حالا نوبت مصاحبه با زندانیهای شاغل است. با دو گروه زندانی مواجه هستیم. یک گروه از زندانیان در کارخانجات وابسته به زندانهای اصفهان و گروه دیگر در سه کارخانه مستقر هستند. گروه اول، زندانیانی هستند که بعدازظهر و پس از اتمام کار باید دوباره به داخل زندان برگردند اما گروه دوم، زندانیان بهاصطلاح رأی باز هستند که جرم اغلبشان حمل مواد مخدر است. این گروه، برخلاف گروه اول که پس از اتمام کار باید در زندان باشند، میتوانند علاوه بر اضافهکاری، شب به خانه و نزد زنوبچهشان برگردند. با اینکه زندانی هستند و زندگی آزادانهای دارند اما یک تبصره هم برای این گروه در نظر گرفته شده تا مو لای درز قانون نرود؛ آنهم اینکه اگر در زمان حضور درمحل کار غیبت کنند یا میزان غیبتشان طولانی شود، در این صورت ممکن است ازدایره رأی بازهاخارج شده وکارشان گره بخورد. درحالی که بیش از۷۰هزارزندانی مشمول عفو معیاری شدهاند اما برخی زندانیان این زندان پیگیر آن نیستند. از همان ابتدا گفتند افرادی که رد مال و شاکی خصوصی دارند مشمول نمیشوند. اغلب محکومان سرقت، هم ردمال دارند و هم شاکی.
آماده میشویم به کارخانجات زندان مرکزی اصفهان وجایی که زندانیها در آن مشغول کارهستند برویم. درکنار محل اقامتمان، یک در کوچک در دل یک در بزرگ سرمهایرنگ بهروی اهالی رسانه باز میشود. اولینچیزی که بسیار جلب توجه میکند، تمیزی محیط اطراف است که حتی یک تکه زباله هم آن اطراف دیده نمیشود. دو طرف کارخانه کارگاههای مختلف احداث شده است. یک طرف، کارگاهها بهشکل آبی نفتی یکدست و خوشرنگی رنگآمیزی شداند که مقابلشان آنها کاشته شده و برگهای بعضی از شمشمادها بهرسم خوشامدگویی به پاییز، به زرد و قهوهای تغییر رنگ دادهاند. این کارگاهها با دو ردیف جدول از سمت راست و چپ از کارگاه کناریشان جدا شدهاند. کارگاههای روبهرویی، قهوهای رنگ با دیوارهای زرد است. دورتادور کارگاهها، فنس فلزی بلند کشیده شده و همه مجهز به سیستم خنککننده هواست. اینجا ۲۵ کارگاه دارد و در هر کارگاهی، زندانیان کارگر لباس فرم مخصوص به خود را دارند. در یکی از کارگاهها، زندانیان مشغول خاتمکاری هستند و نمونهکارهایشان را کنار در روی یک قفسه پنجطبقه گذاشتهاند. گلدان، سینی و بالای قفسه یک سینی میناکاری زیبا هم دیده میشود. سروصدای داخل کارگاه خیلیزیاد است. در کارگاه بعدی، بدلیجات زنانه میسازند. اینجا هم نمونهکارها را روی قفسه کنار در آبیرنگ کوچک گذاشتهاند. رویش پر است از النگوهای زنانه پهن و نازک به رنگهای زرد کمرنگ و پررنگ و رزگلد. اینجا زندانیان کارگر لباس فرم نپوشیدهاند و با لباس راحتی مشغولبهکار هستند. النگوهای بدل آنقدر تمیز ساخته شده که هیچکس از دور تشخیص نمیدهد النگوی طلاست یا بدل. یکسری از زندانیها هم روبهروی کارگاههای با در قهوهایرنگ ایستادهاند که انتظامات کارخانه هستند. فضای سبز داخل کارخانه چندان زیاد نیست و با چند درخت و شمشاد، محیط را تاحدودی سرسبز کردهاند. یکی از نیروهای انتظامی با انگشت دری را نشان میدهد و میگوید از این در که خارج شوید، مستقیم وارد زندان میشوید. اینجا روزهای پنجشنبه و جمعه و تعطیلات رسمی، بسته است، مگر برای کسانی که مایل باشند برای اضافهکار هم بمانند.
