حامد جعفری، دبیر جشنواره
اگر به نوجوان بیتوجهی کنیم از سبد مصرفش حذف میشویم
جشنواره کودک و نوجوان برای فیلمساز یک میعادگاه و بهار سینمای کودک است؛ مهمترین فرصتی که میتوانیم بازخورد مستقیم مخاطب اصلی، یعنی خود بچهها را ببینیم، اما این رویداد بهتنهایی کافی نیست. وقتی فیلمساز در طول سال احساس کند که جدی گرفته نمیشود و اثرش آنطور که باید به نمایش درنمیآید، دلسرد میشود و سینمای کودک را تنها یک محل گذار برای رسیدن به سینمای بزرگسال میبیند. ما نیاز داریم نهادهای متعدد را برای حمایت از تولید همراستا کنیم.بزرگترین غفلت ما در حوزه نوجوان رخ داده است. نوجوانی یک دوره گذار وشکلگیری هویت است واگر مااین گروه سنی را بهرسمیتنشناسیم و برایشان محتوای جذاب تولید نکنیم، بهسادگی از سبد مصرف سرگرمی آنها حذف میشویم. نوجوان امروز بهشدت مصرفکننده سرگرمی است اما ما در داخل، محصولی که با او ارتباط برقرار کند، نداریم و برای عرضه آثار مطلوب خارجی هم با محدودیت روبهرو هستیم. دغدغه ساخت فیلم برای نوجوان در میان سینماگران ما کم شده و باید این دغدغهمندی را دوباره احیا کنیم. اثرگذاری در این حوزه زمانبر است، اما مهمترین اصل، پرهیز از ساخت کار بد است. هر فیلم ضعیف و بیکیفیتی که اکران میشود، یک عقبگرد بزرگ برای کل سینمای کودک است و آسیب آن بسیار بیشتر از منافعش خواهد بود. باید این تصور غلط را هم کنار بگذاریم که محدودیت به معنای سانسور است؛ در تمام دنیا برای سینمای کودک «محدودیت» به معنای «ردهبندی سنی» وجود دارد و این امری کاملا طبیعی و ضروری است.
رسول صدرعاملی
سینمای نوجوان، قربانی یک سوءتفاهم
ما در درک سینمای نوجوان دچار یک اشتباه تاریخی شدهایم و آن را با سینمای کودک یکی دانستهایم، درحالیکه این دو کاملا از هم مجزا هستند. سینمای کودک باید مفرح، خیالپرداز و رویاساز باشد، درحالیکه سینمای نوجوان، سینمای مسئولیتپذیری است؛ دورانی که فرد با مهمترین تصمیمهای زندگیاش روبهرو میشود اما از سوی خانواده و جامعه کمترین توجه را دریافت میکند.
ما برای سینمای نوجوان کمکاری کردهایم، درحالیکه تمام دنیا برای آن جشنوارههای مستقل برگزار میکند. تا زمانی که این تفکیک صورت نگیرد و جشنوارهای تخصصی برای نوجوانان نداشته باشیم، سینمای نوجوان هم نخواهیم داشت. این غفلت در حوزه دفاعمقدس برجستهتر است.آن برهه، دوره حاکمیت نوجوانها بود؛ نسلی که بار سنگین مدیریت خانواده و حضور در جبهه را به دوش میکشید و میتوانست عظیمترین سرمایه جامعه باشد. فیلمسازان بزرگی چون بهرام بیضایی ۴۰ سال پیش در «باشو غریبه کوچک» با قراردادن دو فرهنگ کنار هم، نسخه «همدلی» و «یکپارچگی» را برای ایران پیچیدند و به ما نشان دادند که جنگ خوب نیست و باید مراقب اقوام باشیم؛ اما این پیامها مورد توجه قرارنگرفت چون سینما درک نشد.
محمدرضا شریفینیا
نسل فراموششده جنگ
ما به نوجوانان دوران دفاعمقدس خیانت کردهایم. درحالیکه ۴۵ درصد اسرای ما در جنگ دانشآموز بودند، سینمای ما جز چند اثر انگشتشمار در سالهای اخیر، هیچ کاری برایشان نکرده است. این غفلت نتیجه مستقیم سانسور بود. در آن دوران، اگر فیلمسازی میخواست تأثیرات ویرانگر جنگ بر خانوادهها را نشان دهد، به او برچسب «ضدجنگ» میزدند و فیلمش توقیف میشد؛ اتفاقی که برای «باشو غریبه کوچک» بهرام بیضایی افتاد و سه سال جلوی اکرانش را گرفتند. درحالیکه برای شناساندن دشمن، باید زندگی آن نوجوانی را که نابود شده است به تصویر میکشیدیم، اما متولیان مخالف بودند. این کمکاری امروز تبعات خود را نشان داده است. ما برای نوجوانان کاری نکردهایم، نسل زد را کاملا از یاد بردهایم و حالا به نقطهای رسیدهایم که دیگر آنها را درک نمیکنیم. مشکل اصلی به مدیران فرهنگی ما بازمیگردد.یک مدیر فرهنگی باید هنرمند باشد، آینده را ببیند و بفهمد که فضای سینما باید حتی از پلتفرمها هم بازتر باشد تا معضلات جامعه در آن آزادانهتر مطرح شود. مدیر فرهنگی باید با درک شرایط جامعه، امکانات را در اختیار هنرمند قرار دهد تا اثری عمیق و آیندهنگر خلق کند؛ درست همان کاری که بیضایی با مفهوم «همدلی» در «باشو» انجام داد، اما مسئول وقت آن را نفهمید.
