بازهم به زعم خودم زرنگ بازی خبرنگارانه میکنم و خودم را از روی زمین به یکی از صندلیها میرسانم که با دید بازتری شاهد گردهمایی باشم که در تقدیر از شکلدهندگان پویشی جریانساز برگزار میشود: ایران همدل. بعدا متوجه میشوم که این زرنگ بازی دستم را بسته است چون در همان حاشیه مجلس باشی، مینشینی و راحتتر با مدعوین گپ میزنی و به معنای واقعی کلام امکان حاشیهنگاری پیدا میکنی. اینجا صحنه زرنگی نیست صحنه دلباختگان کوی ولایت است حالا باید روایتگر این رویداد باشم بدون آنکه بخواهم لزوما آن را توصیف کنم. این رویداد در بستری عظیم شکل گرفته است. ماجرا تقدیر از کسانی است که علاوه بر بذل میوه دل، در عرصه کمکهای مالی به غزه و لبنان هم سنگ تمام گذاشتهاند. بنیاد گرایش به خیر البته امری فطری و منطبق بر توصیههای شرعی است، اما تبدیل این گرایش به پویشی گسترده و دامنهدار ماحصل ولایتمداری است. ملت بزرگ ایرانی در پاسخ به پیام آقا برای کمک به محرومان و آسیبدیدگان روزهای تاریک خانهنشینی کرونایی بر خود فرض دانست خیزی بردارد و بار دیگر قابلیت همدلی بینظیر و ازخودگذشتگی بزرگمنشانه خود را در تاریخ ثبت کردند و میلیونها بسته حمایتی از اقشار کم درآمد حاص آن پیام جریانساز بود. اما داستان این پویش به همانجا ختم نشد. آن پویش مقدمه و شاید رزمایشی بود برای صحنهای دیگر...کمکهای مومنانه ادامهدار به مردم مظلوم غزه و لبنان. دلدادگی ایرانیان به اسلام و مهار ویروس صهیونیسم. ماجرای دل دادن ایرانیان به اسلام ناب محمدی ماجرایی به حد تاریخ خود اسلام قدمت دارد. خدمات بیشائبه این قوم از سلمان فارسی شروع شده و تاکنون ادامه دارد و روایت آن به خوبی نشان میدهد که ایرانیان چطور دل به کار ساخت تمدنی دادند که نبی اکرم(ص) و بعد از خاندان مکرمش رهبریاش میکردند. تمدنی که ساخت آن خون دلها میخواست و در عین حال دل شوریده ایرانیان را به ساحل آرامش الهی میرساند. این داستان دراز اما از 1357 با خمینی کبیر عرصه دیگری را تجربه کرد. نهضتی که در 57 با مجاهدتهای امام و این امت از ملت حجاز بهتر است، صرفا تغییر رژیم در یک واحد سیاسی نبود، مردم ایران با راهبری آن سید مجاهد به خوبی میدانستند که رژیم پهلوی حاصل دخالتهای رژیم بزرگتری بود یعنی رژیم سلطه غرب، با انتقال سرکرده این رژیم به آمریکا، ایرانیان با نهایت خودآگاهی درک میکردند که فقط یک شاه محلی را به زیر نمیکشند بلکه در حال تکان دادن و تغییر رژیمی بودند که توسط جهانخواران غربی در صدد تسلط کامل برمناسبات دنیا بود و طبعا قیام ملتی از شرق را برنخواهد تافت. آن زمان البته شرقی هم بود که ظاهرا در برابر این غول سرمایهسالاری غرب که با افیون کابالیستی صهیونیستی در آمیخته است، قد علم کرده بود و سعی در ارائه نسخه الحادی از عدالت داشت اما نسخه ایرانیان نسخهای الهی بود.
