این حساسیت عمومی و دفاع جانانه از ساحت حکیم توس، خود پدیدهای درخور تأمل است. چرا پس از گذشت بیش از هزار سال، نام فردوسی و کتاب سترگش، شاهنامه، همچنان با تار و پود هویت ایرانی گره خورده است؟چه رازی در این اثر نهفته که هرگونه تعرض به آن،همچون دستاندازی به مرزهای مقدس وطن،غیرت ملی رابه جوش میآورد؟آیا این واکنشها صرفا از سر تعصبی نوستالژیک است یا نشان از آن دارد که شاهنامه هنوز هم بهعنوان یک سند زنده، نقشی حیاتی در تعریف «کیستی» ما ایفا میکند؟ این جنجال، هرچند تلخ، بهانهای ارزشمند فراهم آورد تا بار دیگر سراغ این گنجینه بیکران برویم و در گفتوگو با محمدجعفر محمدزاده، پژوهشگر و استاد ادبیات، جایگاه اثری همچون شاهنامه و شخصیتی مانند فردوسی را در جامعه پرالتهاب و متکثر امروز ایران مورد کنکاش قرار داده و به این پرسش کلیدی پاسخ دهیم که چرا شاهنامه، شناسنامه ماندگار ایرانیان است.
بهعنوان نخستین پرسش، ارزیابی کلی شما از این ماجرا و بازتابهای گسترده آن در سطح جامعه چیست؟ این حساسیت عمومی نسبت به جایگاه فردوسی و شاهنامه، در نگاه شما چه پیام و معنایی در بطن خود دارد؟
بهنام خداوند جان و خرد/ کزین برتر اندیشه برنگذرد. دلیل چنین رخدادهایی را نمیتوان متوجه یکفرد کرد، فردی که از سر ناآگاهی برای دیدهشدن به اقتضای پیشه وپیشینهای که دارد بهدنبال خنداندن ودیده شدن است.همه ما به هر نحوی مقصریم که نتوانستهایم در نظام آموزشی و تربیتی خود به فرزندانمان شاهنامه بیاموزیم و فردوسی را بشناسانیم. امیدوارم که پیام و رهاورد نخست رخداد مورد نظر این باشد که ما دریابیم نسبت به چه گوهر گرانبهایی غفلت ورزیدهایم. باید از خود بپرسیم که چرا و چگونه از گنجینه عظیمی که کتاب هویت ملی، فرهنگی، تاریخی، دینی، مذهبی و زبانی ماست غفلت کردهایم و چه چیزی باعث شده کسانی با نادانی و ناآگاهی چنین میدان را برای جسارت و اهانت به ساحت فردوسی باز ببینند.
به نظر شما ریشه اینگونه اظهارنظرها که گاهی هویت و مفاخر ملی راهدف قرار میدهند، درچیست؟ آیا این پدیده را عمدتا ناشی از ناآگاهی عمیق تاریخی و فرهنگی میدانید؟
ریشه در همانی است که عرض کردم: کمکاری رسانهها، دانشگاهها، ناشران و... در شناساندن شاهنامه و ارزشهای انسانی آن. اگر کسی شاهنامه را بشناسد و بداند که در بیش از ۵۰ هزار بیت یک بیت سست و رکیک و منافی و مخالف عفت و شرم و حیا در آن وجود ندارد، به خود اجازه نخواهد داد سخن فردوسی را به تمسخر دستمایه لودگی قرار دهد و اگر نسبت به شاهنامه و شخصیت فردوسی آگاهی عمیق وجود داشت، دیگر کسی بهخود این اجازه را نمیداد که چنین جسارتی بکند. وقتی شاهنامه آموزش داده نمیشود و رسانههای ما خود را از این اقیانوس بیکران معرفت محروم کردهاند باید انتظار داشت که کسانی نه امروز، بلکه در طول تاریخ بیایند و سخنانی را به اسم فردوسی جعل کنند وعدهای ایرانستیز نتیجه بگیرند فردوسی نژادپرست بوده است، حال آنکه شان و شخصیت فردوسی دراوج کمالات انسانی است و با هیچکس سر ستیز ندارد. فردوسی با بدها و بدیها مخالف است نه با قوم و دین و زبان ونژاد و طبقه خاصی از اجتماع. کتاب فردوسی شاهنامه است؛ برخی شاید همین را بهانه ستیز با آن کرده باشند، درحالی معنی واقعی آن «کتاب بزرگ» است ومگر فردوسی کم از بدکرداری شاهی چون کیکاووس گفته است؟ یا اگر فردوسی قومستیز بود چرا آنقدرازپرهیزکاری مرداس پدر ضحاک میگوید و دختران شاهی از سرزمین عربها که به همسری فرزندان فریدون درآمدهاند را آنقدر به نیکویی میستاید؟ اگر فردوسی زنستیز است چرا برجستهترین زنان زندگیساز چون رودابه و فرانک و گردآفرید را در اوج ستوده است. واقعیت مطلب این است که شاهنامه فردوسی نه کتاب شاهان است و نه نژادپرستانه. شاهنامه ابرقهرمانی دارد به نام رستم که اگر بنا بود اسم این کتاب را برپایه محتوای آن میگذاشتند باید آن را پهلواننامه یا رستمنامه میگفتند یا بهخاطر اهتمام او به خردمندی و دانایی آن را خردنامه نام مینهادند. فردوسی دراطلاق نام شاهنامه امانتداری کرده و نام خداینامه را که از دوره باستان بوده برگردانده است، آنگونه که اعراب هم خداینامه را به سیرالملوک ترجمه کردهاند. اینها غفلتهایی است که ما در شناساندن شاهنامه کردهایم و جامعه ما نمیداند چه گوهر گرانبهایی دارد. گوهری از تاریخ کهن اساطیری و پهلوانی ایرانیان که با زبان واندیشه حکمی فردوسی بازتولید شدهوبرجستهترین کتاب نوشته بشرراتقدیمجهانیان کرده است وپایهگذار بسیاریاز اندیشههای حکمی ایرانیان مسلمان است وبه خاطرهمین آمیختگی حکمت وتاریخ و اسطوره است که فردوسی را حکیم گفتهاند.
