینده گشود. نبوغ حقیقی او نه فقط در آنچه میدانست، بلکه در شیوهای که برای دانستن برگزیده بود نهفته است. او بهراستی پلی میان تمدنها و معمار شیوههایی نوین در کاخ بلند دانش بشری بود که آثارش همچنان پس از هزار سال، الهامبخش و شگفتانگیز است.