این جبهه، علاوه بر مبارزه نظامی، راهبردهای فرهنگی، دیپلماتیک و اقتصادی را نیز برای تقویت خود دنبال میکند تا در برابر اشغالگری و سلطهگری باقی بماند.
در همین زمینه با حجتالاسلام سیدکاظم باقری، نویسنده و پژوهشگر گفتوگو کردیم.
لطفا مختصری از چرایی و چگونگی شکلگیری جبهه مقاومت بگویید.
اگر بخواهیم بهصورت خلاصه و فشرده روند شکلگیری جبهه مقاومت را بررسی کنیم، باید به طرح، روند و فرآیندی اشاره کنیم که از حدود ۱۵۰ سال پیش، در قالب پروژه صهیونیسم کلید خورد و سرانجام به تشکیل رژیم غاصب و نامشروع اسرائیل منتهی شد. برخی تحلیلگران، ریشههای این پروژه را حتی به دوره ناپلئون نسبت میدهند و گروهی نیز به دوره استعمار انگلیس اشاره میکنند. بااینحال، نقطهعطف مشخص و بنیادین در این مسیر، سال ۱۸۹۷ میلادی است؛ زمانی که نخستین کنگره صهیونیستی در شهر بال سوئیس به رهبری تئودور هرتسل برگزار شد.
در همان کنگره، هرتسل جملهای کلیدی مطرح میکند که همچنان در ادبیات راهبردی صهیونیسم حضوری پررنگ دارد. او در کتاب خود با عنوان «دولت یهود» و در آن کنفرانس اعلام میکند: «من تأسیس دولت یهود را به شما بشارت میدهم. ما ظرف ۵۰ سال آینده دولت یهود را تشکیل خواهیم داد.» این جمله نهتنها یک پیشبینی نبود بلکه نقشهراهی به شمار میرفت که در دهههای بعدی با جدیت و برنامهریزی دقیق پیگیری شد.
بعدها نقش انگلیس دراینباره چه بود؟
ازجمله ویژگیهای مهم و مؤثر صهیونیستها در آن دوره، بهرهگیری هوشمندانه و همهجانبه از قدرت چانهزنی و دیپلماسی بود؛ موضوعی که در ادامه به آن بیشتر خواهم پرداخت. پس از تشکیل آن کنگره، فرآیند مذاکرات و رایزنیهای فشرده با دولتهای بزرگ وقت آغاز شد و یکی از نتایج ملموس این تحرکات دیپلماتیک، صدور اعلامیه بالفور در سال ۱۹۱۷ از سوی دولت بریتانیا بود.
این اعلامیه بههیچوجه صرفا یک بیانیه نمادین نبود. پشت پرده آن، مذاکرات گسترده، رایزنیهای پنهان و توافقات پیچیدهای نهفته بود که زمینهساز حمایت رسمی بریتانیا از تشکیل یک «میهن یهودی در فلسطین» شد. درحالیکه جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۸ به پایان رسید، این اعلامیه یک سال پیش از آن صادر شده بود و نشان میداد صهیونیستها چگونه از تحولات جهانی برای پیشبرد اهداف خود بهره میبرند.
نقش انگلیسیها در تقویت صهیونیسم در منطقه چه بود؟
پس از پیروزی انگلیس و فرانسه در جنگ جهانی اول، روند تقسیم غنائم جنگی آغاز شد. از حدود سال ۱۹۲۰، بریتانیا با استفاده از نظام قیمومیت، مهار سیاسی خود را بر سرزمین فلسطین و عراق و برخی دیگر از مناطق عربی تثبیت کرد؛ بازهای که از حدود سال ۱۹۲۰ تا سال ۱۹۴۸ ادامه یافت. یعنی حدود ۲۸ سال، قدرتهای استعماری تمام مقدمات لازم برای تأسیس یک دولت غاصب و نامشروع را در منطقه فراهم کردند. نکته قابلتوجه اینکه در همین بازه، طبق برخی آمارها، حدود ۶۰۰هزار یهودی از نقاط مختلف جهان به فلسطین منتقل شدند. این را میتوان گام دوم در روند تأسیس رژیم صهیونیستی دانست. از سوی دیگر، در همان دوره لبنان و سوریه تحت قیمومیت فرانسه قرار داشتند.
