در این رویکرد، این هجرت مبارک، علیرغم ظاهر تبعیدگونه آن که خود در پس پرده ادعای تکریم اهل بیت علیهم السلام و بازگرداندن حق حکومت به ایشان از سوی غاصبان بنیعباس پنهان بود، نه تنها حرکتی برای تثبیت تشیع در کشور ایران و ایجاد تمدنی اسلامی و شیعی در این سرزمین بود، که طراحیای بود برای تسری این اقدام عمیق به دیگر سرزمینهای اسلامی و سرانجام ایجاد حکومت و تمدنی اسلامی و شیعی در سراسر جهان. این مفهوم در نگاه شیعی نزدیکی و پیوند عمیقی با موضوع غیبت، انتظار و ظهور دارد که در نهایت به موضوع حکومت جهانی آخرالزمان منتهی میشود.
در این مقاله تلاش شده است تا هجرت امام رضا علیه السلام به ایران به عنوان اقدامی تمدنساز در ادامه تلاشها و هجرتهای انبیای عظام و ائمه معصومین سلام الله علیهم اجمعین از زاویه نگاهی آخرالزمانی مورد تحلیل قرار گیرد و بر هویت زمینهسازی ظهور در آن تأکید شود.
کلید واژهها:
امام رضا علیه السلام، جاده ولایت، تمدن، تمدن اسلامی، ظهور، مهدویت، امام زمان، تاریخ پیامبران، تاریخ تشیع، تاریخ امامان شیعه.
مقدمه:
هجرت مبارک امام رضا سلام الله علیه یکی از نقاط مهم عطف و چرخش تاریخ است که علیرغم پردازش نسبی در نوشتههای اهل علم و پژوهش، تا کنون مورد توجه جدی و تحلیل عمیق و شایسته این واقعه بزرگ قرار نگرفته است. از سویی همگام با آنچه بنیعباس در پی اشاعه آن بودهاند، این هجرت سرنوشتساز بدینگونه تحلیل شده که مأمون با شخصیت و پیشینهای متفاوت از پدران خود و با مادری ایرانی و تمایلی جدی به تشیع، پس از برخورد سفاکانه پدر خود هارون با امام کاظم علیه السلام، در پی دلجویی از اهل بیت علیهم السلام بر میآید و با مشورت وزیر ایرانی خود فضل بن سهل چاره کار را در دعوت از امام به مرو – که اینک مرکز خلافت وی شده بود- و پیشنهاد انتقال خلافت یا اعطای ولایتعهدی به ایشان میبیند. اما در ادامه با وقوع حوادثی تغییر رأی داده و اقدام به شهادت مظلومانه امام در طوس میکند.
در تحلیلی دیگر این جنبه خیرخواهانه از اقدام مأمون عباسی برداشته شده و ماهیتی تبعیدگونه بدان داده شده است. در این نگاه برخورد خشن دستگاه عباسی با موسی بن جعفر سلام الله علیه و شیعیان ایشان و تبعات آن که به شکل قیامهای علویون و فرزندان ایشان در گوشه و کنار سرزمینهای اسلامی صورت گرفت، توان ادامه این وضع را از دستگاه خلافت سلب نموده و ایده تبعید اجباری امام را به مرو – البته با ظاهری موجه- پیش روی آنان قرار داد. در این طراحی ضمن دور نگهداشتن امام از مدینهالنبی، از سویی تمامی فعالیتهای ایشان در مرکز خلافت به طور مستقیم مورد نظارت دستگاه خلافت عباسی قرار میگرفت و از سویی دیگر وجود مقدس ایشان با پذیرش هرگونه منصبی در دستگاه حاکمه در برداشتن بار مسؤولیت اقدامات آنان شریک و از این طریق قیامهای علویون نیز تا حدود زیادی مهار میشد. امام سلام الله علیه نیز در ابتدای این سفر پر رمز و راز با امر زنان به نوحه بر خود، به این جنبه از غایت سفر اشاره فرمودهاند.
در اینجا این نکته شایان توجه است که در بررسی و تحلیل تاریخ و حوادث تاریخی میتوان تنها از لحاظ زمانی مقطع وقوع حادثه و از لحاظ رویکرد، رویکرد یک بعدی تحلیل را پذیرفت و به تبیینی ساده از واقعه دست یافت. اما میدانیم که حوادث مهم و سرنوشتساز تاریخی هیچگاه اینچنین نیستند که بدون ارتباط با سیر پیشینی حوادث و بدون تأثیرگذاری بر وقایع و جریانات پس از خود و با برخورداری از یک کارکرد ساده به وقوع بپیوندند. این موضوع در جایی که پای امام معصوم در میان است و تقدیر الهی به روشنی رخ مینماید، واقعیتی است که به هیچوجه قابل انکار نمیتواند بود. هجرت مبارک امام رضا سلام الله علیه به خراسان و ایران نیز یکی از روشنترین مصادیق این گفته میتواند باشد.
بر این اساس به نظر میرسد برای تحلیل دقیقتر ماجرا لازم باشد پا را از تحلیل سیاسی- تاریخی صرف در مقطع وقوع حادثه فراتر گذاشته و رویکردی تمدنی و مهدوی به تحلیل خود بدهیم. اتخاذ این رویکرد از این جهت مهم و کارساز است که ضمن برخورداری از جنبه آیندهنگرانه، توان تعقیب ریشههای واقعه را نیز در تاریخ گذشته به خوبی داشته و در نهایت یک سیر منطقی و قابل ارائه را پیش روی ما قرار میدهد. در ادامه تلاش خواهد شد تا ضمن تبیین رویکرد تمدنی، حوادث منجر به این هجرت تمدنساز در این سیر تاریخی و معنادار قرار گرفته و نقش این واقعه مهم در تکمیل این زنجیره توضیح داده شود. در این بررسی آنچه محور تلاشها قرار خواهد گرفت رویکرد تمدنی به موضوع مهدویت خواهد بود که به روشنی از خلال تدبر و تمسک به دو ثقل گرانبهای بر جای مانده از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم قابل دستیابی است.
دین و تمدن
در بررسی آیات و روایات مربوط به دوران ظهور و حکومت جهانی آخرالزمان میتوان شرایط آن دوره را اینچنین تصویر کرد که حوادث در سطحی خرد و به شکل یک شورش مقطعی یا یک انقلاب منطقهای یا تغییر یک حکومت سیاسی به وقوع نمیپیوندد. گستره این اتفاقات جهانی است و عمق آن نیز به اندازهای است که در تمام زوایای زندگی بشر نفوذ مینماید و این معنی چیزی نیست جز یک زوال و انتقال تمدنی و برپایی یک تمدن جهانی الهی به دنبال آن. به دیگر بیان، بر اساس این آیات و روایات میتوان شرایط آخرالزمان را اینچنین تصویر نمود که تمدنی غیر الهی، و به تعبیری درستتر، تمدنی شیطانی در شرایط نزدیک به ظهور در اوج اقتدار و پیشرفت خود، بر کل جهان و بر تمامی ابعاد زندگی انسانها سایه میافکند و پس از ایجاد فساد و آشفتگی بیش از حد در زمین، با آگاه شدن انسانها و آرزومند شدن آنان برای بازگشتن به شرایط پیش از این پیچیدگی تمدنی و تشنگی آنان برای عدالتی جهانی، به دنبال قیامی که در میان ایرانیان به وقوع میپیوندد و اولین نور را در میان این ظلمت سرد و گسترده برای بشریت به ارمغان میآورد، زمینه برای ظهور آخرین ذخیره الهی و برپایی تمدن نهایی و جهانی اسلام بر سراسر جهان فراهم میشود. این رویکرد را در کنار دیگر رویکردهای موجود در مطالعات مهدویت میتوان "رویکرد تمدنی " نامید.
