ظرفیت‌سازی تمدنی در مسیر نجف تا کربلا
وحدت مؤمنانه و زیست فراملی ملت‌های مختلف را در قالب راهپیمایی اربعین به صورت یک واحد یکپارچه درآورده است 

ظرفیت‌سازی تمدنی در مسیر نجف تا کربلا

راهپیمایی اربعین، فراتر از یک حرکت مذهبی ساده، نمادی از تمدن نوین اسلامی است که با پیوند فرهنگ غنی گذشته و ظهور اجتماعی گسترده امروز، فضائل اخلاقی و وحدت فراملی را به نمایش می‌گذارد.
کد خبر: ۱۵۱۴۳۷۶
نویسنده دکتر موسی نجفی

این حرکت، تجلی قداست امام حسین (ع) و الگویی برای زیست تمدنی در جهان معاصر است. دکتر موسی نجفی، پژوهشگر فلسفه سیاسی و تاریخ معاصر در نوشتاری به موضوع راهپیمایی اربعین از منظر ظرفیت‌سازی تمدنی برای جهان اسلام پرداخته است.

بخش نخست بحث اینجانب درباره ظرفیت‌سازی تمدنی راه‌پیمایی اربعین است. پیش از ورود به بحث لازم است به این شُبهه پاسخ داد که بعضی می‌گویند: «شما هر چیزی را به هر چیز دیگر نسبت می‌دهید و می‌چسبانید. مردم راه‌پیمایی می‌کنند، این چه ربطی به تمدن دارد؟ و چگونه می‌توان آنها را به هم مرتبط ساخت؟» این در‌حالی است که اربعین یکی از نماد‌های تمدن نوین اسلامی است. برای پاسخ، باید به‌طور مقدمه به دو سؤال دیگر پاسخ داد: نخست آن‌که، تمدن چیست؟ دیگر آن‌که، مراد و منظور از تمدن نوین اسلامی چیست؟ 

این دو بحث را باید حل کنیم. وقتی صحبت از تمدن می‌شود، نزدیک‌ترین واژه به آن، فرهنگ است. این‌دو با یکدیگر سنخیت و هماهنگی دارد. اگر بخواهیم خیلی ساده بگوییم که «چگونه فرهنگ به تمدن تبدیل می‌شود؟»، باید گفت که اگر راهی را در‌نظر بگیریم، فرهنگ ابتدای آن و تمدن انتهای آن است. در حقیقت تمدن نمونه عالی فرهنگ است. شهید مطهری تعبیری دارند که تمدن، جنبه مادی فرهنگ و فرهنگ، جنبه معنوی تمدن است، این تعبیر شهید مطهری است. اگر بخواهیم جمله ایشان را تفسیر کرده و بسط دهیم، می‌توان گفت: وقتی فرهنگ ظهور و جلوه اجتماعی پیدا می‌کند، تمدن می‌شود. تمدن نمونه عالی فرهنگ است. تمدن، جنبه مادی فرهنگ و فرهنگ، جنبه معنوی تمدن است، وقتی فرهنگ ظهور و جلوه اجتماعی پیدا می‌کند، تمدن می‌شود. 

ما در مناسبات اجتماعی هم می‌توانیم معنای این کلام را جست‌و‌جو کنیم؛ مثلا در فرهنگ خانواده فرهنگ «مَحرم و نامحرم» داریم که این جلوه تمدنی خود را در شهرسازی نشان می‌دهد، به‌گونه‌ای‌که وقتی ما در خانه‌سازی و شهرسازی همین فرهنگ را نشان دهیم، خانه‌های ما به سبک خاصی ساخته می‌شود یا مثلا یکی از مسائل فرهنگی ما، پاکیزگی و طهارت است، این وقتی در شهرسازی وارد می‌شود و می‌خواهد شهر اسلامی بنا بشود، حمام ساخته می‌شود که محلی برای غسل و پاکی است. همان فرهنگ است ولی ظهور اجتماعی پیدا کرده است. یعنی همان فرهنگ در روابط اجتماعی و زندگی اجتماعی دیده می‌شود؛ بنابراین فرهنگ ظهور اجتماعی پیدا می‌کند، این تمدن می‌شود. تمدن ویژگی‌های زیادی دارد؛ نظم، قانون و‌.... اما، سه ویژگی در تمدن خیلی برجسته‌تر است: نخستین ویژگی تمدن، ساخت ابزار متناسب با آن است. این، بیشتر در میان غربی‌ها ظهور و بروز پیدا کرده و به آن افتخار می‌کنند.