اما در گام سوم، فاجعه بزرگ یا همان «نکبت» رخ میدهد: تأسیس رسمی رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۴۸. درست در زمانی که نیروهای نظامی انگلیس_ که بهعنوان قیم در سرزمین فلسطین حضور داشتند_ از منطقه خارج شدند، اعلام موجودیت این رژیم صورتگرفت. این اعلام در پانزدهم ماه میسال ۱۹۴۸ انجام گرفت؛ روزی که بعدها به «یومالنکبه» یا «روز نکبت» معروف شد. ساعاتی بعد انگلیس این رژیم را به رسمیت شناخت. پس از انگلیس، ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی این رژیم را به رسمیت شاختند. پس از آن نیز سایر کشورهای اروپایی یکی پس از دیگری این مسیر را در پیش گرفتند. این روند نشان میدهد که تمامی این بازیگران، از قدرتهای بزرگ غربی گرفته تا برخی کشورهای دیگر، در کنار یکدیگر و در چارچوب یک دیپلماسی پشتپرده قوی و هماهنگ، برای تحقق این طرح ویرانگر تلاش کردند.
نقش سازمان ملل متحد در این راستا چه بود؟
در گام چهارم، شاهد تصمیمی در سطح بینالمللی هستیم؛ تقسیم فلسطین در سازمان ملل متحد. نهادی که پس از جنگ جهانی دوم توسط قدرتهای پیروز شکل گرفت و عملا برای آنان مشروعیت بینالمللی داشت. بر اساس این تقسیم، ۵۵درصد از خاک فلسطین به رژیم صهیونیستی واگذار شد، درحالیکه فقط ۴۵ درصد برای فلسطینیها باقی ماند. این تصمیم در شرایطی اتخاذ شد که در آن زمان، یهودیان تنها حدود ۶ درصد از جمعیت کل فلسطین را تشکیل میدادند. این واقعیت، خود گواه روشنی است بر عمق و گستردگی طرح صهیونیسم و نقش تعیینکننده قدرتهای استعماری در پیشبرد آن.
فلسطینیها در این هنگامه ویرانگر چه واکنشی نشان دادند؟
در پی رخداد اشغال، حدود ۸۰۰هزار فلسطینی از سرزمین مادری خود آواره شدند. مردمی که با امید به بازگشت، خانه و کاشانه خود را ترک کردند و چشمانتظار واکنش قاطع دولتهای عربی بودند. آوارگی این جمعیت گسترده، همزمان با تصرف و اشغال بخشهای مختلف فلسطین آغاز شد و البته به یک یا دو روز محدود نماند؛ روندی تلخ و دردناک که پیامدهای آن تا امروز ادامه دارد.
اگرچه پس از اعلام موجودیت رژیمصهیونیستی، جنگهایی برای بازپسگیری سرزمینهای اشغالی و بازگشت آوارگان فلسطینی شکلگرفت، اما طبیعی بود قدرتهایی که سالها برای این پروژه برنامهریزی کرده بودند، اجازه تحقق این خواسته را ندهند. حمایتهای همهجانبه آمریکا، انگلیس و دیگر کشورهای غربی در تمام این سالها از رژیمصهیونیستی، بهروشنی نشان میدهد که آنان حاضر نیستند به هیچ قیمتی موجودیت این رژیم به خطر بیفتد.
گویی اشغالگری رژیم به فلسطین محدود نماند و به تجاوزهای خود ادامه داد.
بله، تحول مهم دیگر در روند گسترش اشغالگری رژیمصهیونیستی، به جنگ سال ۱۹۶۷ بازمیگردد. در این جنگ، اسرائیل نهتنها فلسطین بلکه بخشهایی از مصر، بلندیهای جولان سوریه و بخشی از اردن را نیز به اشغال خود درآورد؛ مناطقی که برخی از آنها، مانند جولان، تا امروز در تصرف این رژیم باقی ماندهاند.
در همان جنگ، غافلگیری شدیدی رخ داد؛ تنها در عرض چند ساعت، صدها فروند هواپیمای جنگی اسرائیل، ماشین جنگی مصر را بر روی زمین نابود کردند و آسیب سنگینی نیز به سوریه، اردن و سایر کشورهای عربی وارد آمد. به همین دلیل، این جنگ بهسرعت و به ضرر کشورهای اسلامی پایان یافت.
توسعهطلبی و تجاوز در لبنان چگونه بود و حزبالله و جبهه مقاومت چه واکنشی نشان داد؟
یکی دیگر از جلوههای توسعهطلبی و اشغالگری رژیمصهیونیستی، در سال ۱۹۸۲ رقم خورد؛ زمانی که جنوب لبنان را به اشغال خود درآورد. این اشغال تا سال ۲۰۰۰ ادامه داشت و درست در همین نقطه است که میتوان عظمت عملکرد حزبالله و جبهه مقاومت را درک کرد.
