چرا نتانیاهو پای میز مذاکره با حماس نشست؟

چرا نتانیاهو پای میز مذاکره با حماس نشست؟

مذاکرات غیرمستقیم اخیر میان طرف‌های ذی‌ربط در مصر (شرم‌الشیخ) اگرچه هنوز به توافق نهایی نینجامیده و امکان فروپاشی آن هر لحظه قابل‌تصور است، اما خودِ پذیرش گفتگو از سوی دولت بنیامین نتانیاهو اتفاقی راهبردی است که نیاز به تحلیل فراتر از خوانش صرفِ «نتیجه یا شکست» دارد.
کد خبر: ۱۵۲۲۰۰۳
نویسنده دکتر محمدمهدی اسماعیلی، عضو هیات علمی دانشگاه | دکتر محمد جوادنجفی، پژوهشگر ارشد مسائل بین الملل

پرسش اصلی این نوشته از منظر تحلیلی چنین است: چه مجموعه‌ای از فشارها و محاسبات داخلی و بین‌المللی باعث شد آنچه تا دیروز «چهار خط قرمز» نامیده می‌شد — و یکی از آنها «عدم مذاکره با گروهی که اسرائیل آن را تروریست می‌نامد» بود — عملاً شکسته شود و دولت اسرائیل با راه‌حل مذاکراتی وارد عمل شود؟

۱. فشارهای سه‌گانه‌ای که «دیوار بتونی» را شکست

به‌صورت خلاصه می‌توان سه جریانِ فشار مجزا اما هم‌پوشان را شناسایی کرد که محیط تصمیم‌سازی را برای کابینه اسرائیل تغییر دادند: فشار داخلی، فشار ایالات متحده و فشار دیپلماتیک جهانی.

 

الف) فشار داخلی: خستگی اجتماعی، اصرار خانواده‌ها و هزینه اقتصادی

از منظر داخلی، فشارِ حیات‌ساز، نه تنها از ناحیه اعتراض‌های خیابانیِ مداوم که از سوی خانواده‌های گروگان‌ها، معترضان ضد‌دولت و بخش‌هایی از افکار عمومی وارد شد، بوده است؛ خواستِ صریحِ بازگرداندن گروگان‌ها و توقف قتل و ویرانیِ روزمره، دولت را در موقعیتی گذاشت که سیاست «ادامه جنگ تا رهایی کامل اهداف» را دیگر به‌راحتی توجیه نکند. در کنار فشار اجتماعی، شرایط انسانی و آمارِ تلفات ویرانگرِ جنگ در غزه نیز این فشار را تقویت کرد: منابع خبری بین‌المللی همچنان از شمار بسیار بالای کشته‌شدگان و وضعیت بشردوستانهٔ فاجعه‌بار در نوار غزه گزارش می‌دهند که در محاسبات سیاسی اسرائیل نمی‌تواند نادیده گرفته شود.

 

هم‌زمان، ابعاد اقتصادی نیز مؤثر بود: پیامدهای جنگ بر بازارهای داخلی، نوسان‌های بورس و فشار بر سیاست‌گذار پولی و بودجه‌ای، تحملِ هزینهٔ جنگ را برای تصمیم‌گیران داخلی دشوار کرد؛ حتی اگر در بازه‌های زمانی کوتاه‌مدت بازارها به هرگونه نشانهٔ راه‌حلی واکنش نشان دهند، استمرارِ بحران اقتصادی و ریسکِ تداوم رکود، فضای انتخاب را تنگ می‌سازد. (گزارش‌های رسانه‌ای در روزهای اخیر تأکید کرده‌اند که بازارهای مالی و شاخص‌های کلان اقتصادی، تحت تأثیر چشم‌انداز کاهش تنش‌ها یا ادامه جنگ، نوسانات قوی‌ای را تجربه می‌کنند).

 

ب) فشار آمریکا: مطالبهٔ «نتیجهٔ قابل ارائه» پیش از انتخابات و فشارهای دیپلماتیک عملی

فشار ایالات متحده، هم در سطح رسمیِ سیاست و هم از کانال‌های غیررسمیِ میانجی‌گرانه (مانند دیپلمات‌ها و فرستادگان ویژه) به‌وضوح یکی از عوامل تعیین‌کننده بود. گزارش‌ها حاکی است که هیئت‌هایی نزدیک به کاخ سفید و حلقهٔ مشاوران پیشین و کنونی، از جمله فرستادگانی که نامشان در رسانه‌ها آمده است، با ضرب‌الاجل‌ها و محرک‌های اقتصادی-نظامی تلاش کردند دولت اسرائیل را به پذیرش فرایند مذاکره وادار کنند. این نوع فشار که مخلوطی از چارچوب سیاسیِ انتخابات و منافع امنیتی-راهبردی است، کابینه اسرائیل را واداشت تا هزینهٔ مخالفت را با هزینهٔ مشارکت در فرایند جایگزین بسنجد.