جلوه آن در غرب، رفاه و ابزار پیشرفته ساختن است. البته در تمدن اسلامی نیز ساخت ابزار وجود داشته است. به‌عنوان مثال، در اسلام نماز خواندن را داریم. برای خواندن نماز می‌بایست قبله را تشخیص داد. در قدیم، ابزار‌های پیشرفته برای تعیین قبله وجود نداشت؛ بنابراین اُسطرلاب و وسایل نجومی ساخته شد. این همان ابزار لازم برای این کار بوده است، این ابزارسازی است که مثال‌های زیادی می‌توان برای آن پیدا کرد. اینها ابزار‌های ظهور و بروز اجتماعی تمدن است.

دومین ویژگی تمدن، عقلانیت است؛ یعنی، جایی که فرهنگ و تمدن وجود دارد، عقلانیت رشد می‌کند. بر سر هر موضوعی که به رشد عقلی می‌رسیم، یک‌سری مطالب را بهتر درک می‌کنیم. وقتی رشد عقلی پیدا کنیم، دیگر قانون‌گریز نمی‌شویم و رفتارهای‌مان، رفتار‌های متمدنانه می‌شود.

حد و حدود خودمان را می‌دانیم. عقلانیت برکات زیادی دارد. جایی که وحشیگری، ناامنی و تجاوز به حقوق دیگران باشد، تمدن شکل نمی‌گیرد. سومین جلوه تمدن، فضائل اخلاقی است، همان نقطه‌ای که ما به تمدن غربی نقد جدی داریم. به این معنا که اگرچه غرب در رشد ابزار و تکنیک، پیشرفت کرده است و در عقلانیت هم ــ به‌زعم خود ــ عقل پیشرفته‌ای دارد ولی در فضائل اخلاقی حرفی برای گفتن ندارند. رشد ابزار، عقلانیت و فضائل معنوی به عنوان سه رُکن مهم همه تمدن‌ها درنظر گرفته می‌شود. اینها، جلوه‌های تمدن هستند.

نظریه پیوستگی این است که انقلاب اسلامی، میراث عظیم اسلامی را که یک امر سنتی است با گذار از گسستگی که دنیای مدرن ایجاد کرده بود، به دنیای بعد از مدرن بیاورد. در واقع، انقلاب اسلامی با این‌که خود یک امر سنتی است ولی در دنیای مدرن سربرآورده است. در بیان چیستی مفهوم تمدن نوین اسلامی، نظری دارم که پس از بیان مقدمه‌ای در رابطه با انقلاب اسلامی آن را عرض خواهم کرد. 

در انقلاب اسلامی می‌توان دو نظریه را مقابل هم قرار داد: نظریه پیوستگی و نظریه گسستگی. 

نظریه پیوستگی این است که انقلاب اسلامی توانست میراث عظیم اسلامی را که یک امر سنتی است با گذار از گسستگی که دنیای مدرن ایجاد کرده بود، به دنیای بعد از مدرن بیاورد. در واقع، انقلاب اسلامی با این‌که خود یک امر سنتی است ولی در دنیای مدرن سربرآورده است. انقلاب اسلامی، مدرن نیست، حتی پست‌مدرن -آن‌گونه که میشل فوکو می‌گوید- هم نیست؛ انقلاب اسلامی یک انقلاب سنتی است. اما اگر سنتی است پس در عالم مدرن چه‌کار می‌کند؟ از نظرگاه تاریخ غربی قرار نبود سنت در عصر مدرن احیا شود! نظریه پیوستگی را با انقلاب اسلامی توضیح می‌دهیم.

انقلاب اسلامی گسستگی در میراث اسلامی نیست. همان مقدار که خودش را به میراث گذشته متصل می‌کند، با میراث آینده نیز ارتباط برقرار می‌کند و این دو حلقه را به هم وصل می‌کند. بنابراین، در انقلاب اسلامی همان مقدار که به میراث گذشته و انسان ۲۵۰ ساله -به تعبیر حضرت آقا- برمی‌گردیم، آینده را نیز در مهدویت می‌بینیم. در نظر برادران اهل تسنن، این پیوستگی وجود ندارد. آنها به سَلَفِ صالح و گذشته برمی‌گردند، اما برای آینده حرفی ندارند.