در سال ۲۰۰۰، جبهه مقاومت با قدرت و اراده، رژیم صهیونیستی را وادار به عقبنشینی از جنوب لبنان کرد؛ اقدامی که این رژیم بههیچوجه داوطلبانه انجام نداد بلکه تحت فشار شدید مقاومت مجبور به آن شد. نمونهای دیگر از اقتدار مقاومت، جنگ ۳۳روزه در سال ۲۰۰۶ بود که بار دیگر رژیم صهیونیستی را در تحقق اهدافش ناکام گذاشت.
پس از این روند تاریخی، به چه دلیلی جبهه مقاومت و واکنشهای فعالانه آن شکل گرفت؟
در دو دهه گذشته، اشغالگری و سرکوب مردم فلسطین همچنان با شدت ادامه داشته است. جنگهای متعددی در نوار غزه رخ دادهاند: ۲۰۰۸، ۲۰۱۲، ۲۰۱۴، ۲۰۲۱، ۲۰۲۳ و بهتازگی نیز در سالهای ۲۰۲۴ و ۲۰۲۵. همه این جنگها با ویرانی گسترده، کشتار غیرنظامیان و تخریب زیرساختهای حیاتی همراه بوده است.
در چنین شرایطی، مردم فلسطین که انتظار داشتند ارتشهای عربی به کمکشان بیایند و سرزمینشان را بازپسگیرند، در پی شکستهای متوالی جنگها ــ بهویژه در سال ۱۹۶۷ و دیگر درگیریها ــ دریافتند که نمیتوانند به دولتهای عربی تکیه کنند.
در اینجاست که نقطه عطفی در تاریخ مقاومت شکل میگیرد: مردم فلسطین به این نتیجه میرسند که باید به خود اتکا کنند. آنان با الهامگیری از گفتمان انقلاب اسلامی، قدم به میدان مبارزه گذاشتند و پایههای انتفاضه و تکیه بر ظرفیتها، عقاید و توانمندیهای بومی، فکری و عملیاتی مردم فلسطین بنیان گذاشته میشود. آنها جان تازهای میگیرند و عزم میکنند که تنها راه آزادی، مقاومت مردمی و پیوسته و بدون امید به کمک بیگانگان است.
پس میتوان گفت که مردم فلسطین به این نتیجه میرسند که باید روی پای خود بایستند.
بله، مردم فلسطین به این جمعبندی تاریخی میرسند که باید بر زانوی خود تکیه کنند و برخیزند؛ منتظر هیچکس نباشند و راهی جز ایستادگی ندارند. آنان از گفتمان انقلاب اسلامی الهام میگیرند؛ جان تازهای مییابند از آن جانبخشیای که مرحوم امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی برای مردم فلسطین پدید آوردند.
در این نقطه است که مردم فلسطین درمییابند تنها راه باقیمانده، راه مقاومت است. مقاومت، مقابله و ایستادگی حتی به قیمت جان.
در سالهای اخیر، نوار غزه به یکی از کانونهای اصلی درگیری و مقاومت بدل شد. وضعیت کنونی غزه را چگونه تحلیل میکنید؟
تشدید و گسترش محاصره نوار غزه، از بارزترین جلوههای جنایات ساختاریافته رژیم صهیونیستی است که بهصورت نظاممند و همهجانبه اجرا میشود. این محاصره شامل سه بعد زمینی، هوایی و دریایی بوده و عملا تمامی ورودیها و خروجیهای این منطقه را در مهار شدید قرار داده است بهگونهای که نوار غزه بهعنوان متراکمترین منطقه جهان، به بزرگترین زندان روباز تبدیل شده است. در نتیجه این محاصره، بیش از ۲ میلیون ساکن غزه بهطور مستمر با کمبودهای فاجعهبار در زمینههای حیاتی مواجه هستند ازجمله کمبود شدید آب آشامیدنی سالم، غذا، دارو، تجهیزات پزشکی، سوخت و برق. قطع مکرر جریان برق و جلوگیری از ورود کالاهای اساسی، روند زندگی روزمره را مختل کرده و بحرانهای انسانی فراگیری بهوجود آورده است. افزون بر این، غزه همواره هدف حملات سنگین و برنامهریزیشده هوایی و زمینی ارتش رژیم قرار دارد. این حملات، نه فقط زیرساختهای حیاتی ازجمله بیمارستانها، مدارس و مراکز امدادرسانی را نابود میکند بلکه با تلفات انسانی گسترده، روح و روان جامعه را نیز هدف گرفته است. درمجموع، محاصره و حملات پیوسته، نوعی مجازات دستهجمعی علیه مردم غیرنظامی غزه تلقی میشود که نقض آشکار قوانین بینالمللی، بهویژه کنوانسیون چهارم ژنو و اصول بنیادین حقوق بشر است و بهعنوان نسلکشی قابل طرح در دادگاههای بینالمللی است.