نه راه پس دارم، نه راه پیش
در کارگاهی با یک زندانی که لباس فرم آبی و طوسی به تن دارد، گپ کوتاهی میزنیم. او سرکارگر این کارگاه است اما در اصطلاح زندانیها به او «میوندار» میگویند. جعبه تزئینی در دست دارد که موقع صحبت کردن مدام آن را دستبهدست میکند. او به جرم سرقت طلا از خانه بیش از پنج سال از عمرش را در زندان سپری کرده. قبل از اینکه به زندان بیفتد، راننده خودروی سنگین بود اما بهگفته خودش از وقتی دنبال مواد و موادکشی رفت، زندگیاش بههم ریخت و بعد هم رفت سراغ سرقت؛ سرقتی که خودش میگوید در آن هیچکاره بوده و همه دردسرها زیر سر همجرمش است: «ای کاش خودم طلاها را برده بودم اما چیزی از آن نخوردم و همه را همجرمم برد و من آمدم اینجا. یک روز همجرمم زنگ زد و گفت بیا آمار خانهای را گرفتهام که طلا دارد و کسی هم آنجا نیست. من سرکوچه ایستادم و اطراف را میپاییدم. همجرمم نیز رفت سراغ طلاها. طلاها را آورد و بعد رفت به پاتوقش اما همان شب سرقت، مامورها ریختند او را بگیرند که فرار کرد. در خانه بودم که زنگ زد و گفت او را ببرم جایی اما ماموران بالای سرم آمدند و با شلیک گلوله، خودم را هم گرفتند. قاضی گفت چون تو همراهش بودی، باید نصف مال را بدهی. هرچه توی سرم زدم که مال دست همجرمم است، کسی نشنید. قاضی حرفش این بود که نصف مال گردن خودت است و برو از همجرمت بگیر. او هم دستگیر شد و اینجا بود اما ۴۰ درصد اعسار را پرداخت کرد و رفت اما من ماندم. آنموقع که سرقت کردیم ارزش طلاها ۹۵ میلیون تومان بود اما به قیمت الان شده سه میلیارد تومان. الان اعسارم قبول شده و قاضی گفته ۴۰ درصد را نقد بده و الباقی را ۲۰ قسط پرداخت کن که میشود ماهی صدوخردهای میلیون تومان. خب با کدام کار و پول این بدهی را بدهم؟ باید دوباره بروم و سرقت کنم. با این وضع، نه این آزادی را میخواهم و نه آن سرقت را. قرار بود سه سال و شش ماه زندان باشم اما الان بهخاطر رد مال سه سال اضافه کشیدهام. چطور این پول را پرداخت کنم؟ به مالباخته گفتم آقا ۱۰ درصد مالت را جلوجلو میدهم، الباقی هم ماهی ۲۰ تا ۳۰ میلیون تومان اما اجازه بده بیایم بیرون و کار کنم اما به هیچ صراطی مستقیم نیست. فقط توانستهام حدود ۲۰۰ تا ۳۰۰ میلیون تومان جور کنم.» مرد زندانی دلش از همهچیز و همهجا پر است و تندتند کلمات و جملات را پشتسرهم ردیف میکند. انگار که دنبال کسی میگشت تا دقدلیاش را خالی کند: «حقوقی که اینجا میدهد، درحد خرج خودم است و این ۳۰۰-۲۰۰ میلیون تومان را هم رفقایم کمک میکنند. همهچیزم را از دست دادهام. زنم بعد از اینکه افتادم زندان جدا شد و دو بچهام را هم برد. حالا هم باید رد مال کنم. وقتی آزاد شوم، باید کمک کنند، وامی بدهند. صفر تا ۱۰۰ این کار را بلدم اما سرمایه لازم دارم.»