رسالت جهانی پیامبران الهی و جغرافیای راهبردی دعوت
در این راستا به نظر میرسد تمامی پیامبران موضوع حکومت جهانی آخرالزمان را در دستور کار خویش داشتهاند و ضمن دعوت محلی در منطقهای که مبعوث شدهاند، تلاشهایی جدی را در راستای تشکیل این حکومت سازماندهی نمودهاند، بلکه میتوان ادعا کرد به ویژه در مورد پیامبران اولوالعزم سلام الله علیهم اجمعین تشکیل این حکومت در صورت امکان و یاری امت در برنامه ایشان قرار داشته است، اگرچه در علم الهی که پیامبران نیز از برکات آن برخوردار بودهاند مصداق کامل آن در آخرالزمان تصویر شده باشد. در این سیر، چند منطقه خاص جغرافیایی و سرزمین راهبردی نقشی اساسی ایفاء نمودهاند.
عراق و کوفه
ماجرای انبیاء با زندگی آدم علیه السلام در سرزمین بینالنهرین و به طور مشخص کوفه آغاز میشود. این مقطع نخستین موضعی است که به اهمیت سرزمین کوفه در آن اشاره میشود و این مرکزیت و اهمیت تا قیام آخرالزمان و پایتختی این شهر به عنوان مرکز ملک عظیم ادامه دارد.
با آغاز شریعت، نوح علیه السلام نیز در سرزمین عراق و در کوفه به پیامبری رسید. بنا بر روایات آغاز و پایان طوفان نوح نیز در این مکان مقدس رخ داده است. موضوع جهانی بودن دعوت نوح پیامبر علیه السلام فی العالمین از طریق ارسال نمایندگانی به اکناف جهان و جهانی بودن طوفان به عنوان لازمه منطقی آن، موضوعی است که در میان مفسران و تاریخنویسان موضوعی غریب و غیر قابل دفاع نمینماید. به عنوان نمونه مفسر بزرگ جهان اسلام مرحوم علامه طباطبایی رحمه الله علیه در تفسیر شریف المیزان از این نظریه دفاع مینمایند. حتی در برخی تفاسیر و روایات مربوط به طوفان نوح آمده است که پس از فروخوابیدن طوفان و پیاده شدن مؤمنان از کشتی، هر کدام به دستور نوح پیامبر علیه السلام برای تبلیغ دین به گوشهای از جهان اعزام شدند.
حضرت ابراهیم علیه السلام به عنوان دومین پیامبر اولوالعزم به نقل تورات در حدود چهار هزار سال پیش در عراق کنونی و باز در کوفه متولد شد و در منطقهای به نام بابل دعوت خود را آغاز کرد. در مورد این شخصیت بزرگ الهی نیز میبینیم که پس از وقوع معجزه گلستان شدن آتش و از میان رفتن مقاومتها برای دعوت در عراق، ایشان به امر الهی و نه اجبار نمرود، مأمور به هجرت میشوند. مقصد هجرت ابراهیم دومین سرزمین راهبردی و تعیینکننده در این راستا را برای ما عیان میکند.
فلسطین و قدس
سرزمین فلسطین که آن را "لولای سه قاره" نیز نامیدهاند، به نحوی در محل تلاقی سه قاره مهم آسیا، آفریقا و اروپا قرار گرفته است که میتوان آن را "چهارراه جهان" نیز دانست. امروزه و با گسترش فناوریهای ارتباطی که مرزها را درنوردیده و جغرافیا را تا حد زیادی از مجموعه معادلات جهانی حذف نموده است، باز هم شاهد اهمیت این سرزمین آخرالزمانی هستیم. گسترش و شکوفایی تجارت از سوی فنیقیها از این سرزمین و توسعه کار با اعداد و محاسبات به تبع آن و همچنین روحیه تاجرمآبانه لبنانیها در دوران معاصر و جایگاه قابل توجه بیروت تا پیش از جنگهای داخلی همه مؤید این نکته است. در میان کشورهای جهان شاید لبنان تنها کشوری باشد که بدون اعمال سیاستهای پذیرش مهاجر دارای تنوع فرهنگی است و چندفرهنگی بودن به راحتی از خلال توقفی کوتاه در آن قابل مشاهده است. با این ویژگیهای راهبردی میتوان به سهولت دریافت که دین الهی نیز از این نقطه کاملاً سوق الجیشی قابل انتشار در عالم است، و این همان مأموریت ابراهیم خلیل علیه السلام بود.
پس از این مهاجرت بزرگ و سرنوشت ساز نیز یکی از فرزندان ایشان، حضرت اسحاق سلام الله علیه مأمور پیگیری دعوت پدر در این سرزمین میشود که جریان پیامبران بزرگ بنیاسرائیل از همین نقطه تاریخی آغاز میشود تا پس از طی فراز و نشیبهای بسیار به عروج عیسای روح الله ختم شود.
حجاز و مکه
فرزند دیگر این پیامبر بزرگ الهی، اسماعیل ذبیح الله با طراحیای آخرالزمانی به عنوان ذخیره خداوند در سرزمینی لم یزرع اسکان مییابد تا نطفه پیامبر آخرالزمان را از هجوم تندباد حوادث و دخالت حزب شیطان در امان نگاه دارد و از اصلاب شامخه و ارحام مطهره بگذراند تا آن زمان که وعده الهی در خصوص بعثت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم محقق شود. از اینجا در بررسی جغرافیاییمان پس از عراق و فلسطین وارد سومین سرزمین به نام حجاز میشویم، سرزمینی خشک و لم یزرع و میزبان خانه خدا به عنوان نخستین خانهای که خداوند برای مردم قرار داد. این مکان مقدس و قبله مسلمانان از لحاظ زمینشناختی بر روی صفحهای قرار دارد که به صفحه عربی مشهور است. میدانیم که در مرکز صفحههای زمینشناسی از لحاظ وجود آتشفشانها و به تبع آن زلزله با ثبات بیشتری مواجه هستیم تا کنارههای آن. کعبه در میانه راه شرق تا غرب، بر روی صفحه عربی و در جدال میان رشتهکوههای زاگرس و دریای سرخ یکی از باثباتترین مناطق جغرافیایی جهان است. ظاهراً به همین دلیل است که در دو سوی جهان یعنی شرق آسیا و به ویژه کشور ژاپن در شرق، و غرب آمریکا یعنی ایالت سانفرانسیسکو با زلزلههای شدیدتری مواجه هستیم و شاید از همین رو باشد که در میان روایات مربوط به نشانههای قیامت نیز به دو خسف اشاره شده است: خسفی در شرق و خسفی در غرب. در روایات ما نیز موضوع گسترش زمین و خشکی از زیر کعبه وجود دارد که به "دحوالارض" مشهور است. ظاهراً نخستین بخش کره زمین که به شکل خشکی از زیر آب درآمد و امکان زیست موجودات خشکی از جمله انسان را فراهم آورد، همین نقطه بود که امروزه کعبه مشرفه بر روی آن قرار دارد.