در این مسیر چگونه جبهه مقاومت گسترش منطقهای یافت؟
در همین راستا، میبینیم که دلهای استوار و مقاوم در سرزمین فلسطین با دلهای جستوجوگر در لبنان و سوریه پیوند میخورند. این اتصال امروز فراتر رفته و به یمن، عراق و ایران، با محوریت و رهبری جمهوری اسلامی ایران گسترش یافته است. جبههای شکل گرفته که حول محور آرمان فلسطین و آزادسازی قدس شریف، متحد شده است. این جبهه نه فقط در برابر صهیونیسم بلکه در برابر سیاستهای استکباری، سلطهطلبی و اشغالگری نیز صفآرایی کرده است.
امروز وقتی به جبهه مقاومت نگاه میکنیم، میبینیم که این دلهای بههمپیوسته، در آیینه آرمان قدس، یکدیگر را یافته و گردهم آمدهاند. این اتحاد، نه فقط جنبه نظامی یا سیاسی دارد بلکه ریشه در یک گفتمان فرهنگی_اعتقادی عمیق دارد. در چنین بستری، مردم فلسطین و آزادیخواهان جهان اسلام برای مقابله با اشغالگری، توسعهطلبی، غصب سرزمینها و استعمار نوین گردهم میآیند. این همگرایی همچنین در برابر استکبار جهانی بهویژه آمریکا و قدرتهای بزرگ، قد علم کرده و از استقلال و حاکمیت ملی کشورهای اسلامی پشتیبانی میکند.
با چه راهبردهایی میتوان به تقویت جبهه مقاومت پرداخت؟
برای تقویت دیپلماسی در جبهه مقاومت، توجه همزمان به دو حوزه مکمل، یعنی بعد «نرمافزاری» و بعد «سختافزاری» امری ضروری و راهبردی است. در بعد نرمافزاری تمرکز بر تولید گفتمان، تقویت مشروعیت اخلاقی و دینی، بهرهگیری از دیپلماسی فرهنگی و مقابله هوشمندانه با جنگ روایتها از اهمیت بالایی برخوردار است. این حوزه شامل ساختارهای معنایی، رسانهای، فکری و تربیتی است که افکار عمومی جهانی را تحتتأثیر قرار میدهد. از سوی دیگر، بعد سختافزاری شامل ظرفیتهای نهادی، شبکهای و سازمانی برای حمایت از جریان مقاومت است؛ مانند نهادهای دیپلماسی رسمی و غیردولتی، حمایتهای فنی_تدارکاتی و سازماندهی متحدان منطقهای. تنها با ترکیب و توازن مؤثر میان این دو بعد میتوان دیپلماسی مقاومت را به ابزاری کارآمد در عرصه جهانی تبدیل کرد.
در بعد نرمافزاری چگونه باید این گفتمان را تقویت کرد؟
در بعد نرمافزاری، نخستین گام آن است که فریب عملیات رسانهای و سیاسی دشمنان مقاومت را نخوریم. آنان میکوشند اینگونه القا کنند که گفتمان مقاومت صرفا به جریان شیعی تعلق دارد، در حالیکه چنین ادعایی با واقعیت همخوان نیست.
هرچند بخش قابلتوجهی از پشتیبانی نظری، سیاسی، دیپلماتیک و حتی سختافزاری جبهه مقاومت از سوی جمهوری اسلامی ایران تأمین میشود، اما بنیاد این گفتمان، فراتر از مرزبندیهای فرقهای بوده و دغدغهای مشترک برای عموم مسلمانان و در مواردی، حتی جهانشمول است. گفتمان مقاومت، ریشه در مبانی اصیل اسلامی دارد و هرچند حمایتهای گستردهای از سوی جمهوری اسلامی ایران صورت میگیرد، نمیتوان آن را به یک مذهب خاص محدود دانست. این گفتمان با تکیه بر مشترکات امت اسلامی، توانسته به نیرویی وحدتبخش در برابر سلطهطلبی و اشغالگری تبدیل شود. حتی در برخی کشورها، گفتمان مقاومت، ظرفیتی فراتر از مرزهای مذهبی دارد بهگونهای که حتی برخی آن را فرامذهبی نیز دانستهاند. مانند آنچه در برخی کشورهای آمریکای لاتین یا دیگر نقاط جهان رخ داده که جوامعی با دین یا مذهب متفاوت نیز با الهام از روح استقلالطلبانه و ضدسلطه این گفتمان با آن همراهی کردهاند.