دلم آزادی میخواهد
لباس فرم زندانی بعدی قرمز و طوسی است و از اول تا آخر مصاحبه دستهایش را پشت کمرش قفل کرده. این زندانی ۲۷ساله، یکسالوخردهای میشود که به اتهام سرقت لوازم پراید مثل ضبط و باند و سرقت از خانه در زندان است. میگوید یک تا پنج دقیقه طول میکشد تا پراید را خالی کند: «اوایل با رفقایم کار را شروع کردم. من زاغزن بودم و آنها خالی میکردند، اما بعد دیگر تکی به سرقتهایم ادامه دادم.» او یکی از نیروهای انتظامات است که کوچکترین حرکت هرجنبندهای رازیر نظر دارد: «مراقب ترددها هستم. مثلا اگر کسی میخواهد به دفتر اشتغال برود، باید با برگه حفاظت برود. یا زندانی در زمان رفتن به کافیشاپ باید ژتون داشته باشد. باید حواسم باشد که پرتابی داخل زندان نیندازند.پرتابی دستگاهی است که با آن مواد مثل شیشه را داخل زندان پرتاب میکنند. تا حالا که کسی را نگرفتهام اما اگر بگیریم با او قطعا برخورد میکنیم.» میگویم با این کار، زندانیها فکر نمیکنند مخبر باشی؟ باکمی شک و تردید میگوید:«خب،کارم را طوری انجام میدهم که نه اوضربه بخورد و نه خودم. معمولا هم اگر کسی کار اشتباهی انجام دهد، هیچ بحثی نمیکنم، فقط اسمش را مینویسم و تحویل حفاظت میدهم.»
میپرسم: «تا حالا شده از موقعیت خودت بهعنوان انتظامات استفاده کنی؟» نه محکمی میگوید و اظهار میکند: «هم من یک زندانی هستم و هم آن فرد خاطی. هیچ برتری نسبت به هم نداریم. طوری برخورد میکنم که هیچ حرف و حدیثی پشت سرم نباشد.» بعضی جملاتش مفهوم است و برای بعضی دیگر باید گوشهایم را تیز کنم تا متوجه حرفهایش شوم. صدایش شبیه کسانی است که زمانی مواد مصرف میکردند. او بهخاطر سرقتهایش ۲۸ شاکی دارد و رد مال هم باید بکند: «رد مالم در زندان تسویه شده است، اما به مادرم گفتهاند هنوز تمام نشده و الان میگویند ۲۰ نفر دیگر هم اضافه شدهاند. شاکی هوایی دارم.»میپرسم شاکی هوایی چیست؟که میگوید:«یعنی شاکیای که هیچ مدرک وعکسی وفیلمی ندارد،اما بیخ ریشت میچسبانند. عفو هم به من خورد. رفتم مددکاری گفت فقط ۴۲۳روز عفو داری.» دوماه یکبار پدر ومادرم به دیدنم میآیند، اما خودم نمیتوانم به مرخصی بروم. چون به سرقتیها مرخصی نمیدهند. انگار که گوش شنوایی برای حرفزدن پیدا کرده است: «جوانیام که سوخت و مادرم هم دارد عذاب میکشد. قبل از دستگیر شدن، کنافکار بودم. حالا یک اشتباهی کردم، گول رفیق را خوردم و بعد هم رفتم دنبال مواد. الان هم اینجا گرفتارم و سابقهدار هم شدهام. با حقوقی که در زندان میگیرم، ۶۰ ــ ۵۰میلیون تومان جمع کردهام که باید رد مال کنم. یکسالوخردهای است که اینجا هستم و طرز فکرم نسبت به گذشته تغییر کرده. الان متوجه شدهام راه را اشتباه رفتهام. دلم میخواهد آزاد شوم تا به زندگیام بچسبم.»
زندان باید آموزشگاه نیکیها باشد
مدیرکل زندانهای اصفهان گفت: زندان محلی برای اصلاح، آموزش و اشتغال زندانیان است تا افراد با عزتنفس و توانمندی دوباره به جامعه بازگردند.