به هر حال خداوند در قرآن کریم این مأموریت را از زبان خلیل خویش چنین بیان میفرماید:
ربّنا انّی اسکنت من ذریّتی بوادٍ غیر ذی زرع عند بیتک المحرّم ربّنا لیقیموا الصلاه... (ابراهیم، ۳۷)
پروردگارا! من پارهای از ذریهام را در بیابانی غیرقابل کشت نزد خانه محرّم تو جای دادم تا نماز را بپا دارند؛ و میدانیم که اقامه نماز در فرهنگ قرآنی به عنوان یکی از دستاوردهای تمکّن در زمین قلمداد شده است:
الذین ان مکّنّاهم فی الارض اقاموا الصلاه ... (حج، ۴۱)
آنان که، چون در زمین تمکینشان دهیم نماز را بپا دارند؛ و سرانجام این که مصداق اتم و اکمل تمکّن در زمین مربوط است به قیام آخرین ذخیره الهی در آخرالزمان و تشکیل حکومت جهانی اسلام:
وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنّهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکّننّ لهم دینهم الذی ارتضی لهم ... (نور، ۵۵)
خداوند آنان را که از میان شما ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند وعده داده است که در زمین خلافتشان دهد همچنان که دیگرانی را پیش از آنان خلافت داد و دینی را که برای آنان پسندیده است برایشان تمکین دهد.
از کنار هم قرار دادن این سه آیه به روشنی در مییابیم که موضوع هجرت حضرت اسماعیل علیه السلام همراه با مادر بزرگوار خویش به سرزمین حجاز زمینهسازیای بوده است برای فراهم ساختن مقدمات بعثت پیامبر آخرالزمان و برپاساختن حکومت نهایی و جهانی اسلام در گستره زمین.
مصر
از اینجا در بررسی جغرافیاییمان و پس از سه سرزمین مهم عراق، فلسطین و حجاز وارد چهارمین سرزمین راهبردی و آخرالزمانی میشویم. مصر در منتهیالیه غربی شعار "از نیل تا فرات" اگرچه پیشتر مورد مهاجرت و سفرهای مقطعی پیامبران بزرگ الهی قرار گرفته بود، اما در زمان حضرت یوسف و جریانات پس از آن تا ظهور حضرت موسی علیهما السلام این نخستین باری بود که نقش خود را در حرکت سازنده پیامبران به جد ایفاء مینمود. بنیاسرائیل که در بهترین سرزمین و بهترین موقعیت، مبارزه را به شیطان واگذار کرده بودند، بایستی در جریان یک اردوی تربیتی سخت و سازنده دوباره انسجام و اتحاد خود را باز مییافتند. این اردو با تقدیر الهی در مصر برپا شد.
در روایات آخرالزمان نیز آنجا که سخن از اقدامات حضرت پس از ظهور است دوباره به نام مصر به عنوان منبر تبلیغی، آموزشی و تربیتی ایشان بر میخوریم. ظاهراً در این سرزمین زمینه رشد فرهنگی مناسبی وجود دارد که فرهیختهتر بودن این گروه در جهان معاصر نیز نسبت به بقیه عربزبانان و سیر جریان بیداری اسلامی معاصر در این کشور میتواند مؤیدی بر این مدعا باشد. به هر حال شاید بتوان فلسفه اصلی تبعید اجباری این قوم را به مصر موضوع تربیت ایشان در آن سرزمین و آمادهساختن آنان برای بازگشتی پاک به فلسطین دانست. همچنین حکومت مصر زمینه خوبی بود برای این قوم تا تمرین حکومتداری را ابتدا در سرزمینی جز فلسطین با موفقیت به پایان برند و اینچنین آماده ورود دوباره به فلسطین و برپایی ملک در آن سرزمین شوند؛ لذا در مورد دعوت حضرت موسی کلیم الله میبینیم که مبارزه با فرعون و تشکیل حکومت در مصر به هیچ وجه در مأموریت ایشان دیده نشده است. آنچه ایشان با همراهی شخصیت بزرگواری مانند حضرت هارون سلام الله علیه بدان مأمور بوده است، این بوده که قوم بنی اسرائیل را از زیر یوغ بندگی فرعون نجات داده و برای فتح و ورود به بیتالمقدس بدانجا راهبری کنند. از این رو است که وقتی به دربار فرعون وارد میشوند به تعلیم الهی خطاب به وی میگویند:
انّا رسولا ربّک فارسل معنا بنی اسرائیل و لا تعذّبهم قد جئناک بآیه من ربّک و السّلام علی من اتّبع الهدی. (طه، ۴۷)
ما فرستادگان پروردگار توییم پس بنی اسرائیل را با ما روانه کن و آنان را عذاب مکن همانا نشانهای از سوی پروردگارت برای تو آوردهایم و سلام بر هر آن کس که از هدایت پیروی کند؛ و باز از همین رو است که پس از گذشتن از دریا و وقوع معجزه بزرگ خداوند و هلاکت فرعون و لشکریانش، با آن که بازگشت به مصر و تشکیل حکومت در سرزمینی که اجداد ایشان در زمان حضرت یوسف صدیق سلام الله علیه بر آن فرمانروایی میکردهاند، امکانپذیر بود، این قوم به رهبری حضرت موسی سلام الله علیه راه صحرای سینا را در پیش میگیرند که در ادامه در ورود به بیت المقدس دچار ناسپاسی و نفرین پیامبر خویش میشوند.
این واقعه یکی از حساسترین صحنههای مربوط به حکومت جهانی اسلام است که طی آن مسئولیت فراهم ساختن زمینههای این حکومت از بنیاسرائیل منتقل و بر گرده اصحاب آخرالزمانی حضرت ولی عصر روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء گذاشته شد. آیات متعددی در قرآن کریم و روایاتی بیشمار بر این دلالت دارد که این قوم، ایرانیان آخرالزمان یا به تعبیر روایات، اهل فارس، اهل خراسان، اهل طالقان و اهل قم هستند.
در مقابل، قوم سازماندهی شده بنیاسرائیل به دست مبارک حضرت موسی سلام الله علیه، پس از این جریان، همچنان منسجم و سازمانمند، اما در خدمت شیطان و به عنوان حزب شیطان در برابر حزب الله و مأموریت جهانی ساختن حکومت اسلام قد علم نمودند. مقابله این قوم با پیامبران پس از حضرت موسی سلام الله علیه و قتل انبیاء تا دخالت جدی آنان در مصلوب ساختن حضرت عیسای روح الله که به شکست انجامید همه در این بستر قابل تحلیل است؛ و سرانجام، جریان انبیاء الهی به بعثت ختم رسل محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم ختم میشود که فرمود:
یاایها الناس انّی رسول الله الیکم جمیعاً (اعراف، ۱۵۸)ای مردم! من فرستاده خداوند به سوی تمامی شما هستم.