انقلاب اسلامی، پیوستگی این دو سر تمدن است، این دو را به هم وصل می‌کند. اگر انقلاب میراث گذشته است، پس نوین‌بودن تمدن کجا است؟ به‌نظر من تمدن اسلامی نه موافق تمدن غربی و نه مخالف با آن است؛ بلکه از آن برتر است.

وقتی برتر باشد، از آن استفاده می‌کند. حال اگر انقلاب این میراث گذشته است، پس نوین‌بودنِ تمدن کجا است؟ احیای گذشته که نوین نمی‌شود! امری از گذشته آورده‌اید، نوین بودن آن کجاست؟ من تعبیر خودم را بیان می‌کنم، نظر من با خیلی‌ها اختلاف دارد. بنابراین، قرائت خود را -که البته آن را هم قبول دارم- بیان می‌کنم. تمدن گذشته اسلامی همین‌طور راحت نمی‌تواند به آینده متصل شود. تمدن گردن‌کُلفتی به‌نام تمدن غربی این وسط است. از این‌رو نمی‌توان تمدن غرب را نادیده گرفت و مدام این حرف را تکرار کرد که ما با آن تقابل داریم.

بالاخره باید نسبت‌سنجی با این تمدن بکنیم. به‌نظر من تمدن اسلامی نه موافق تمدن غربی و نه مخالف با آن است؛ بلکه از آن برتر است.

وقتی برتر باشد، از آن استفاده می‌کند. امروزه، تمدن غربی به حالتی ایدئولوژیک تبدیل شده است. تمدن اسلامی، آن را به ابزاری که بوده است، برمی‌گرداند. در زندگی خودمان از برخی ابزار‌های تمدن غرب استفاده می‌کنیم؛ اما ابزار است، ایدئولوژی برای ما نیست.

تمدن اسلامی میراث گذشته را می‌آورد، تمدن غرب را می‌بیند و از آن عبور می‌کند. در نهایت، یک تمدن نوین ایجاد می‌کند. اگر بخواهیم مثالی طرح نماییم، می‌توان به نظریه ولایت فقیه اشاره کرد. این نظریه، نظریه‌ای در سنت گذشته ما و در فقه بوده است، با تمدن جدید، که جمهوری است، برخورد می‌کند و جمهوری اسلامی می‌شود. البته، اینجا منظور من التقاط نیست. نظریه ولایت فقیه، امر سنتی است، اما با برتری تمدن اسلامی با امر مدرن برخورد می‌کند، آن را سر جایش می‌نشاند و با آن نسبت جدید برقرار می‌کند. حالا در قضیه اربعین ما این را چگونه می‌توانیم بنگریم؟ 
سخنی تازه که جهان را تازه می‌کند.
 
اربعین دو بخش دارد: یک قسمت زیارت اربعین است که چیز جدیدی نیست و مربوط به گذشته است. زیارت اربعین را از گذشته داشته‌ایم. چه‌بسا، زیارت عاشورا و زیارت عرفه در متون اسلامی اهمیت بیشتری هم از آن داشته باشد. قسمت دیگر، راه‌پیمایی است که این نیز از گذشته وجود داشته است. عکس‌های تاریخی‌ای موجود است که بزرگان و علما را در میانه راه نجف تا کربلا در حالی که پیاده می‌رفتند، نشان می‌دهد. البته این پیاده‌روی منحصر در اربعین نبوده است. امری سنتی بوده است که در اربعین پُررنگ‌تر شده است.

این‌که راه‌پیمایی اربعین ناگهان بعد از سقوط صدام گستردگی می‌یابد، امری جدید است و به این صورت، سابقه نداشته؛ پیداست که نفحات انقلاب اسلامی تأثیر گذاشته است. پیداست که این تأثیرگذاری را در احیاگری آن سنت -به شکلی که فرهنگ، ظهور اجتماعی پیدا کرده است- داشته است. حالا فرهنگ اربعین در شکل اجتماعی و سیاسی، خود را نشان می‌دهد.