مجید زینالعابدین، دبیر پیشین جشنواره
بودجه کل سینمای کودک، کمتر از مبلغ قرارداد یک فوتبالیست است
جشنواره فیلم کودک و نوجوان بیش از آنکه یک رویداد رقابتی باشد، یک محرک و مشوق برای تداوم حیات این سینماست؛ اما نباید انتظار داشت که یک جشنواره یکهفتهای، بار کل سال را به دوش بکشد. تشویق صرف کافی نیست و نهادهایی چون فارابی، سوره و کانون باید حمایت شوند، نه اینکه با برچسب «فیلم نهادی» دلسردشان کنیم. متأسفانه واقعیت این است کل بودجهای که برای سینمای کودک و نوجوان، یعنی برای یک جمعیت ۲۰میلیونی، هزینه میشود به اندازه قرارداد یک بازیکن فوتبال هم نیست و این نشاندهنده کمرمق شدن و عدم اقبال به این حوزه است. یکی از چالشهای اصلی ما، بهروز نبودن ذهنیتهاست. زیستبوم سینما تغییر کرده و دیگر نباید آن را فقط در پرده نقرهای و صف بلیت خلاصه کرد. ما امروز در عصر «ترارسانهای» هستیم و با ذهن آنالوگ برای نسل دیجیتال فیلم میسازیم که نتیجهاش شکاف نسلی و عدم ارتباط مخاطب با اثر است. ما از سبد فرهنگی نوجوانان حذف شدهایم. مشکل دیگر این است که گاهی فیلمسازان، مسائل بزرگسالان را با نگاهی آسیبشناسانه در قالب فیلم «درباره نوجوان» میسازند که اساسا مخاطبش خانوادهها هستند، نه خود نوجوان. ما در دوران دبیری خود تلاش کردیم با پالایش جدی آثار، کیفیت را فدای کمیت نکنیم، زیرا یک فیلم بد میتواند کل اعتماد مخاطب را بهکلی از بین ببرد. پیشنهاد مشخص من این است که بنیاد فارابی روی پژوهشهای دانشگاهی در حوزههایی مانند تأثیر هوش مصنوعی بر سینمای کودک سرمایهگذاری کند تا از دنیا عقب نمانیم.
رضا بابک
هنر، انسانساز است
اگر سینمای کودک امروز ما افول کرده، به این دلیل است که سینمای بزرگسال ما هم دیگر آن موفقیت گذشته را ندارد. سینمای ما چه در گذشته دور و چه نزدیک، سینمایی سالم و با حضور آدمهای بزرگ بود. ما مدیون نهادی مانند کانون پرورش فکری هستیم که هنرمندان بزرگی ازجمله عباس کیارستمی در فیلمسازی و حسین علیزاده در موسیقی را تربیت کرد. اما مشکل از جایی شروع شد که ما بهعنوان هنرمندان جوان آندوره با کانون دچار اختلاف شدیم؛ ما میخواستیم تئاتر را برای همه مردم، حتی در بیمارستانها و برای نابینایان اجرا کنیم، اما کانون از ما اجرا برای افراد و مکانهای خاص را میخواست و ما زیر بار نرفتیم. متأسفانه ما اغلب دور هم جمع میشویم، آرزوهایمان را میگوییم و میرویم، بدون اینکه اتفاقی بیفتد. ما بازیگران پیشکسوت هنوز سوژه و توان بازی داریم و حتی اگر در بستر بیماری باشیم، بهتر از خیلیها میتوانیم بازی کنیم. مشکل اصلی این است که هنر بهعنوان یک عنصر انسانساز فراموش شده است. من همیشه به بچهها میگویم در کنار هرکاری که میکنند، یک کلاس هنری بروند. هنر انسان را میسازد؛ بچههایی که موسیقی کار میکنند، حتی طرز نشستن و حرفزدنشان هم متفاوت و باوقار است. این امکانات باید توسط نهادهایی چون فارابی فراهم شود. برای باورپذیری یک اثر نیز، هنرمند باید خودش آن شخصیت را باور کند.
آزیتا حاجیان
سینمای کودک باید یک جریان باشد
بزرگترین ضعف سینمای کودک ما، وابستگی حیات آن به افراد است. ما در گذشته فیلمسازان دلسوزی چون عباس کیارستمی و مجید مجیدی داشتیم که با تفکر و علاقه شخصی خود برای بچهها فیلم میساختند، اما این یک سیستم نبود. وقتی این افراد خسته شوند یا از این عرصه فاصله بگیرند، نباید کل سیستم تولید از کار بیفتد. تولید باید قائم به یک جریان پایدار و فکری باشد، نه صرفا حضور یک شخص. مسئولان باید به نوجوانان امروز بهعنوان دانههایی بنگرند که فردا به خوشههای طلایی و رهبران جامعه تبدیل خواهند شد و برای آنها سرمایهگذاری کنند.
نکته مهم دیگر این است که نوجوان امروز با دیروز تفاوت بنیادی دارد؛ او محبوبی به نام «گوشی موبایل» دارد. برای رقابت با اینستاگرام و دنیای دیجیتال، دیگر نمیتوان با روشهای قدیمی فیلم ساخت. باید به مغز و دنیای ذهنی نوجوان اشراف کامل داشت و یک «آس» رو کرد که بتواند او را جذب کرد. راز ماندگاری آثار جهانی مانند کارهای تیم برتون، استفاده از تخیل و جذابیت است. مفاهیم شاید غیرواقعی باشند، اما چون در ساحت خیال کودک شکل جذابی پیدا میکنند، موفق میشوند. ما باید فرزندانمان را در قایق نجات هنر، مسلح به ابزار پیشرفت و تکنولوژی کنیم تا در دنیای امروز گم نشوند.