علاوه بر جای جای قرآن کریم، در تاریخ اسلام و سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نیز به مواردی برمیخوریم که مؤید جهانی بودن دعوت پیامبر اکرم صلّی اللـّه علیه و آله و سلم است. دعوت سران کشورهای بزرگ آن دوره به اسلام یکی از نشانههای بارز این موضوع است. نشانه دیگری که دلالت روشنی بر طراحی جهانی دعوت پیامبر صلّی اللـّه علیه و آله و سلم میکند و ما متأسفانه کمتر بدان توجه میکنیم، بررسی سیر جنگهای صدر اسلام است که چنانچه محل این جنگها را بر اساس سیر وقوع تاریخی مرتب نماییم جهت حرکت پیامبر صلّی اللـّه علیه و آله و سلم را به سمت فتح بیتالمقدس نشان میدهد. ظاهراً از همین رو است که پس از کارشکنی منافقان وابسته به جریان حزب شیطان و بنیاسرائیل که از مدتها پیش در این سرزمین منتظر ظهور پیامبر آخرالزمان و مقابله با ادامه جریان حزب الله در این منطقه بودند، در تجهیز سپاه اسامه، پرونده ورود پیامبر صلّی اللـّه علیه و آله و سلم به بیتالمقدس مختومه میگردد. پس از ایشان نیز اوصیای به حق وی از خلافت و فتح این سرزمین بازداشته شدند تا وعده خداوند در محقق ساختن این امر در آخرالزمان و به عنوان مقدمه جدی حکومت جهانی اسلام به دست حضرت حجت روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء عملی شود. در مقابل، پس از پیامبر صلّی اللـّه علیه و آله و سلم پروژه فتح سرزمین راهبردی دیگری به جای روم با تحلیلی آخرالزمانی در دستور کار قرار گرفت.
تا اینجا چهار سرزمین مهم و تأثیرگذار را در سطح راهبردی در جریان تمدن بشر بر روی زمین بررسی کردیم: عراق به عنوان مرکز تمدنی، فلسطین به عنوان مرکز تبلیغی، حجاز به عنوان مرکز جغرافیایی و مصر به عنوان مرکز فرهنگی جهان. هر چهار سرزمین در منطقه خاورمیانه امروز قرار دارند و از غرب تا شرق محدوده نیل تا فرات را در بر گرفتهاند.
فارس و ایران.
اما در این برهه از تاریخ و با استقرار حزب شیطان در عراق، با سرزمین پنجمی آشنا میشویم که بر خلاف چهار سرزمین پیشگفته، خارج از محدوده فوق و در شرق رود فرات واقع شده است: ایران و به تعبیر آن روز، پارس یا فارس. در حالی که در غرب رود نیل تمدن قابل توجهی مبتنی بر آموزههای ادیان الهی به چشم نمیخورد، در شرق فرات گنجینهای از فرهنگها و تمدنهای گوناگون در طول تاریخ شکل گرفته است. با این حال این حزب هیچگاه در شعار خود از فرات و عراق آنسوتر نرفته است. سبب این امر را بایستی حائل شدن این سرزمین میان عراق و سرزمینهای شرقیتر دانست که امروزه به نام شرق خاورمیانه و نهایتاً خاور دور شناخته میشوند.
این سرزمین همواره در حاشیه کانون بحران خاورمیانه به عنوان مهد تمدن و فرهنگ، سرزمین خداپرستی و صلح بوده، اگرچه به همین دلیل همواره مورد تعدی و تاخت و تاز قرار گرفته است. در عین حال هیچ دورهای را در تاریخ این سرزمین سراغ نداریم که اشغالگران آن توان مقابله با فرهنگ غنی مردماناش را داشته و مدت زیادی دوام آورده باشند. این کشور هیچگاه مستعمره نبوده است. شاید به سبب برخورداری از همین ویژگیها باشد که این سرزمین و قوم ساکن آن را در کلام پیامبر خدا و امامان معصوم سلام الله و صلواته علیهم، به عنوان زمینهسازان ظهور و وزیران مهدی ارواحنا لتراب مقدمه الفداء میشناسیم. اینچنین ویژگیهایی بیشک قوم حامل آن و سرزمینشان را در کانون توجه حزب شیطان قرار میدهد.
به هر حال از این مرحله و پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود که پیگیری ایجاد تمدن و ملک عظیم اسلامی در آخرالزمان و زمینهسازی آن در سرزمینهای راهبردی منطقه به سلسله جلیله امامت علیهم السلام واگذار شد. پس از غصب خلافت و منحرف ساختن روند جهانی شدن دین اسلام طی دو دوره خلافت بنیامیه و بنیعباس، در دوران ائمه معصومین سلام الله علیهم اجمعین و پس از آن در دوران غیبت و به دست علمای بزرگ اسلام، پایههای معرفتی حکومت آخرالزمانی اسلام با قدرت تقویت شد و در مقابل آن حزب شیطان با به راه انداختن جنگهای صلیبی و مدیریت جریان رنسانس به عنوان پایههای اساسی تمدن معاصر غرب و جریانات متنوع و بههمپیوسته پس از آن تا دوران معاصر – که تبیین آن از حوصله این نوشتار خارج است- توانست چند صباحی همچون کف روی آب نمودی در مقابل دین خدا داشته باشد.
تحلیل عاشورامحور تاریخ
در بازنگری تاریخ تمدن بشر و برای رسیدن به درکی روشن از وضعیتی که انسان معاصر در برابر آن قرار دارد، ناچار از توجه جدی به موضوع عاشورا به عنوان واقعه محوری تحلیل تاریخ هستیم. به دیگر بیان همان گونه که در نگارش تاریخ تمدن بشر تا کنون موضوع رنسانس به عنوان واقعه محوری در شکلگیری جامعه مدرن و تحولات پس از خود مطرح بوده است، در نگاه قرآنی به تاریخ تمدن بشر - آنگونه که واقعاً اتفاق افتاده است- با توجه به جایگاه نهضت انبیا و بر اساس نظریه تقابل تاریخی حق و باطل، واقعه عاشورا این توان را دارد که تمامی حوادث و جریانات پیش و پس از خود را بر محور خویش گرد آورده و به آنها معنی دهد. به تعبیری ظریف هر آنچه پیش از عاشورا اتفاق افتاده، مقدمه عاشورا و هر آنچه پس از آن شکل گرفته نتیجه آن بوده است.
عاشورا در زمانی رخ داد که حزب شیطان به خیال خام خود در تقابل با حزب الله به آخرین مراحل مأموریت خویش رسیده بود. حکومت یزید با توجه به ادعاهای ضد دینی وی - اگر تثبیت میشد - برای همیشه نام دین و اسلام را از صفحه زندگی بشر زدوده بود. قیام سیدالشهدا سلام الله علیه و یاران اندک وی در آن شرایط سرنوشتساز تاریخی سبب شد تا پرچمی به بلندای تاریخ برای همه مؤمنان و آزادگان جهان به اهتزاز درآید که از هر فاصله زمانی و مکانی قابل رؤیت باشد که فرمود:
ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه
به درستی که حسین علیه السلام چراغ هدایت و کشتی نجات است.
با نگاهی آخرالزمانی میتوان عاشورا و حوادث پس از آن را اینگونه تحلیل کرد که حوادث پیش از عاشورا و خود این واقعه بزرگ نشان داد که برای رساندن نهضت پیامبران الهی به روز موعود و بهشت ظهور ناچار از تربیت شیعیانی مخلص و فداکار و در یک کلام ولایتپذیر هستیم تا در خدمت امام عصر روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء بتوانند این مأموریت بزرگ الهی را که تمامی انبیا برای آن مجاهدتها نمودند به سرانجام برسانند. عاشورا نشانهای بود در تاریخ که رهپویان با توجه به آن نه تنها راه خود را در ظلمتکده غیبت بیابند که با تمسک به آن خود را به ساحل نجات نیز برسانند، آنگونه که در جریان انقلاب اسلامی ایران اتفاق افتاد.