اول، ناقص‌تر بود ولی هر سال که گذشت، کامل‌تر شد. اربعین به‌عنوان امری که هنوز احیای سنت است، رگه‌هایی از جنبه‌های جدید را در آن می‌توانیم ببینیم. به این نکته باید توجه داشت که تمدن اسلامی ویژگی‌ای دارد که در تمدن غربی نیست. بیان شد که تمدن‌ها سه ویژگی دارند: ابزار، عقلانیت و فضایل اخلاقی. تمدن غربی در فضائل اخلاقی تک بُعدی است، تمدنی مادی و ناسوتی است. بزرگترین شعار آن هم، قدسیت‌زدایی از عالَم بوده است، منتها راه‌پیمایی اربعین، قُدسی است. نقطه‌ی آخر و مرکزی آن، زیارت امام حسین (ع) است و خودِ این زیارت، یک کانون قُدسی است. بینید فَرق شهر اسلامی و غیر اسلامی در چیست؟ همان فرق تمدن اسلامی با تمدن غیر اسلامی است.

در شهر اسلامی‌ای مثل مشهد، اولین سؤالی که هرکس وقتی می‌خواهد جایی را اجاره کند می‌پرسد این است که آن محل چقدر تا حرم فاصله دارد؟ یعنی مرکز مشهد حرم امام‌رضا (ع) است. اما در تهران این‌گونه نیست که اگر کسی بخواهد خانه اجاره کند بپرسد که مثلا تا مصلی چقدر راه است؟ چراکه تهران، شهری اسلامی نیست، مرکزش هم، مکان مقدس نیست. لکن کربلا، نجف، مکه، مدینه و قم شهر‌هایی هستند که یک قلب قدسی در آن شهر زده می‌شود و همه را با آن می‌سنجند.

ممکن است حاشیه‌ها، حاشیه‌های مدرن باشد ــ شاید بازار‌های مشهد حتی از بازار‌های تهران هم مدرن‌تر باشد ــ، اما یک کانون قدسی در این شهر‌ها دیده می‌شود. در شهر اسلامی، این وجود دارد، در تمدن اسلامی هم همین‌طور است. تمدن اسلامی، یک مرکز قدسی دارد. در راهپیمایی اربعین، مرکز قدسی همان امام‌حسین (ع) است. مردم به سویی روان هستند که امام‌حسین (ع) است. می‌روند که وارد شهر کربلا شوند، زیارت بخوانند و سلام بدهند.

راه‌پیمایی نمی‌کنند که کوهنوردی و یا پیاده‌روی کرده باشند. انتهای راه‌پیمایی محلی قدسی است؛ لذا در طول مسیر نیز، اگر آب و غذا می‌دهند برای امام‌حسین (ع) است، هر کاری که می‌کنند، به خاطر امام‌حسین (ع) است. این قدسیت در همه آن دیده می‌شود. پس اینجا دقیقا مقابل تمدن غرب قرار می‌گیرد، آن، ُدسیت‌زدایی از عالم می‌کند و این، نه به شکل یک فرهنگ فردی بسته بلکه به شکل یک فرهنگ اجتماعی عظیم در قالب راه‌پیمایی و تظاهرات ــ که خودش امر جدیدی است ــ بروز قدسی پیدا می‌کند.

این، حرف جدیدی در عالم است. ما به ماهیت آن که مدرن هست یا نیست، کاری نداریم. این سبک راه‌پیمایی قبل از انقلاب اسلامی نبوده است. این راه‌پیمایی، قدسی است. خود این قدسیت نشان می‌دهد که راه‌پیمایی اربعین، فرهنگی چندساحتی دارد.

این، در مقابل تمدن تک‌ساحتی غرب قرار می‌گیرد. این جلوه‌های مختلفی است که نشان می‌دهد علی‌رغم این‌که تمدن غربی قدسیت‌زدایی کرده و سنت را تمام‌شده می‌دانسته است، این سنت ــ راه‌پیمایی اربعین ــ بعد از مدرن دوباره زنده شده است. جلوه‌های تمدنی آن در حوزه فضائل اخلاقی خیلی شدید است: عدالت، معنویت و محبت بسیار زیاد است.