راهبری گفتمان مقاومت، در ذات خود تقابل با سلطهگران و استکبار جهانی در عرصه بینالملل است. این گفتمان، الزاما مبتنی بر حضور گروههای شیعی شکل نگرفته است. برای نمونه در شبهقاره هند و سایر نقاط جهان اسلام، جمعیتهای بزرگی از مسلمانان اهلسنت با جان و دل از آرمان فلسطین و گفتمان مقاومت و انقلاب اسلامی پشتیبانی کرده و میکنند؛ در حالیکه شیعه نبودهاند؛ بنابراین تأکید میشود، گفتمان مقاومت، اسلامی است نه صرفا مذهبی و فراتر از مرزهای فرقهای و قومی حرکت میکند. گفتمان مقاومت اگرچه به لحاظ ماهوی گفتمانی فراگیر است، اما متأسفانه این فراگیری به زبان نمیآید؛ نه گفته میشود و نه برجستهسازی رسانهای و عمومی کافی در مورد آن انجام شده است.
نقش راهبردی همکاریهای دیپلماتیک در جبهه مقاومت چیست؟
بله، راهبرد مهم دیگر در این زمینه، بهرهگیری مؤثرتر از همکاریهای دیپلماتیک درون جبهه مقاومت است. واقعیت آن است که تاکنون آنگونه که شایسته این جبهه بوده، از ظرفیتهای دیپلماسی بین اعضای محور مقاومت استفاده نشده است.
این همکاریها باید در چند سطح دنبال شود:
۱. در سطح دولتها: کشورهای عضو محور مقاومت باید ارتباطات ساختاریافتهتری در حوزه دیپلماسی رسمی با یکدیگر برقرار کنند و حتی از ظرفیت کشورهای دیگر مانند برخی کشورهای عربی هر چند همراهی کامل نداشته باشند، باید استفاده کرد.
۲. در سطح گروههای مقاومتی و مردمی: هماهنگی و همافزایی میان این گروهها میتواند نقشی کلیدی در انسجام جبهه مقاومت ایفا کند.
۳. در سطح نخبگان و مراکز علمی: ارتباط میان نخبگان جهان اسلام و جریانهای فکری حامی مقاومت، یک ضرورت جدی است.
آیا این همکاریها در سطوح مختلفی که نام بردید، بهدرستی انجام میشود؟
باید گفت که متاسفانه در حال حاضر ما بهعنوان قرارگاه مقاومت جهان اسلام، ارتباط نخبگانی مؤثری با بسیاری از دانشگاهها و مراکز علمی مهم در جهان اسلام نداریم. این درحالی است که بسیاری از این نهادها در موارد متعددی گفتمان مقاومت را با تمام وجود پذیرفتهاند. برای نمونه، ارتباطی جدی و سازمانیافته با الازهر مصر یا دانشگاه زیتونه تونس وجود ندارد، در حالیکه این مراکز ظرفیت بالایی در تأثیرگذاری فرهنگی و اعتقادی دارند. همچنین حتی در برخی کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس، ظرفیتهایی برای همگرایی فکری در چارچوب مقاومت وجود دارد که تاکنون از آن بهرهای شایسته گرفته نشده است.
آیا ضعف رسانهای و نبود شبکهسازی نخبگانی در این زمینه مؤثر بوده است؟
کاملا. در یک سال و نیم گذشته، کدام وجدان بیدار است که نسبت به جنایتهای گسترده رژیم صهیونیستی در منطقه سکوت اختیار کرده باشد؟ در بسیاری از کشورهای اسلامی، در دانشگاهها، در مراکز علمی، نشستها و تجمعهایی خوب برگزار شده و اعتراضهایی صورت گرفته است، اما ما نتوانستیم صدای آنها را به هم متصل کنیم. نتوانستیم با این صداها همراه شویم و همافزایی کنیم. شبکهسازی گفتمانی نکردیم.
در اینجا نیازمند یک شبکهسازی تمامعیار نخبگانی و فرهنگی هستیم که بر پایه ظرفیتهای دیپلماسی، شکل بگیرد و تقویت شود. این امر نیازمند برنامهریزی دقیق و ارتباط فعال میان نخبگان، رسانهها، گروههای مقاومت، دانشگاهها و سیاستگذاران در کشورهای مختلف اسلامی است.