منصور بیژنی، در نشست اصحاب رسانه برای بازتاب اقدامات حرفهآموزی و توان ایجاد کسبوکار مددجویان پس از آزادی با اشاره به رهنمودهای رهبرمعظمانقلاب گفت: زندانها باید به آموزشگاه نیکیها تبدیل شوند. از همین رو، در زندانها کلاسهای فرهنگی، آموزشهای قرآنی، محافل قرآن، مشاوره روانشناسی، سوادآموزی و برنامههای حمایتی برای زندانیان و خانوادههای آنان برگزار میشود. این اقدامات نهتنها به بازپروری فرد زندانی کمک میکند، بلکه موجب کاهش انگ اجتماعی نسبت به زندانی و خانواده او نیز میشود.
بیژنی در بخش دیگری از سخنان خود به موضوع اشتغال زندانیان اشاره و اظهار کرد: سالهاست ذهنیت عمومی جامعه نسبت به زندانها، بیشتر بر تنبیه و طرد افراد متمرکز بوده؛ در حالی که پرسش اساسی این است که آیا زندان باید پایان زندگی اجتماعی افراد باشد یا فرصتی برای شروع دوباره؟ تجربه جهانی نشان میدهد اگر زندان صرفا به ابزاری برای جداسازی مجرم از جامعه تبدیل شود، احتمال بازگشت او به چرخه جرم بسیار بیشتر است اما اگر زندان محلی برای اصلاح، آموزش و توانمندسازی باشد، میتواند زمینه هدایت دوباره فرد را فراهم آورد.
وی با بیان اینکه بیکاری یکی از ریشههای اصلی آسیبهای اجتماعی است، تصریح کرد: اشتغال در زندان آثار گستردهای دارد؛ نخست عزتنفس فرد را بازمیگرداند و سپس میتواند بخشی از نیازهای خود و خانوادهاش را تأمین کند. در بازدیدها دیدهایم زندانیانی که در کارگاههای داخل یا حتی خارج از زندان مشغول فعالیتند، اعتماد بهنفس و نظم بیشتری پیدا کردهاند. بهعنوان نمونه، یکی از مددجویان با وجود سابقه مصرف مواد مخدر، امروز مدیریت خط تولید کارخانهای معتبر را با دهها کارگر برعهده دارد که نشان میدهد اشتغال میتواند حتی سرنوشت یک زندانی را دگرگون کند.
مدیرکل زندانهای استان اصفهان ادامه داد: تحقیقات نشان داده احتمال تکرار جرم در میان زندانیان شاغل بسیار کمتر از افراد بیکار است. اشتغال علاوه بر کاهش پرخاشگری و افکار منفی، آثار اقتصادی و اجتماعی مهمی دارد؛ از یکسو به خانواده زندانی کمک میکند و از سوی دیگر در بعد امنیتی و اجتماعی، از وقوع جرائم جدید پیشگیری میکند.
بیژنی افزود: نخستین قربانی جرم، خانواده مجرم است. زندانی شدن یک فرد مشکلات بسیاری برای خانوادهاش ایجاد میکند و اشتغال میتواند این آسیب را کاهش دهد. در عین حال، فراهمکردن فرصتهای کاری و آموزشی برای زندانیان زمینه بازگشت آنان به جامعه را مهیا میکند.