با همین تحلیل میتوان تمامی تلاشهای اولیای الهی و ائمه معصومین سلام الله علیهم اجمعین و علمای بزرگ اسلام را در دوره پس از غیبت نیز در راستای تربیت این شیعیان زمینهساز ظهور دانست. این جریان بلافاصله پس از عاشورا و به دست بزرگ بانوی اسلام حضرت زینب کبری سلام الله علیها در قالب داستان کاروان اسرا آغاز شد و تا نهضت بزرگ تبلیغی اربعین ادامه یافت. نقش این اقدام در زنده نگهداشتن عاشورا به حدی جدی و روشن است که امروزه نیز پس از گذشت قریب به ۱۳۷۰ سال همچنان شیعیان از زلال آن سیراب میشوند.
پیوند علم و اخلاق
در ادامه این نهضت و در زمان امام سجاد سلام الله علیه ضمن استمرار این حرکت و در راستای آن جریان اصیل دیگری نیز آغاز میشود که اساس آن بر پایه رشد علمی قرار دارد. در واقع میتوان جهتگیری اصلی این ماجرا را در یک نگاه کلی به سمت علم و دانش و شکوفاسازی آن در میان مسلمانان دانست. آخرالزمان در این نگاه با برپایی نهضتی علمی از سوی مسلمانان و مؤمنان آن دوره پیوندی عمیق دارد. از سویی دیگر از آنجا که در دیدگاه الهی، علم و اخلاق همیشه توأم با یکدیگر معنی مییابند و توسعه دانش بدون برخورداری از زیربنای محکم اخلاقی محکوم به زوال و فنا است – آنچنان که در دوره معاصر و در تجربه تلخ تمدن غرب شاهد آن هستیم- آغاز راه نهضت علمی در دوره امام سجاد سلام الله علیه با بسترسازی اخلاقی و عرفانی و مقابله با تهدیدهای اخلاقی دوره یزید گره میخورد:
"سیاست امویان بر این بود که مکه و مدینه را از مرکزیت دینی، اجتماعی و قداست براندازند. تنها راه چاره را در این دیدند که مردم را به ابتذال و اباحیگری بکشانند و آن شهرها را به مراکز فساد و فحشا تبدیل نمایند. ترویج فرهنگ ابتذال در جامعه با ایجاد و گسترش مجالس لهو و لعب، آوازهخوانی و رقص، بادهگساری و قماربازی، و سرگرم کردن مردم به غنا و موسیقی و مجالس طرب بود. آوازهخوانان معروفی، چون مالک بن ابی السمح، ابن عایشه، دحمان، جمیله، ابنشریج، غریدی، عزه المیلا و بسیاری دیگر از خنیاگران و رقاصان، در مدینه به برپایی چنین مجالسی پرداختند. کلاسهای تعلیم رقص و آواز، و نیز محافل رقص و غنا از زنان و مردان به صورت مختلط تشکیل میشد و کار به جایی رسید که فرهنگ بیبند و باری، گریبانگیر قاضیان و فقیهان شهر، چون مالک بن انس گردید.
فراوانی کنیزکان رقاص، آوازهخوان و روسپی که به دستور خلفای اموی به این شهرها فرستاده میشدند، و نیز اشتغال مردم به انواع لهو و لعب، بازماندن آنان را از فکر قیام و انقلاب و سیاست و حکومت به دنبال داشت. یزید بن معاویه طلایهدار فرهنگ ابتذال در تاریخ اسلام است... " (خضری ۱۳۸۴: ۱۸۱، ۱۸۲)
طبیعی است که در چنین شرایطی امکان ایجاد هیچ نوع خودباوری و نشاط علمی پدید نمیآید. از همین رو است که نهضت علمی ائمه معصومین سلام الله علیهم اجمعین پس از عاشورا و در جهت کادرسازی با نهضت اخلاقی و عرفانی امام سجاد آغاز میشود.
در نگاهی به تاریخ امروزمان و نهضتی علمی که در جهت بازسازی تمدن بزرگ اسلامی در جریان است، دوباره شاهد تقابل حزب شیطان با حزب الله در قالب ترویج فساد و ابتذال هستیم که آن را امروزه به نام تهاجم فرهنگی میشناسیم. عدم توجه به این جریان برانداز و غفلت از آن هر آینه میتواند نتایج بسیار مخربی را برای آینده انقلاب اسلامی در پیش داشته باشد. البته جالب است که بدانیم امام خمینی رحمه الله علیه به عنوان بنیانگذار نهضت آخرالزمانی زمینهساز ظهور با نگاه تیزبین خویش متوجه این آسیب جدی بوده و در خلال وصیتنامه گرانقدر خویش در سال ۱۳۶۱ به درمان آن نیز اشاره میکنند، همان چیزی که پس از گذشت نزدیک به سه دهه در جامعه امروزمان شاهد توجه جدی جوانان به آن و البته به دلیل کوتاهیهای خودمان شاهد بروز برخی آسیبها نیز در ارتباط با آن هستیم:
"... و از بالاترین و والاترین حوزههایی که لازم است بطور همگانی مورد تعلیم و تعلم قرار گیرد علوم معنوی اسلامی از قبیل علم اخلاق و تهذیب نفس و سیر و سلوک الی الله رزقنا الله و ایاکم که جهاد اکبر میباشد. " (امام خمینی ۱۳۶۹: ۲۱)
به هر حال توجه به نهضت علمی ائمه معصومین سلام الله علیهم اجمعین و تربیت اخلاقی و عرفانی شیعیان در زمان امام سجاد سلام الله علیه این پیام را برای شیعیان در طول تاریخ و به ویژه زمینهسازان ظهور دارد که اولاً ایجاد جریان حرکت به سمت ظهور با گسترش دانش و علم در میان مسلمانان و بازسازی تمدن بزرگ اسلامی بر پایه آن رابطهای مستقیم دارد و ثانیاً توجه به زمینههای اخلاقی و عرفانی این حرکت از لوازم ضروری آن به شمار آمده و توسعه پایدار، بومی و دینی آن را تضمین مینماید.
گسترش و اوج گرفتن دانش
در ادامه این ماجرا به دوران پربار و درخشان امامت باقرین سلام الله علیهما میرسیم که میزان رشد و گسترش علم برخاسته از مکتب اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین در آن برهه مشهورتر از آن است که نیاز به شرح و توضیح داشته باشد. در این دوره چه جریان سقوط بنیامیه را واقعهای اتفاقی یا مربوط به دیگر حوادث بدانیم و چه آن را نتیجه برخورد مدبرانه ائمه معصومین سلام الله علیهم اجمعین با جریان حزب شیطان به ویژه پس از صلح امام مجتبی سلام الله علیه و شکلگیری زمینههای واقعه عاشورا و حوادث پس از آن بینگاریم، به هر حال سقوط بنیامیه و روی کار آمدن بنیعباس فضایی را ایجاد کرد که پیشبرد این نهضت علمی در همه جوانب آن با سهولت بیشتری ممکن شد. این گسترش که در همه حوزههای معارف غنی اسلامی و حتی دانشهای تجربی اتفاق افتاد، تا بدانجا رسید که با قدرت گرفتن بنی عباس به ویژه در زمان خلیفه مقتدری، چون هارون الرشید دستگاه خلافت ناگزیر از برخورد خشونت بار با این جریان و محبوس نمودن امام کاظم سلام الله علیه در زندان میگردد.