نظم نوین جهانی با راه‌پیمایی اربعین

راه‌پیمایی اربعین ملی نیست؛ نه برای عراقی‌هاست، نه برای ایرانی‌ها و نه برای لبنانی‌ها. درواقع، برای کشور خاصی نیست و جنبه‌ای فراملی دارد. این خود نشان‌دهنده یک زیست تمدنی است. مطلب دیگری که در تمدن دیده می‌شود و خیلی مهم است، گسترش جغرافیایی است. راه‌پیمایی اربعین، راه‌پیمایی ملی نیست؛ نه برای عراقی‌هاست، نه برای ایرانی‌ها و نه برای لبنانی‌ها. درواقع، برای کشور خاصی نیست و جنبه‌ای فراملی دارد. این خود نشان‌دهنده یک زیست تمدنی است. در تمدن غرب هم، این را می‌بینیم. تمدن غرب متعلق به یک ملت نیست، آلمانی‌ها، انگلیسی‌ها، آمریکایی‌ها، فرانسوی‌ها و دیگران همه مدعی آن هستند. تمدن اسلامی هم، این‌گونه است.

تمدن اسلامی هم، زیست جغرافیایی محدود ندارد و خیلی وسیع است. این زیست، در راه‌پیمایی اربعین دیده می‌شود؛ زبان‌های متنوع، نژاد‌های متعدد و .... در تمدن‌ها یک امر مهم دیگری نیز هست. از آقای کیسینجر در کتاب «نظم جهانی»‌اش خواندم که می‌گوید: «دلیلی که اسلام می‌تواند نظم جهانی حاصل از قرارداد وستفالیا ــ که نظم اروپایی و غربی تحت تأثیر آن شکل گرفته است ــ را تحت تأثیر قرار داده و به‌همبزند، قضیه دارالاسلام و دارالکفر و دارالحرب است که مسلمان‌ها به این قائل هستند.» تمام حرف کیسینجر این است که مسلمانان می‌توانند با این تقسیم‌بندی‌ها، با همه نسبت برقرار کنند؛ مؤمنین با غیرمؤمنین و با کسانی که داخل جامعه اسلامی زندگی می‌کنند، اما مسلمان نیستند.

تکلیف همه را مشخص می‌کنند. البته این را با صراحت نمی‌گوید و این برداشت من از متن ایشان است. راه‌پیمایی اربعین می‌تواند با فرهنگ‌های دیگر نسبت برقرار کند. اصولا تمدن اسلامی ــ که یکی از جلوه‌های امروزش در جامعه مدرن، راه‌پیمایی اربعین است ــ قدرت نسبت برقرار کردن با همه چیز را دارد. در راه‌پیمایی اربعین هم، ممکن است همه خیلی مقید به احکام نباشند؛ اما آنجا زندگی مؤمنانه و نظمی مؤمنانه را تجربه می‌کنند. آنجا فضای سکولار نیست و تکلیف همه معلوم است. سبک زندگی مقدس دیده می‌شود و همه با آن نسبت دارند. برادران اهل تسنن و حتی از مذاهب دیگر مثل ارتدوکس‌ها و کاتولیک‌های مسیحی هم به این مراسم می‌آیند و منعی برای ایشان جهت شرکت در این راه‌پیمایی نیست. این نشان‌دهنده آن است که راه‌پیمایی اربعین می‌تواند با فرهنگ‌های دیگر نسبت برقرار کند. پس اصولا تمدن اسلامی ــ که یکی از جلوه‌های امروزش در جامعه مدرن، راه‌پیمایی اربعین است ــ قدرت نسبت برقرار کردن با همه چیز را دارد.

البته با برتری سبک زندگی اسلامی، نظم مؤمنانه و آن کانون مقدسی که در آن وجود دارد. به نظرم مهم‌ترین بحث راه‌پیمایی اربعین جلوه‌ای است از نظریه پیوستگی که توانسته یک امر سنتی را از گذشته آورده و با عبور از عالم مدرن، کاملا در یک ظهور اجتماعی به این گستردگی و با این ابعاد اجتماعی، سیاسی و اقتصادی نشان دهد.

به‌طوری‌که برخی از محققین در آمریکا بحث کرده بودند که راه‌پیمایی اربعین، طرح خاورمیانه جدید آمریکا را کاملا به‌هم‌زد و ملت‌های ایران، عراق، لبنان، سوریه و ... را در یک ترکیب جدید قرار داد. نه‌تنها این کشور‌ها تجزیه نشدند، بلکه وحدتی مؤمنانه را در راه‌پیمایی اربعین تجربه کردند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