دست مدیریت درد نکند
زندانی بعدی با حوصله تمام، دستمال دستش گرفته و با دقت و وسواس عجیبوغریبی هالوژنهای سفید چیدهشده روی میز را تمیز میکند. او آرایشگر بندش هم هست. به اتهام سرقت خودرو، هشت سالی میشود که زندانی است و چهار سال است در کارخانجات و بندهای داخل آن مثل صنایعدستی کار میکند. حالا سه ماهی است که به این کارگاه آمده و بسته به کار، حقوقش بین ۵/۵ تا ۵/۶میلیون تومان است. شش شاکی داشته که تابهحال رضایت دو نفر از آنان را گرفته است. حدود ۱۶۰میلیون تومان هم باید رد مال کند. میگوید وامگرفتن برایش سخت است. در جواب چرایم میگوید: «چون سه ضامن میخواهند و بیشتر از ۵۰میلیون تومان هم وام نمیدهند. البته مادرم کارمند است و بازنشستگی میگیرد، اما ضامنم نمیشود.» او هم از اینکه نمیتواند به مرخصی برود دل پری دارد: «به سرقتیها مرخصی نمیدهند و میگویند اگر مرخصی بگیرید دوباره دست به سرقت میزنید. خب درست است بعضیها دوباره دستکجیشان را تکرار میکنند اما نباید همه را به یک چشم نگاه کرد. باید ببینند کدام مددجو اخلاق و رفتارش مناسب شده و لایق مرخصیگرفتن است. نباید همه را با یک چوب برانند. اگر مرخصی بگیرم، یکراست سراغ رد مال و شاکیها میروم، اما نمیدهند. تلفنی هم نمیتوانم با شاکیهایم صحبت کنم. یک مادر پیر دارم که توان حرکت ندارد. برادرم هم که مشغول زندگی خودش است. از کسی توقعی ندارم. قبل از این جرم، یکبار سرقت کردم، اما حالا آدم شدهام و کار یاد گرفتهام.» بعد انگار که چراغ امیدی در دلش روشن شده باشد، با ذوق خاصی ادامه میدهد: «من تجربه کار در کارخانه اسنوا را دارم و صفر تا صدش را بلد هستم، اگر کارخانجات قبول کنند.» به اینجا که میرسد، صحبتهایش روی زبانش میماسد: «صحبت کردیم و گفتهاند پس از آزادی ما را سرکار میبرند.» زیر لب چیزهایی زمزمه میکند که متوجه نمیشوم. انگار ناامید است. شاید با خودش فکر میکند که حرف است دیگر، باد هوا.یک امیدی داده و رفتهاند. به قیافهاش نمیخورد اما میگوید قبلا مصرفکننده بوده ولی حالا یک سال و نیمی میشود که دیگر سراغ مواد نرفته: «هرکس مواد کشید، تهش اینجا در زندان است. مواد نکشی، نه دنبال سرقت میروی و نه مواد.» همانطور که سرش پایین است و با وسواس هالوژنها را پاک میکند، میگوید:« اینجا هر روزش غمگین است اما روزهای جمعه بدتر. روزهایی که سرمان به کار گرم است، خوب است اشتغال، تحمل اینجا را برایمان راحت میکند. دست مدیریت درد نکند اما اگر بیرون بروم، همین کار را انجام میدهم. فقط میخواهم بروم دنبال کار. خسته شدهام از این شرایط. سال ۱۴۰۰ که در زندان بودم پدرم مرد و از دار دنیا فقط یک مادر پیر برایم مانده است.»
امیدوارم این خبر دروغ باشد
به کارگاه آجرپزی میرویم؛ جایی که مدیرعاملش (آقای چینی) برای زندانیان احترام بالایی قائل است و آنها هم دوستش دارند. آقای چینی میگوید: سالهاست در این کار هستم و صادرات هم انجام میدهیم. زندانیان زیادی برای کار به کارخانه ما آمدند و برخی استادکار شدند. بعد از دوران محکومیت آنها را جذب کردیم و از آنها حمایت میکنیم. برای فرزندان آنها جهیزیه تهیه کردیم و هزینه درمان تعدادی را هم دادیم. سراغ یکی از زندانیان رأی باز میروم. انتظار داشتم مثل برخی از زندانیها بیحوصله صحبت کند اما وقتی دهان باز کرد، درست مثل کسانی صحبت کرد که انگار چند سال است مدیرعامل جای مهمی