مروری بر این سیاستها نشان میدهد که چگونه منافع استراتژیک و اقتصادی آمریکا همواره بر حق حاکمیت ملتها و جان انسانهای بیگناه اولویت داشته و غرب آسیا را به یکی از ملتهبترین نقاط جهان تبدیل کرده است.
نقطه آغاز بیثباتی؛ سرنگونی دولت ملی
شاید بتوان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در ایران را نقطه عطفی در تاریخ مداخلات آمریکا در منطقه دانست؛ اقدامی که نه برای «آزادی» بلکه برای سرنگونی یک دولت ملی و دموکراتیک به رهبری دکتر محمد مصدق طراحی و اجرا شد. سازمان سیا با اجرای عملیات آژاکس، مسیر بازگشت دیکتاتوری پهلوی را هموار کرد و برای ۲۵ سال آینده، از یکی از سرکوبگرترین رژیمهای منطقه حمایت همهجانبه به عمل آورد. این پشتیبانی تنها به ابعاد سیاسی محدود نماند و با تأسیس ساواک و آموزش نیروهای آن، ابزار سرکوب داخلی را نیز برای دیکتاتور فراهم آورد. این الگو، یعنی حذف دولتهای مستقل و جایگزینی آنها با حاکمان وابسته، بارها در نقاط دیگر جهان تکرار شد و نشان داد که دموکراسی تنها تا وقتی برای واشنگتن مطلوب است که در راستای منافع آن باشد.
شعلهورکردن آتش جنگ تحمیلی
با پیروزی انقلاب اسلامی، آمریکا یکی از مهمترین متحدان خود در منطقه را از دست داد. این رویداد سرآغاز دور جدیدی از خصومتها علیه مردم ایران بود که اوج آن در حمایت تمامعیار از رژیم بعث عراق در جریان جنگ تحمیلی نمایان شد. در طول هشت سال جنگ، واشنگتن نهتنها از محکومیت متجاوز سر باز زد، بلکه با ارائه کمکهای مالی، اطلاعاتی و تسلیحاتی به صدام، به طولانیشدن جنگ و افزایش تلفات انسانی دامن زد. شرمآورتر از آن، شراکت در یکی از بزرگترین جنایات جنگی تاریخ معاصر بود. اسناد متعدد نشان میدهد که دولت آمریکا با اطلاع کامل از قصد عراق برای استفاده از سلاحهای شیمیایی علیه رزمندگان ایرانی و حتی شهروندان کرد خود، اطلاعات ماهوارهای و لجستیکی لازم را در اختیار ارتش بعث قرار میداد. چشمبستن عامدانه بر بمباران شیمیایی سردشت و حلبچه، لکه ننگی ابدی بر کارنامه مدعیان حقوق بشر است که هرگز پاک نخواهد شد.
تروریسم دولتی بر فراز خلیج فارس
در کنار حمایت از متجاوز، ایالات متحده خود نیز مستقیما وارد عمل شد. حمله به سکوهای نفتی ایران و در نهایت، شلیک موشک از ناو وینسنس به هواپیمای مسافربری ایرانایر در ۱۲ تیر ۱۳۶۷، اوج تروریسم دولتی آمریکا را به نمایش گذاشت. در این جنایت هولناک، ۲۹۰ غیرنظامی بیگناه، از جمله ۶۶ کودک، جان باختند. مقامات آمریکایی نهتنها هرگز بابت این اقدام عذرخواهی نکردند، بلکه با اعطای مدال شجاعت به فرمانده ناو، بر این جنایت مهر تأیید زدند. این حادثه بهروشنی نشان داد که در دکترین نظامی آمریکا، جان شهروندان کشورهای مستقل هیچ ارزشی ندارد.
از عراق تا سوریه؛ ویرانی به نام آزادی
پس از جنگ تحمیلی، سیاستهای آمریکا در قبال متحد سابقش، صدامحسین، تغییر کرد. حمله به عراق در سال ۲۰۰۳ به بهانه وجود سلاحهای کشتار جمعی ــ بهانهای که بعدها دروغبودن آن اثبات شد ــ این کشور را درکام هرجومرج وجنگ داخلی فرو برد. استفاده گسترده از مهمات حاوی اورانیوم ضعیفشده در این جنگ، فجایع زیستمحیطی و انسانی بلندمدتی را به مردم عراق تحمیل کرد که آثار آن همچنان در تولد نوزادان با ناهنجاریهای مادرزادی دیده میشود. انحلال ارتش و ساختار دولتی عراق، خلأ قدرتی را ایجاد کرد که به جولانگاه گروههای تروریستی تکفیری مانند القاعده و بعدها داعش تبدیل شد؛ گروههایی که شکلگیری و قدرتیابی آنها بدون سیاستهای فاجعهبار آمریکا در منطقه غیرممکن بود. این الگوی ویرانگر در سوریه نیز تکرار شد، جایی که حمایتهای مالی و تسلیحاتی از گروههای معارض بهظاهرمیانهرو، درنهایت به تقویت جبهههای تروریستی و طولانیشدن بحرانی انجامید که صدها هزار کشته و میلیونها آواره بر جای گذاشت.
حمایت بیقید و شرط از اشغالگری
در قلب سیاستهای منطقهای آمریکا، حمایت بیقید و شرط از رژیم صهیونیستی قرار دارد. کمکهای سالانه میلیارددلاری، وتوی قطعنامههای شورای امنیت علیه این رژیم و چشمبستن بر جنایات آن علیه مردم فلسطین، ستون فقرات حضور آمریکا در غرب آسیا را تشکیل میدهد. این پشتیبانی همهجانبه، به مثابه چراغ سبزی برای ادامه اشغالگری، سرکوب و کشتار فلسطینیان عمل کرده و رژیم صهیونیستی را به نیرویی گستاخ و قانونشکن در منطقه تبدیل کرده است که بدون واهمه از مجامع بینالمللی به هر جنایتی دست میزند. این حمایت، ریشه اصلی بسیاری از تنشها و منازعات در غرب آسیا و مهمترین مانع در مسیر دستیابی به صلحی عادلانه است.