درخصوص مقابله با تهدیدهای مشترک جبهه مقاومت چه باید کرد؟
ناظر به این پرسش، راهبرد مهم طراحی راهبردهای واحد و منسجم برای مقابله با تهدیدات مشترک طرح میشود، امری که نیازمند شکلگیری نوعی ساختار همکاری نظاممند میان اعضای جبهه مقاومت است؛ ساختاری که مبتنی بر دیپلماسی فعال، هدفمند و مستمر باشد و بتواند ظرفیتهای فکری، سیاسی، امنیتی و رسانهای اعضا را در قالب یک منظومه راهبردی یکپارچه هماهنگ سازد. برای تحقق این هدف، لازم است رفتوبرگشتهای دیپلماتیک نهتنها در سطح وزرای امور خارجه و مسئولان سیاسی بلکه در سطح نخبگان فکری، مدیران رسانهای، فرماندهان نظامی و بازیگران فرهنگی نیز گسترش یابد. این تعاملات میتوانند از طریق نشستهای دورهای، کارگروههای مشترک، مجامع منطقهای و سامانههای هماهنگی اطلاعاتی و امنیتی نهادینه شوند. هدف از این گفتوگوها و تبادلات نهفقط تبادل مواضع بلکه شکلدهی به ادبیات مشترک، فهم متقابل از تهدیدات، اجماع راهبردی در برابر تحرکات دشمن و طراحی اقدامات بازدارنده و پیشدستانه خواهد بود.
نقش این راهبرد در پیشبرد اهداف جبهه مقاومت چه خواهد بود؟
در چنین چارچوبی، دیپلماسی جبهه مقاومت از حالت واکنشی و پراکنده خارج شده و به دیپلماسی کنشگر، هدفدار و مؤثر در سطح منطقهای و حتی بینالمللی تبدیل خواهد شد؛ دیپلماسیای که میتواند در برابر پروژههای سلطهجویانه و ائتلافهای خصمانه، جایگزینی کارآمد و مشروع ارائه دهد.
نقش انواع دیپلماسی در این باره چیست؟
راهبرد مهم دیگر در این زمینه، بهرهگیری از ابزارهای دیپلماسی عمومی، دیپلماسی فرهنگی و دیپلماسی رسانهای است. وقتی رسانههای موجود در اختیار محور مقاومت را با رسانههای جهانی و جریان مسلط مقایسه میکنیم میبینیم که ما در این میدان بسیار عقب هستیم. درست است که رسانههایی، چون العالم یا المیادین پوششهایی ارائه میدهند و الجزیره نیز در مواردی اخبار مقاومت را منتشر میکند، اما باید توجه داشت که الجزیره، گفتمان خود را دنبال میکند و لزوما در منظومه فکری مقاومت تعریف نمیشود. حتی در شرایطی ممکن است همین رسانهها بهدلیل ملاحظات سیاسی دولتهای متبوعشان، روابطی با رژیم صهیونیستی برقرار کنند.
از همین منظر است که دیپلماسی رسانهای نقش اساسی پیدا میکند. درست است؟
بله، در چنین وضعیتی ما نیازمند صدها تریبون رسانهای مستقل برای روایتگری حقیقت و پشتیبانی از آرمان فلسطین هستیم. در بسیاری موارد، حتی در ظرفیت فضای مجازی در اینستاگرام، تلگرام، ایکس، فیسبوک و سایر سکوهای مجازی نتوانستهایم حضور حرفهای، مؤثر و هماهنگ داشته باشیم. برخی از افراد اقدامات فردی انجام داده و میدهند که طبعا حرفهای و گفتمانساز نیست و حتی گاه اقدامات سطحی و شعاری غیرحرفهای میتواند تخریبکننده هم باشند. در مقابل، گفتمان رقیب و جریانهای همپیمان آن بهصورت فعالانه از این فضا استفاده میکنند، روایتسازی میکنند و افکار عمومی جهان را تحت تأثیر قرار دادهاند.
ما بهعنوان حامیان جبهه مقاومت چه کاری در این زمینه انجام دادهایم؟
در جریان جنگهای اخیر، مظلومیت آشکار مردم فلسطین و شدت جنایات رژیم صهیونیستی چنان گسترده بود که پژواک آن به گوش جهانیان رسید. با این حال، این انعکاس نه حاصل فعالیتهای ساختاری و سازمانیافته ما بلکه برخاسته از وجدانهای بیدار و حساسیتهای انسانی مردم در نقاط مختلف جهان بود.