هستند. جملات نرم و کامل و زیبا از دهانش خارج میشد. قبل از دستگیری در شهرداری در سمت سرکارگری مشغول کار بود و حالا اینجا هم همین عنوان را دارد. اتهام او مواد مخدر است. میگوید: «۱۰ سال زندان برایم بریدند که با تخفیف قاضی هفت سال و نیم شد. الان هم حدود سه سال است در کارخانه بهعنوان سرپرست مشغول کار هستم. حدود ۸۵نیروی انجمن حمایت زندانیان اینجا مشغول کارند. بعضیهایشان صفر مطلق بودند اما اینجا استادکار و جوشکار شدند. حتی بعضی رنگهای تخصصی آجر را تشخیص میدهند، در حدی که خودشان استادکار شدهاند. از مدیر کل زندانها، دادستان محترم و مدیر کل دادگستری تشکر میکنم که زمینه اشتغال را برای مددجویان ایجاد کردند تا هم مشغول کار شوند و هم به زندگیشان برسند. جالب است بدانید در حال حاضر ۲۵نفر از بچههایی که مدت محکومیتشان تمام شده، همینجا استخدام شدهاند و بیمه و مزایا دارند. همه هم رأی باز هستند. هر روز از ساعت صبح تاچهار و نیم بعد از ظهر سر کارهستند. نیروهایی هم دارم که تا ساعت هشت شب سر کارند. اینها وقتی ساعت کاریشان تمام میشود، میتوانند به خانه بروند اما اگرغیبت کنند، غیبت زندان محسوب میشود. تا سه بار را قاضی ناظر زندان میبخشد اما اگر غیبت طولانی یا ادامهدار شود، تنبیه در انتظارشان است. چون بههر حال این غیبت و بینظمی و بیتوجهی به قانون روی بقیه نیروها هم اثر میگذارد. در چنین شرایطی اگر حس کنیم نیرویی مخل نظم موجود است، تصمیمات دیگری اتخاذ میکنیم.» وقتی میپرسیم پس از اتمام محکومیت مایلی همین جا کار کنی، با اشتیاق پاسخ میدهد: «اگر بخواهند بله. بیرون از اینجا سرمایه و پشتوانه میخواهد که من ندارم. البته بعد از آزادی وام میدهند اما ناچیز است و با این وضعیت نمیتوان کاری کرد.»ازاوراجع به شیرینترین خاطرهاش اززندان میپرسم: «در زندان که خاطره خوش وجود ندارد اما همین که پس از اتمام کار نزد زن و بچهمان برمیگردیم، خودش بهترین خاطره است.» بعد انگار که فرصت طلایی پیدا کرده تا یکطوری حرف که نه، خواهش و درخواستش را به گوش مسئولان و بهخصوص رئیس دستگاه قضا برساند، میگوید: «راستش یک چیزی شنیدهایم. گویا قرار است رأی بازها را نیمه باز کنند. یعنی اینکه شب را دوباره در زندان بخوابیم بهجای اینکه به خانه برویم. از تریبون شما خواهش میکنم بگویید اگر کسی خطایی میکند، او را شبخواب کنند نه همه را. در حال حاضر اصفهان حدود ۲۰۰۰رأی باز دارد. ای کاش بقیه به پای عدهای نسوزند. اگر کسی خطا میکند، خودش را شبخواب کنند و بقیه پاسوز نشوند.»
با موادمخدر پایم به سرقت باز شد
این دوست زندانی ۳۲ سالهمان، کمی بدعنق است. جلویش پر است از سیمهای رنگی درهم پیچیده شده. حتی حوصله خودش را هم ندارد، چه برسد به اینکه زبان در کام بگرداند و به سؤالات ما پاسخ دهد. با جوابهای کوتاه، سعی میکند تا زودتر از شر سؤالات و مصاحبه با ما خلاص شود. به اتهام سرقت خودرو دستگیر شده و سه ماهی است که اینجاست. سه سال حبس گرفته و حالا هم در کارگاه الکترونیک مشغول به کار است.میگوید حقوق اینجا ازسه چهارمیلیون شروع میشود تا به بالا وهشت ساعت اداری باید در محل کار باشد. قبل از اینکه به زندان بیاید، خودش صاحب حرفه و فن بود و تراشکار اما چون بیپول بود و سرمایه کافی نداشت، درگیر اعتیاد شد. همهجور موادی هم میکشیدوبهگفته خودش همین موادباعث شد تاسراغ سرقت هم برود.