پاسخ این است که از رضاخان هیچ خطای غیرقابل بخشایشی نسبت به انگلیس سر نزده بود و انگلیسیها از او هیچ گلایهای نداشت اما آنچه اتفاق افتاد پایان یک بازی و آغاز یک بازی جدید بود. انگلیس بهوسیله دولت رضاخان آلمان را فریب داد. این دولت روابط نزدیکی با آلمان برقرار کرد و مقداری از طرفیت صنعتی آلمان در ایران بهکار گرفته شد؛ از جمله برای ساختن راهآهن جنوب به شمال و تاسیس کارخانجات صنعتی در ایران. راهآهن جنوب به شمال برای انتقال سربازان انگلیسی هندیتبار و تاسیس کارخانجات صنعتی موجب تحکیم دولت مرکزی حافظ منافع غرب در تهران ضروری بود. هنگام جنگ راهآهن جنوب به شمال خدمات فراوانی به متفقین کرد بهگونهای که ایران را پل پیروزی خود نامیدند. تحکیم قدرت دولت مرکزی نیز به معنی تحکیم قدرت غرب در ایران و آسیای غربی بود. پس چرا بعد از جنگ، رضاخان را عزل و به ترک ایران وادار کردند؛ پاسخ این است که با پایان جنگ یک بازی تمام شد تا بازی دیگری آغاز شود. آن بازی تمام شده؛ بازی چرخش ایران با حکومت رضاخان بهسوی آلمان و بهسود غرب بود. پس از جنگ اگر رضاخان همچنان بر سر قدرت باقی میماند این بازی لو میرفت و غرب نمیتوانست نظیر این بازی را در جاهای دیگر هم داشته باشد چون اگر غرب از رضاخان ناراضی بود که پسرش را بعد از او روی کار نمیآورد و خودش را در یک قصر در بهترین نقطه آفریقای جنوبی سکونت نمیداد تا بهراحتی زندگی کند و هر از چندگاه با فرزندانش در آنجا ملاقات داشته باشد یعنی همان رفتاری با رضاخان شد که بعدها با کاراتزیچ، میلوشویچ و حسنی مبارک و بن علی پس از پایان دوران خدمتشان رفتار شد. نتانیاهو نیز میداند که پس از پایان کار و ماموریتش با همان شرایط، به ظاهر مجازات و در واقع مراعات خواهد شد و پاداش خواهد گرفت. بازی رضاخان بهخوبی برای غرب تمام شد ولی بازی پسرش آنطور که غرب دوست داشت پایان نیافت. یک دست بازی پسرش را بهم زد. کدام دست؟ دست خدا که از آستین انقلاب اسلامی ایران در آمد. یدالله فوق ایدیهم.