برای نمونه، در شبکههایی، چون تیکتاک فعالیتهای فراوانی انجام شد و نقش قابلتوجهی در رساندن صدای مظلومیت فلسطینیان ایفا کرد. با اینحال باید اذعان کرد که ما در این عرصه همچنان ضعیف عمل میکنیم. در حوزههایی همچون تولید محتوای اثربخش، ترویج گفتمان مقاومت و حمایت رسانهای مستقل از ملت فلسطین همچنان با کمبودها و خلأهای جدی مواجهیم.
اگر خواهان تقویت گفتمان مقاومت هستیم باید تلاشهای رسانهای و فعالیت در فضای مجازی را بهمراتب گستردهتر از گذشته دنبال کنیم. بهرهگیری هوشمندانه از ظرفیتهای موجود، طراحی تریبونهای نوین و بهکارگیری ابزارهای متناسب با اقتضائات روز، ضرورتی انکارناپذیر برای پیشبرد این هدف راهبردی است.
چه راهکارهایی برای تقویت جبهه مقاومت پیشنهاد میکنید؟
برآمده از راهبردها، راهکارها و راهکنشها شکل میگیرد. یکی از راهکارهای مهمی که در این مسیر باید مورد توجه قرار گیرد، بهرهگیری هوشمندانه از ظرفیت نهادهای حقوق بشری بینالمللی است. این نهادها هرچند ساختارشان تا حد زیادی تحت نفوذ قدرتهای بزرگ و رژیم صهیونیستی قرار دارد، اما نمیتوان از ظرفیتهای بالقوه آنها بهطور کامل چشمپوشی کرد. شاهد بودیم در برخی موارد، همین نهادها و دادگاه بینالمللی اقدام به محکوم کردن جنایات رژیم صهیونیستی کرده و حتی برخی از مقامات آن را جنایتکار جنگی معرفی کردهاند. این نشان میدهد که هرچند نهادهای حقوق بشری دچار کاستی و نقصهای جدی هستند، اما قابلیت استفاده در چارچوب مستندسازی و ارائه شکایتهای حقوقی در سطح بینالمللی را دارند.
چه کسانی باید در این باره نقش بازی کنند؟
پیگیری حقوقی و قضایی در این سطح، نیازمند شناخت دقیق فرآیندها و ضوابط حقوقی و دیپلماتیک است. برای این مهم، حقوقدانان برجسته جهان اسلام باید وارد عمل شوند و اسناد متعدد و معتبر نقض حقوق بشر و نسلکشی توسط رژیم صهیونیستی را پیگیری و ثبت کنند.
دیپلماسی اقتصادی در این زمینه چه نقشی دارد؟
راهکار مهم دیگر، تقویت دیپلماسی اقتصادی در محور مقاومت است. یکی از وجوه مهم این دیپلماسی، تحریم کالاهای صهیونیستی و جلوگیری از گردش مالی رژیم اشغالگر در بازارهای اسلامی است، اما متأسفانه در بسیاری از موارد شناخت دقیقی از کالاها و برندهای وابسته به رژیم صهیونیستی در میان مردم وجود ندارد. شعارهایی داده میشود، اما راهنماییها شفاف و مستند نیست.
در حالی که حدود ۲ میلیارد مسلمان و بسیاری از غیرمسلمانان در سراسر جهان زندگی میکنند و بخش زیادی از آنان به آرمان فلسطین وفادارند، باید آگاهسازی دقیق، فهرستسازی از کالاها و شرکتهای وابسته به رژیم صهیونیستی و برنامهریزی برای تحریم هدفمند آنها صورت گیرد.
نقش دیپلماسی پارلمانی را چگونه ارزیابی میکنید؟
راهکار مهم دیگر این است که باید از ظرفیتهای مجالس کشورهای اسلامی، مجامع بینالمجالس و دیپلماسی پارلمانی نیز بهره گرفت. این همافزایی و همگرایی در سطح سیاسی، اقتصادی و فرهنگی میتواند بهطور مؤثر در برابر نفوذ اقتصادی رژیم صهیونیستی در منطقه مقاومت کند.
اقدام تاریخی عملیات ۷ اکتبر در این قلمرو چه پیامدهایی داشته است؟
مقابله با روند عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی است. اقدام تاریخی عملیات ۷اکتبر ضربهای کاری بر روند عادیسازی روابط کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی وارد کرد؛ همان چیزی که آن را «معامله قرن» نامیدهاند. برای رژیم بسیار حیاتی است که نشان دهد با کشورهای بزرگ اسلامی روابط رسمی دارد. این روابط در گام اول با پشتوانه خیانتهای سیاسی مانند توافق کمپدیوید با دولت مصر ممکن شد. کشوری که روزگاری در خط مقدم مقاومت بود، بعدها یکی از نخستین کشورهای عادیساز روابط با تلآویو شد.