البته به سبب محکم بودن پایههای این جریان اصیل که سر در تاریخی پربار داشت، این نوع برخورد چندان دوامی نیاورد و پس از بروز درگیریای مشکوک در خاندان بنیعباس، زمینه برای انتقال پایگاه خلافت به خراسان ایران از سویی و دلجویی ظاهری از اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین از سویی دیگر در زمان مأمون فراهم شد. نکنهای که در اینجا شایسته توجه ویژه میباشد این واقعیت است که متأسفانه در میان ما شیعیان معمولاً به دلیل هیمنه نهضت علمی زمان باقرین سلام الله علیهما و شهرت آن - که در جای خود واقعیتی است غیرقابل انکار - این حقیقت مورد غفلت قرار میگیرد که اوج نهضت علمی امامان شیعه در زمان امام رضا سلام الله علیه واقع شد، همچنانکه که پیشتر و در روایات صادر شده از ائمه معصومین سلام الله علیهم اجمعین به این نکته اشاره شده و ایشان را عالم آلمحمد صلّی اللـّه علیه و آله و سلم دانسته بودند.
گسترش جدی علم کلام در این دوره و برپایی مجالس بزرگ مناظره و مباحثات علمی در زمان مأمون در واقع تحت تأثیر موقعیت استثنایی علمی امام رضا سلام الله علیه و برای مقابله به ظاهر خردمندانهتر از سوی دستگاه خلافت با این نهضت علمی بود که اینک در اوج شکوفایی و نشاط خود قرار داشت. اما از آنجا که این نهضت مستحکمتر و توفندهتر از آن بود که بتوان با این تمهیدات در مقابل آن ایستاد، تلاشهای مأمون برای منکوب نمودن امام و خدشهدار کردن چهره علمی ایشان نه تنها نتیجه نداد که سبب شهرت و گسترش روزافزون آن گردید. در واقع به دست و هزینه مأمون، دانشمندان و اهل ادیان گوناگون آن دوره همه یک بار این فرصت را یافتند که خود را در برابر مقام علمی امام کوچک و حقیر ببینند و این واقعیت را در برابر دیدگان مردم آن دوره نیز قرار دهند. در ادامه این تقابل میتوان به شکلگیری نهضت ترجمه در این دوره نیز اشاره کرد که تحلیل آن به عنوان راهکاری برای محدودنمودن تلاشهای علمی امام و تحتالشعاع قراردادن آن کاملاً ممکن مینماید. توجه به این موضوع همانند دیگر نکات پیشگفته میتواند امروزه ما را در ادامه این مسیر و جریان تمدنسازی برخاسته از انقلاب اسلامی رهنمون باشد.
ورود به جریان غیبت
در ادامه بررسی و تبیین این سیر توجه به یک نکته بسیار ضروری مینماید و آن این که درست از این دوره و همزمان با رسیدن نهضت علمی ائمه به اوج خود، با جریانی دیگر داستان غیبت آغاز میشود تا در یک فرایند جدی تربیت شیعه، این دو اقدام علمی و تربیتی در آخرالزمان به یکدیگر رسیده و آن واقعه مهم تاریخ بشر را شکل دهند. به دیگر بیان اگرچه نهضت علمی ائمه در زمان امام رضا سلام الله علیه به اوج خود رسید، اما همچنان در این پرواز، یک بال دیگر ضعف خود را به خوبی نشان میداد و آن "حَمَله" این علم و کسانی بودند که بتوانند ضمن درک کامل فرمایشات ائمه معصومین سلام الله علیهم اجمعین به گسترش دانش پرداخته و در عین حال آن را در میان مردم زمان خویش نیز اشاعه دهند. این نیاز به حدی جدی بود که برای تدارک آن، شیعه – بر اساس یکی از تحلیلهای موجود - ناگزیر از ورود به دوره غیبت شد.
در این نوع نگاه ما فرایند غیبت را نه از زمان ورود شیعه به دوران غیبت صغرای امام زمان روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء که از زمان به امامت رسیدن امام جواد سلام الله علیه بررسی و ارزیابی مینماییم. اگرچه تقابل علمی بنیعباس با نهضت علمی ائمه سلام الله علیهم اجمعین در زمان امام جواد سلام الله علیه نیز ادامه یافت، اما به امامت رسیدن ایشان در سنین کودکی این پیام را برای شیعه در بر داشت که باید منتظر اتفاقات دیگری نیز از این دست در ادامه ماجرا باشند. با پایان یافتن دوران امامت امام جواد سلام الله علیه و بازگشت دوباره بنیعباس به اعمال محدودیت و خشونت – که برخاسته از شکست جدی آنان در این رقابت علمی بود- در زمان عسکریین سلام الله علیهما امکان ارتباط میان شیعه و امامانشان به حدی رو به کاهش میگذارد که بسیاری از شیعیان در این دوره حتی موفق به زیارت امام خویش از نزدیک نمیشوند. نقل قولهای تاریخی مؤید این محدودیت بیش از آن است که در این مختصر بگنجد. این دوره سرانجام با ورود به غیبت صغری به یکی از مهمترین نقاط عطف خود میرسد.
از این به بعد است که پس از گذشت حدود ۷۰ سال از غیبت و آغاز دوره غیبت کبرا، به دستور مبارک امام روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء مدیریت این جریان بر عهده علمای اسلام گذاشته شده و البته این تضمین نیز برای ایشان درنظر گرفته میشود که همواره از سوی آن بزرگوار در این راه مؤید خواهند بود:
فامّا من کان من الفقهاء صائناً لنفسه حافظاً لدینه مخالفاً لهواه مطیعاً لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه (حر عاملی ۱۳۶۷: ۱۳۱)
پس هر کدام از فقیهان که نگهدارنده نفس، نگهبان دین، مخالفت کننده با هوی و مطیع امر مولایش باشد، بر مردم است که از او تقلید کنند.
در این دوره سرد و تاریک غیبت کبرا است که دانشمندان بزرگ اسلام به طرزی معجزهآسا و بیشک با عنایت الهی موفق میشوند دین و مذهبی را که در زمان امام عسکری علیه السلام و آغاز دوره غیبت به هیچوجه در شرایطی نبود که بتوان به ادامه حیات آن در میان فشارهای حکومتی از یک سو و فرقهسازیهای متعدد و ویرانگر از سویی دیگر امیدوار بود، به مرحلهای از رشد و شکوفایی برسانند که امروزه شاهد آن هستیم.
اشاعه دانش در میان اهل آن
از سویی دیگر و با بازگشتی دوباره به جریان نهضت علمی امام رضا علیه السلام و در پیوند با جریان غیبت و تربیت شیعیان اهل علم با واقعهای غریب و قابل تأمل در تاریخ مواجه میشویم: داستان هجرت یا تبعید یا ولایتعهدی امام رضا علیه السلام و حضور ایشان در سرزمین فارس آن روز و ایران امروز. ظاهر داستان از این قرار است که مأمون برای کنترل بیشتر امام، ایشان را به مقر حکومت خویش در مرو فرامیخواند و پس از وقوع جریاناتی نهایتاً ایشان را به عنوان ولیعهد معرفی کرده و سپس در برابر جریان توفندهای که خود آن را ایجاد کرده بود، ناچار میشود امام را در همان سرزمین به شهادت برساند. اگرچه این تحلیل، مشهور و با در نظر گرفتن شرایط تاریخی موجه مینماید، اما با توجه به مطالب پیشگفته میتوان از زاویهای دیگر نیز به این واقعه مهم تاریخی نگریست.