 

ج) فشار دیپلماتیک و «انزوای نسبی» اسرائیل

در سطح بین‌المللی، شتابی به سوی به‌رسمیت‌شناسیِ گسترده‌ترِ بازیگران فلسطینی به‌وجود آمده که در محاسبات سیاست خارجی اسرائیل «هزینهٔ دیپلماتیکِ انزوا» را بالا برده است. موج اخیرِ به‌رسمیت‌شناسی‌های رسمی دولت فلسطین در برخی کشورها و تحرکات دیپلماتیک منطقه‌ای و جهانی، فضای مانور سیاسی اسرائیل را محدود کرده و این سؤال را برانگیخته که ادامهٔ سیاستِ صرفِ سخت‌افزاریِ نظامی چه نتایجی در سطح مشروعیت و نفوذ بین‌المللی برای این کشور خواهد داشت.

 

۲. «پذیرش مذاکره»؛ معنای شکسته شدن چهار خط‌قرمز

ورود رسمیِ اسرائیل به فرایند گفتگو با حماس، دست‌کم به معنای سه تغییر کلان است: (١) پذیرش نقش سیاسی-عملی حماس در تعیین آیندهٔ غزه؛ (٢) کنار گذاشتنِ مطلقِ قاعدهٔ «عدم مذاکره با تروریست» به‌صورت عملی؛ و (٣) انتقال مسئلهٔ خلع‌سلاح از «پیش‌شرطِ اولیه» به فرایندی فازبندی‌شده که ممکن است مرحلهٔ دوم یا ثالثِ توافق باشد. افزون بر این، فرمولِ «بازگشت گروگان‌ها در برابر آزادی زندانیان به نسبت چند به یک» (یک به N) که برای تل‌آویو تا پیش از این به‌مثابه پیروزی حماس تفسیر می‌شد، اکنون به‌عنوان گزینه‌ای عملی برای تبادل مطرح شده است — پدیده‌ای که از منظر نمادین و راهبردی پیام‌های گسترده‌ای به منطقه می‌فرستد.

 

۳. پیامدها برای «محور مقاومت» و دلالت‌های منطقه‌ای

در معادلات حاکم بر قطاع غزه شود، چند پیامد مهم قابل‌پیش‌بینی خواهد بود: نخست، الگوی «مقاومت مسلحانه که به میز سیاست هم راه می‌یابد» تقویت می‌گردد؛ الگویی که می‌تواند برای بازیگران دیگری همانند حزب‌الله یا انصارالله الگو شود یا دست‌کم الهام‌بخش باشد. دوم، افکار عمومی در دنیای عرب احتمالاً این رخداد را به‌عنوان «عقب‌نشینی محاسباتی اسرائیل» و پیروزیِ روایت مقاومت تفسیر خواهند کرد که می‌تواند همگرایی‌های جدید سیاسی و اجتماعی را در پی داشته باشد. سوم، در حوزهٔ دیپلماسی بین‌المللی، هرگونه موفقیت نسبی در پلهٔ اولِ توافق (مثل تبادل گروگان-زندانی) می‌تواند محرکی برای تغییرات مرحله‌ای در به‌رسمیت‌شناسی، بازسازیِ مالی و انسانیِ غزه و بازطراحی مدیریت کمک‌های بین‌المللی باشد. 

 


نتیجه‌گیری


پذیرشِ مذاکرات از سوی دولت نتانیاهو را می‌توان به‌عنوان اعترافی بی‌صدا به سه واقعیتِ ناگزیر تعبیر کرد: فرسایشِ داخلی، فشار انتخاباتی و دیپلماتیکِ آمریکا، و تنگ‌تر شدنِ فضای بین‌المللی. این پذیرش، صرف‌نظر از محتوای نهاییِ توافق، پنجره‌ای تازه بر قدرت‌گیریِ روایت مقاومت و بازتعریفِ بازیگران فلسطینی گشوده است. از منظر سیاست‌گذاری، مهم است که تحلیل‌گرانِ داخلی و بین‌المللی، هم پیامدهای کوتاه‌مدتِ انسانی (آسیب‌زدایی، بازگشت گروگان‌ها، کمک‌های فوری) و هم پیامدهای بلندمدتِ نهادی و امنیتی (نوعِ حکمرانی در غزه، سازوکار خلع‌سلاح، بازسازی اقتصاد) را به‌صورت همزمان در دستور کار داشته باشند؛ زیرا تنها در سایهٔ این نگاهِ تلفیقی است که می‌توان هم ریسک‌ها را مدیریت کرد و هم فرصت‌های کم‌هزینه‌سازیِ بحران را شناسایی نمود.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