تکواندوکار و کشتیگیر هم نیاز است. پرستار اورژانس، رفتگر، مربی مهد، معلم و تکنسین هستهای همه لازمند. همه باید باشند تا چرخ زندگی بچرخد. همه باید در کار خود با علم به تمام آن تلاش کنند تا نتیجه چیزی شود که باید باشد. فرقی ندارد کجا، باید آزمونوخطا کنند، یاد بگیرند و هزینهاش را بپردازند، دانشش را به دست بیاورند و برای رفاه تلاش کنند. و این «بهدستآوردن دانش» یا بهتر است بگویم داشتن آن تنها چیزیست که نمیشود از افراد گرفت.
تنها چیزی که ماندنی و نامیراست همین تلاش و علم است. هنر یک بازیگر، دوربین یک فیلمبردار، جاروی یک رفتگر، خطکش یک معلم و دستان یک کشتیگیر و.. از دست میرود اما علم و مهارتشان نه.
نمیشود از هیچکدام این آدمها و همکیشانشان نتیجه سالها تلاششان را گرفت. هیچ راهی وجود ندارد که علمشان را از آنها بگیری و همین مهم است. عنصری نامیرا که میتواند نسلبهنسل منتقل شود و ملتی را بزرگ کند.
همینِ دانش مهم است. همین که تمام نمیشود، قطع نمیشود، از بین نمیرود و همین خطاکردن و آزمودن ارزشمند است. ثبت میشود، نتیجه میدهد و امید میبخشد. و این هردوی آنها را فارغ از اینکه کجا و چطور صرف شوند، از هر بخش مادی جهان متمایز میکند.
و اندازهگرفتنی هم نیست. هیچ معیاری برای این وجود ندارد که تجربه و دانش یک تاجر را اندازه بزنی و او میتواند در تمام طول عمر خود چیزهایی بیاموزد و درس بدهد که نه فقط برای نسل خود که برای چندین نسل بعد هم کارآمد باشد.این همانچیزیاست که علم، تجربه، دانش و مهارت را از تمام منابع مادی و طبیعی بالاتر میبرد. بالای زنجیره نیاز واولین مرحله برای رسیدن به رفاه.