از آنجا که در تقدیر الهی است که گسترش دانش سازنده تمدن اسلامی در این دوره به اوج خود رسیده و سپس جریان غیبت، تربیت حمله آن را بر عهده گیرد، لازم میآید که در استمرار هجرتهای سرنوشتساز و تمدن ساز پیامبران و اولیای الهی - پس از آن که سرزمینهایی مهم و آخرالزمانی از جمله عراق، فلسطین، مصر و حجاز در زمان پیامبران بزرگ به پایگاه تبلیغ و استقرار دین خداوند تبدیل شده و در ادامه و در درون تاریخ پرافتخار ائمه این تغییر پایگاهها از مکه و مدینه به کوفه و سپس با داستان صلح امام مجتبی علیه السلام برای پیگیری جریان نهضت علمی دوباره به مدینه و سپس با تغییر پایگاه دشمن و در عین حال تمدن آن روز، به بغداد صورت گرفته بود- اینک در اوج شکوفایی، این علم و دانش گسترده به میان اهل آن برده شده تا در سرزمین مناسب خود به رشد و شکوفایی شایسته خویش تا شکلدهی به جریان آخرالزمان و زمینهسازی ظهور برسد.
از آنجا که در این نگاه ما روایات را دارای کارکردی راهبردی و استراتژیک میدانیم، میتوانیم تمجیدها و سفارشهای بیشمار پیامبر اکرم صلّی اللـّه علیه و آله و سلم در خصوص ایرانیان و به ویژه ایرانیان آخرالزمان را که با استفاده از آیات روشن قرآن کریم و به بهانه حضور شخصیت بزرگی، چون سلمان فارسی در صحنههای متعدد صورت میگرفت، راهنمایی برای تعیین مسیر در این دوره و مقطع سرنوشتساز بدانیم. احادیثی چون:
لو کان العلم (الدین) معلقاً بالثریا لتناوله رجال من ابناء الفارس
اگر دانش (دین) به ستاره پروین بسته شده باشد، سرانجام مردانی از فارس بدان دست خواهند یافت.
آری در حساسترین مقطع ایجاد پیوند میان جریان نهضت علمی و تولید دانش از یک سو و تربیت دانشمندان اسلامی و حمله علم ائمه معصومین سلام الله علیهم اجمعین از سویی دیگر، این اتفاق مبارک به دست پربرکت امام رضا سلام الله علیه و البته به قیمت شهادت مظلومانه ایشان در دیاری به ظاهر غریب و در باطن پایگاه اهل بیت با راهنمایی پیامبر اکرم صلّی اللـّه علیه و آله و سلم به وقوع میپیوندد. در واقع میتوان جریان هجرت امام را به ایران نه تنها یک تبعید و اجبار – که البته در ظاهر همین بود و امام هم با همین تعبیر از آن یاد نمودند- که هجرتی آگاهانه و تاریخساز و در راستای زمینهسازی ظهور قلمداد نمود. امام در ابتدای ورود خود به این سرزمین در ماجرای نیشابور و حدیث شریف سلسله الذهب مأموریت خویش را تلویحاً گسترش توحید و ولایت عنوان نمودند، دو رکنی که بایستی در تربیت آخرالزمانی مردم این سرزمین نقشی اساسی ایفا مینمود.
پس از شهادت امام رضا سلام الله علیه – که باز با تبیینی آخرالزمانی به جای آن که در مرو اتفاق افتد در طوس و در سرزمین فعلی ایران صورت گرفت- ادامه این مأموریت بر عهده امامزادگانی بزرگوار گذاشته شد که اگرچه پیش از آن در ایران رفت و آمد داشتند، اما جریان پرحجم هجرت و شهادت مظلومانه ایشان در جای جای این سرزمین از زمان هجرت امام به ایران آغاز شد. مشهورترین این وقایع داستان سفر کاروانی بزرگ از مدینه به سرپرستی احمدبن موسی سلام الله علیه برادر بزرگوار امام بود که با شهادت ایشان و جمعی از همراهانشان به ظاهر به پایان رسید. (سلطان الواعظین ۱۳۶۳: ۱۲۲-۱۱۵) با همین مجاهدتها و شهادتها بود که رفته رفته نهال توحید و ولایت اهل بیت در سرزمین سلمان فارسی به بار نشست و در طول زمان با وقایعی دیگر به درخت تناوری تبدیل شد.
تلاقی دو جریان علم و غیبت
یکی از این امامزادگان بزرگوار بانویی بود که در اقتدای به مادر فداکار خویش حضرت هاجر در سفری پر رمز و راز پایهگذار عبادت خداوند و حکومت اسلام در سرزمینی غریب شد. حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها از فرزندان موسی بن جعفر علیه السلام همانی بود که پیش از این در کلام امام صادق علیه السلام از ایشان سخن به میان آمده و به وفات ایشان در شهر قم اشاره شده بود. تمامی روایاتی که در اهمیت شهر قم به عنوان پایگاه اهل بیت و مرکز قیام آخرالزمانی شیعیان از وجود مقدس پیامبر صلّی اللـّه علیه و آله و سلم و ائمه معصومین سلام الله علیهم اجمعین به دست ما رسیده و تعداد آنها بیش از آن است که در این مختصر بگنجد در این راستا قابل تحلیل میباشد. اما آنچه که در این سیر برای ما مهم است روایاتی است که به انتقال پایگاه دانش از کوفه (نجف) به شهر مقدس قم در آستانه ظهور اشاره دارد، از جمله این حدیث که از وجود مقدس امام صادق علیه السلام روایت شده است:
ستخلو الکوفه من المؤمنین و یأرز العلم عنها کما تأزر الحیه فی جحرها ثم یظهر العلم ببلده یقال لها قم و تصیر معدناً للعلم و الفضل ... و ذلک عند قرب ظهور قائمنا
کوفه از مؤمنان خالی و علم از آن برچیده میشود، آنچنان که مار در لانه خود در هم پیچد. آنگاه در شهری به نام قم ظاهر میشود، و آنجا معدن علم و فضیلت میگردد؛ و آن در نزدیکی ظهور قائم ما است.