فارغ از این اتفاق خاص، چرا شاهنامه فردوسی پس از گذشت بیش از هزار سال، همچنان تا این اندازه برای هویت ایرانی اهمیت دارد و هرگونه تعرض به ساحت آن، چنین واکنش پرشوری را برمیانگیزد؟
شاهنامه کتاب هویت ملی و دینی ما و نماد همزیستی منطقی اسلام و ایران و فردوسی خود نماینده یک ایرانی مسلمان است. ایرانیان مردمانی با هویت و با اصالتند؛ ایران نه کشوری برساخته است نه جغرافیایی جعلی دارد. ایران حقیقت زنده تاریخ است و برای درک این حقیقت باید شاهنامه را خواند و با زبانهای مختلف محتوای آن را بازتولید و فرآوری کرد. در سینما، تلویزیون، مطبوعات، پویانمایی و به هر طریق ممکن. وسعت و ژرفای اقیانوس شاهنامه آنقدر زیاد است که برای همه پژوهشگران جای کار دارد و زوایای نهفته آن همچنان در انتظار پژوهشگران و کوششگران علوم انسانی است. باید اعتراف کنم که غربیها و ایرانشناسان بسیاری از مغربزمین هستند که در چندصدسال گذشته جلوتر از ما کارکردهاند و آثار فاخری در شناخت شاهنامه پدید آوردهاند.
در پایان، با توجه به چالشهای دنیای مدرن، سلطه فرهنگهای بیگانه و تغییرات سریع سبک زندگی، آینده جایگاه شاهنامه را در میان نسلهای آینده ایران چگونه پیشبینی میکنید؟ برای زنده، پویا و کاربردی نگهداشتن این میراث گرانبهادر زندگی امروز ایرانیان چه باید کرد؟
نکته پایانی اینکه ایران با حفظ مولفههای اقتدار همهجانبه ملی تا کنون حفظ شده است، متأسفانه ایرانستیزان در طول تاریخ همواره در پی دستاندازی به مرزهای ما بودهاند و برای آسیبزدن به ایران گاهی به مرزهای جغرافیایی و گاهی به مرزهای فرهنگ و مذهب و زبان ما دستاندازی کردهاند. شاهنامه یکی از مرزهای مهم حفظ هویت و انسجام ایرانیان است که در طول تاریخ از تعرض مصون نبوده و اکنون هم مورد حمله است. این نکته مهم را باید دریافت که جلوگیری از تعرض به مرزهای فرهنگی کماهمیتتر از مراقبت و حفظ مرزهای سیاسی و جغرافیایی نیست.
عیار خورشید و جهل شبپره
در پی تمسخر شاهنامه فردوسی، واکنش بزرگان ادبیات و پژوهشگران، پاسخی عمیق و چندلایه بود که بر محور دفاع از هویت ملی و زبانی ایران شکلگرفت. در صف مقدم، دکتر محمدرضا شفیعیکدکنی، استاد برجسته ادبیات با بیتی موجز تمام ماجرا را خلاصه کرد: «زمانه بس که پلید و پلشت و مسخره شد/ عیارسنجی خورشید کار شبپره شد». او با این تشبیه قدرتمند، شاهنامه را به «خورشیدی» دستنیافتنی و فرد هجوکننده را به «شبپرهای» تشبیه کرد که از درک عظمت آن عاجز است. این واکنش نمادین، بازتاب گستردهای یافت و موضع جامعه ادبی را مشخص کرد.نگاهی تحلیلی نیز از سوی نویسندگانی چون احسان رضایی مطرح شد. او با تأکید بر اینکه «قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود»، جایگاه رفیع شاهنامه را ثابت و اینگونه اقدامات را تنها معرف جایگاه نازل فرد توهینکننده دانست. مهدی تدینی، ایرانپژوه این عمل را «دریوزگی برای چند لایک بیشتر» خواند و آن را نشانهای از بحران سطحینگری در فضای مجازی دانست.در این میان، دیدگاههای متفاوتی نیز وجود داشت. حسین عصاران، مفسر شاهنامه توصیه کرد که نباید چنین کارهایی را بیش از حد جدی گرفت و از کنار آن عبور کرد.
نکته کلیدی که پژوهشگران بر آن دست گذاشتند، این بود که ابیات مورد تمسخر، اساسا «الحاقی» بوده و در نسخ معتبر شاهنامه وجود ندارند. این واقعیت، عمق ناآگاهی و جهل پشت این هجمه را آشکار ساخت و نشان داد این توهین، نه یک نقد یا طنز ساختارشکن، بلکه حملهای کور به تصوری دروغین از شاهنامه بود که بهدلیل فرم مبتذل و استناد به اطلاعات غلط، از دایره نقد خارج و مصداق بارز توهین به میراث فرهنگی ایران است.همچنین در فضای مجازی، این اقدام با محکومیت گستردهای مواجه شد و بسیاری از کاربران، این کار را نه طنز، بلکه «ابتذال» و «توهین مستقیم به هویت ایرانی» دانستند.