از همان روز که ایرانیان برای اخراج شاه یک دل شدند، میدانستند که به صورت هر دو غول سیلی موثری زدهاند. شرق الحادی در هیبت شوروی سابق فروریخت و ملل دلبسته به آن نسخه الحادی عدالت، امروز نسخههایی فرسوده از همان سوسیالیسم را پیگیری میکنند و دچار در خود فروماندگی سیاسی هستند و در واقع نوعا توسط غرب مهار شدهاند یا با چرخشی 180 درجهای گفتمانی از سوسیالیسم به سرمایهداری دولتی و تنشزدایی به این امید هستند که غرب همزیستی با آنها را بپذیرد و از تهاجم آن در امان بمانند. مجال سخن گفتن از این نسخه نیست. نسخه ایرانی اما تفکر انقلابی-الهی است که بعد از امام خمینی عزیز به دست امام خامنهای نزدیک به 5 دهه است خود را از میان انواع فتنهگریها برکشیده است و امروز ابرقدرتها در پی کپی کردن شاهدش هستند و رژیم صهیونیستی به عنوان بزرگترین پادگان غرب در جهان اسلام مبهوت قدرت موشکیاش. مشکلات تحریمی شدید در عرصه اقتصاد و سختی معشیتی در عین حال به جای اینکه این ملت را در خودمانده کند، صیقل داده است و حتی دست و دلبازتر کرده است. از سال 1948 تمام تمدن پر طمطراق غرب و شعارهاییش به خصوص پس از آنچه رنسانس ( تولد دوباره) خود را به حد یک کارچاق کن سنگدلترین افراد در قالب صهیونیسم فروکاسته است و همدستی کردند و ویروسی مهیب به جان جهان اسلام انداخت تا به زعم خودش عقدههایی را که از زمان جنگهای صلیبی از مسلمانان در دل فروخورده بود، باز کند. حالا ایرانیان با شیردلی دربرابر این مهاجم وحشی و نهایت دلرحمی دربرابر مستضعفان غزه و لبنان پادزهری برای آن ویروس ظاهرا مهار ناپذیر غرب ساختهاند. این شیردلی و دلرحمی از دلدادگی به مکتب نورانی محمد و آل محمد(ص) برمیگردد و باطل السحر علمی است که فناوری فوق پیشرفته را صرف قتل عام ملل مظلوم جهان میکند. زنان زینبوار ایرانی؛ سخاوتمند و شهیدپروربخش زیادی از رویداد ایران همدل در واقع تقدیر از زنان ایرانی بود که در مکتب زینب(س) به مردان درس عاشورایی ماندن میدهند. زنانی که از طلا و مهمتر از آن، طلای وجودشان یعنی فرزندان دلبندشان دل کندند و آن را نثار جبهه اسلام کردند تا بار دیگر سبک زندگی قرآنی خود را به رخ بکشند که فرمود: المال و البنون زینه الحیاة الدنیا و الباقیات و الصالحات خیر عند ربک ثوابا و خیر املا. از قضا شاید بشود متفاوت ترین و محوری ترین و به تعبیر مجری برنامه روز گذشته مهمان ویژه ایمن مراسم تقدیر از خانوادههای ایران همدل دختر سید حسن نصرالله بود. دختر شهید، همسر شهید و خواهر شهید. تمام سخنانش را میشود در یک کلام خلاصه کرد: قربان صدقه اقا رفت و نمونهای از ولایتمداری تمام عیار را به نمایش گذاشت. همو گفت که سید حسن نصر الله با همه عظمت و اعتبارش در میان لبنانیها تاکید داشته است که سرباز آقای خامنه ای است و دعا میکرده که خدا از عمر او بکاهد و بر عمر آقا بیفزاید. او هم از زنان ایرانی تشکر کرد. آنقدر آنجا روایتها شگفت آور از گذشت زنان ایرانی از تمام سرمایه ظاهری این دنیا شنیدم که به نظرم باید این همایش را همایش زینبیون ایران نامید. دل به دل زینب که بدهی و فاطمه (سلام الله علیها) سرمشق دنیا را تکان میدهی و دل خودت آرام است و جز زیبایی نمیبینی.
شوق دیدن فرزند فاطمه
ساعت از 11 گذشته و آقا نیامده است. کنار دستم مردی نشسته است که برای اولین باراست به حسینیه امام خمینی آمده. پسرک کوچکی دارد که مرتب و بی خستگی از سر و کول او بالا میرود و کمی بی قرارش میکند و بالاخره از نیمه دوم مجلس به سوی مادرش میرود تا این مرد مجاهد عرصه فرزند آوری را کمی نفس بکشد. مرد چند بار با نگرانی از من میپرسد که به نظرت آقا میآید؟ با کم شدن احتمال دیدن چهره آقا به خاطر غصه اش غصه میخورم و به ولایت دوستی اش غبطه میخورم. در آخر مجلس به او دلداری میدهم که ان شاء الله دفعات بعدی. چند لحظه بعد به خودم نهیب میزنم که برای آمدن به مجلس صاحبدلان با وجود نزدیکی چقدر با خودت در مورد اینکه چطور بیایی، کلنجار رفتی و حالا مردی از تقریبا 1000 کلیومتری با زن و بچه با این حد از شوق دیدن آقا آمده است. کسی که این وسط باید دلداری میداد او بود و به من میگفت: ان شاءالله خدا به دل امثال تو شفا بدهد که برای طی یک مسیر 20 دقیقه ای اینقدر محاسبات پیچیده «عقلی» کردی و ژست گرفتی.