این روایت در تاریخ ما با ورود مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری به قم در سال ۱۳۴۰ قمری و بنیانگذاری حوزه علمیه این شهر به دست ایشان صورت واقعیت به خود گرفت و سندی شد بر حقانیت آنچه از آیندهنگری از ناحیه وجود مقدس ائمه معصومین سلام الله علیهم اجمعین به دست ما رسیده است. نکته جالب در این ماجرا این است که علیرغم اقدام ایشان به این عمل سرنوشتساز، آنچه در تاریخ از ایشان نقل شده پرهیز از ورود به سیاست و درگیری با حکومت است. اما دقت بیشتر در اسناد نشان میدهد که مأموریت ایشان پایهگذاری حوزه قم و تربیت شاگردانی بوده است که صدها سال پیش از آن وعده داده شده بودند. در این خصوص سندی وجود دارد که ذکر آن خالی از لطف نیست:
"در جریان قانون لباس متحدالشکل، رژیم در صدد برآمد تا برای دخالت در حوزه قم، وزارت معارف رأساً اقدام به آزمونگیری از طلاب کند، ولی آیت الله حائری در مقابل این دخالت مستقیم ایستاد. " (حسینیان ۱۳۸۲: ۴۲۷)
به هر حال با مجاهدتهای بسیار حوزه علمیه قم از این مراحل دشوار گذشت و با ظهور مرحوم آیت الله بروجردی در این حوزه در سال ۱۳۶۳ قمری برابر با ۱۳۲۳ شمسی وارد مرحله تازهای از جریان پیوند میان نهضت علمی و تربیت شیعیان زمینهساز شد. در راستای بازسازی حوزه اقدامات بیشماری را به دوران زعامت ایشان نسبت دادهاند (حسینیان ۱۳۸۴: ۴۳۲-۳۷۸) که از آن جمله میتوان به مواردی، چون ایجاد تحول علمی، توسعه مراکز علمی و مذهبی، برگزاری آزمون در حوزه، اعزام مبلغ، سادهنویسی رساله عملیه، تعدیل تدریس فلسفه، مبارزه با بهائیت، مبارزه با احیای سنتهای غیراسلامی، مخالفت با ترویج لاابالیگری و گنجاندن تعلیمات دینی در برنامه آموزش و پرورش به عنوان اقداماتی بیشتر علمی در کنار اقدامات مهم سیاسی اشاره کرد. اما آنچه در جریان مباحث ما بیشتر قابل طرح و تأمل مینماید اقدام جدی ایشان در ایجاد تقریب بین مذاهب و برقراری ارتباط با دانشگاه الازهر در این خصوص است:
"آیت الله بروجردی، حاج شیخ محمدتقی قمی را به عنوان نماینده خود معرفی کرد و حوزه علمیه قم و دانشگاه الازهر را با یکدیگر مرتبط کرد... سرانجام تلاش آیت الله بروجردی در نزدیکی بین مذاهب و معرفی مکتب اهل بیت به نتیجه رسید و شیخ محمود شلتوت رئیس الازهر و مفتی اعظم مصر در ۱۷/۷/۱۳۳۷ مطابق با ۱۷ ربیع الاول ۱۳۷۸ تشیع را به رسمیت شناخت ... " (حسینیان ۱۳۸۴: ۳۹۲-۳۹۱)
دست تقدیر خداوند و تدابیر ائمه معصومین سلام الله علیهم اجمعین اینچنین مقدر نموده بود که انقلابی را که بنا بود دو دهه بعد از پایگاه شیعی ایران اسلامی ابتدا در کشورهای اسلامی و سپس در سراسر جهان طنینانداز شود، مؤید به این تأیید از سوی اهل سنت نماید؛ و اینچنین بود که پس از فوت مرحوم آیت الله بروجردی در سال ۱۳۴۰ شخصیت پرفروغ تاریخ تشیع و رهبر اصلی زمینهسازان ظهور، امام خمینی رحمه الله علیه - با قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و سپس با انقلاب اسلامی ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ در میان قوم سلمان فارسی ظهور کرد. جای تعجب نیست که در روایات آخرالزمان به قیام مردی از قم با این ویژگی وعده داده شده بود.
سخن آخر
اینک و در دوران معاصر با ظهور این انقلاب مبارک همزمان با بروز فساد و سستی در پایههای تمدن شیطانی غرب، به نظر میرسد نهضت علمی ائمه شیعه سلام الله علیهم اجمعین در تربیت نسل شیعیان آخرالزمان و در قله آن، هجرت معصومانه و مظلومانه امام رضا علیه السلام به ایران به بار نشسته و ما در آستانه تحولی بزرگ در جریان استقرار حکومت جهانی اسلام قرار گرفتهایم. از این رو است که انقلاب اسلامی ایران را نباید نهضتی برای تغییر حکومت در یک کشور یا انقلابی تنها برای آبادساختن آن درنظر گرفت. انقلاب اسلامی ثمره تلاشهای چندهزارساله پیامبران بزرگ الهی سلام الله علیهم اجمعین و جریان حزبالله و مقدمه جدی ظهور موفور السرور قطب عالم امکان روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء است که هجرت امام رضا علیه السلام در آن دارای نقشی است غیر قابل انکار، اگر هوشیار باشیم و به وظیفه عمل کنیم.
فهرست منابع:
۱. قرآن کریم.
۲. ابن ماجه، ابو عبداللّه محمّد بن یزید، سنن ابن ماجه، بیروت، دارالفکر.
۳. امام خمینی، روح ا...، وصیت نامه سیاسی- الهی، مشهد، کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی، بهار ۱۳۶۹.
۴. تاد، لویس پل، کنت اس کوپر، کلارنس وودراو سورنسن، تاریخ تمدن و زندگی مردم جهان، مترجم: هاشم رضی، تهران، انتشارات سخن، ۱۳۸۳.
۵. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، ج ۲۷، تهران، انتشارات اسلامیه، ۱۳۶۷.
۶. حسینیان، روح الله، بیست سال تکاپوی اسلام شیعی در ایران (۱۳۴۰-۱۳۲۰)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۴.
۷. حسینیان، روح الله، چهارده قرن تلاش شیعه برای ماندن و توسعه، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۲.
۸. خضری، دکتر سید احمدرضا، تاریخ تشیع ۱: دوره حضور امامان معصوم علیهم السلام، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۴.
۹. دیلمى، شیخ حسن، إرشاد القلوب إلى الصواب، قم، شریف رضى، چ ۱، ۱۴۱۲ ق.
۱۰. راوندى، قطب الدین، قصص الأنبیاء (ع)، یک جلد، چاپ بنیاد پژوهشهاى آستان قدس رضوى، ۱۴۰۹ هـ.
۱۱. رحمانی، شمسالدین، لولای سه قاره، مؤسسه فرهنگی منادی تربیت، ۱۳۸۱.
۱۲. سلطان الواعظین شیرازی، شبهای پیشاور در دفاع از حریم تشیع، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سیام، دیماه ۱۳۶۳.
۱۳. شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، قم، کنگره شیخ مفید، چ ۱، ۱۴۱۳ ق.
۱۴. صدوق، الخصال، قم، انتشارات جامعه مدرسین، ۱۴۰۳ هـ
۱۵. صدوق، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، قم، دارالرضى، چ ۱، ۱۴۰۶ ق.
۱۶. صدوق، عیون أخبار الرضا علیه السلام، انتشارات جهان، تهران، ۱۳۷۸ هـ.
۱۷. صدوق، معانی الأخبار، انتشارات جامعه مدرسین قم، ۱۳۶۱ هـ.
۱۸. طباطبایى، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسین حوزه علمیه قم، ۱۴۱۷ ق.
۱۹. طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج، مشهد، نشر مرتضی، چ ۱، ۱۴۰۳ ق.
۲۰. طبرسى، إعلام الورى بأعلام الهدى، تهران، اسلامیه، چ ۳، ۱۳۹۰ ق.
۲۱. فتال نیشابورى، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، قم، انتشارات رضى، چ ۱، بی تا.
۲۲. کلینى، الکافی، تهران، اسلامیه، چ ۲، ۱۳۶۲ ش.
۲۳. کورانی، علی، عصر ظهور، مترجم: عباس جلالی، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۶۹.
۲۴. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، مصحح: محمد باقر بهبودی، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، ۱۳۶۱.
۲۵. مجلسی، محمدباقر، مهدی موعود، (ترجمه ج ۱۳ بحارالانوار) مترجم: علی دوانی، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۵۰.
۲۶. مقدسى، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بى تا.
۲۷. نصیری، مهدی، اسلام و تجدد، تهران، کتاب صبح، چاپ دوم، ۱۳۸۱.
۲۸. نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه، تهران، مکتبه الصدوق، ۱۳۹۷ هـ ق.
۲۹. هاشمی شهیدی، سید اسدالله، زمینهسازان انقلاب جهانی حضرت مهدی علیه السلام از دیدگاه روایات، قم، انتشارات پرهیزکار، زمستان ۱۳۸۰.
۳۰. هیثمى، على بن ابىبکر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، به کوشش العراقى و ابنحجر، سوم، بیروت، دارالکتاب العربى، ۱۴۰۲ ق.