چه راهکارهایی باید در پیش گرفت تا جلوی این روند ویرانگر را گرفت؟
برای جلوگیری از پیشرفت این روند خطرناک باید روابط دیپلماتیک قوی، پایدار و محترمانهای با کشورهای عربی منطقه برقرار کنیم. وقتی با کشورهایی مانند عربستان سعودی یا مصر که نقش مهمی در معادلات منطقه دارند روابطی سرد یا قطع رابطه داشته باشیم طبیعی است که خلأ موجود توسط رژیم صهیونیستی و متحدانش پر شود و آنان از این وضعیت، بیشترین سوءاستفاده را میکنند. هرچند روند دیپلماسی در این عرصه پیچیده و چندلایه است، اما اینگونه نیست که این کشورها و دیگر کشورهای عربی و اسلامی، هیچگونه همراهی با جبهه مقاومت نداشته باشند. مشکل نبود گفتوگوی مؤثر و دیپلماسی فعال از سوی ماست. اگر نتوانیم روابط مؤثری با این کشورها برقرار کنیم، دشمن از این روابط سرد بیشترین بهرهبرداری را میکند و این به تضعیف جبهه مقاومت میانجامد؛ بنابراین یکی از مهمترین راهبردهای دیپلماتیک ما ترمیم روابط با کشورهای مهم و اثرگذار جهان عرب است؛ کشورهایی که با تغییر نگاه و نزدیک شدن به گفتمان مقاومت هرچند کم میتوانند سد بزرگی در برابر نفوذ رژیم صهیونیستی در منطقه باشند.
شکلگیری گامهای آغازین مقاومت به چه دورانی برمیگردد؟
مقابله با ویرانگریها و اشغالگریهای رژیم صهیونیستی صرفا از سال ۱۹۴۸ آغاز نشده است بلکه همواره انسانهای تیزبین، آیندهنگر و راهبردنگارانی در جهان اسلام بودهاند که پیش از تحقق رسمی این رژیم، صحنه را بهخوبی میدیدند و تهدید را درک میکردند. برای نمونه، شیخ عزالدین قسام که از تحصیلکردگان دانشگاه الازهر مصر بود، در سال ۱۹۳۵ با حدود ۲۰۰رزمنده مسلح، مبارزه علیه نیروهای اشغالگر انگلیسی را آغاز کرد و در این راه نیز به شهادت رسید. امروزه، گردانهای عزالدین قسام که شاخه نظامی جنبش مقاومت اسلامی حماس هستند، نام و یاد او را همچنان زنده نگهداشتهاند. این نمونهها نشان میدهد که هر جا ظلمی نظاممند و مهندسیشده رخ داده، واکنش فطری ملتها شکلگیری مقاومت بوده است. گفتمان مقاومت برخاسته از فطرت انسانی، اندیشه سیاسی اسلام و البته گفتمان انقلاب اسلامی است.
نقش انقلاب اسلامی و امام خمینی (ره) در این باره چیست؟
نباید فراموش کرد که امام خمینی (ره) از نخستین گامهای مبارزاتی خود علیه رژیم پهلوی، مبارزه با رژیم صهیونیستی را نیز در دستور کار قرار داد. به بیان دقیقتر، آرمان مقابله با صهیونیسم از پایههای اصلی انقلاب اسلامی بوده است. گفتمان مقاومت نه صرفا موضوعی سیاسی یا منطقهای بلکه یک آرمان فطری، انسانی، اسلامی و انقلابی است. این گفتمان تنها متعلق به ایران نیست بلکه متعلق به تمام ملتهای بیدار در جهان و جهان اسلام است.
بهعنوان سوال آخر، آینده جبهه مقاومت را چه میدانید؟
سلاح مقاومت هرگز بر زمین نخواهد افتاد و امید داریم که این جبهه روزبهروز مقاومتر و فراگیرتر شود. البته برای آینده کنشگرانه و فعال این جبهه و تداوم مسیر، نیازمند بازنگری در سیاستها، بازسازی راهبردی و بازاندیشی در شیوهها و ابزارهای کنونی هستیم. دنیای جدید فناوریهای نوینی را در اختیار ما گذاشته که اگر بهدرستی از آنها استفاده شود، میتوان گفتمان مقاومت را تا عمق افکار عمومی جهان گسترش داد.