دیوارهای کوتاه خانه، حریم خصوصی را محترم میشمردند اما مانعی برای عبور محبت واعتماد نبودند. حالا اما فضای مجازی روابط همسایگی را دستخوش تغییر و تحولات بسیاری کرده و با عبور از دیوارهای سرسخت و بلند خانهها جای ارتباطات چهرهبهچهره را گرفته است. اگر تا همین دیروز، روابط همسایگی به ارتباطات چهرهبهچهره معطوف میشد و افراد در محلهها سنگ صبور و یاور همدیگر بودند، حالا فضای مجازی باعث شده تا شهروندان روزبهروز از هم دورتر شوند و ارتباطات و تعاملات خود را به صحبتکردن در این فضا محدود کنند؛ موضوعی که باعث شده اینروزها دیگر خبری از مراسمها و شادی و نشاطی که بهواسطه آنها در محلهها رخ میداد نباشد. امروزه در سکوت سنگین و سرد راهروی آپارتمانها این مفهوم غنی و حیاتبخش کجای زندگی ما قرار دارد؟ چگونه از آن اجتماع گرم و پرهیاهو به وضعیتی رسیدهایم که همسایه دیواربهدیوارمان را تنها با تکان سری گذرا در آسانسور میشناسیم و صمیمیترین و شاید تنها ارتباطمان با او در یک گروه مجازی برای پرداخت شارژ و هماهنگی برای تعمیرات ساختمان خلاصه میشود؛ ارتباطی که بیشتر شبیه به یک قرارداد خشک و بیروح است تا یک پیوند انسانی. روابط همسایگی از گذشته تاکنون و بنا به دلایل مختلف، تغییرات زیادی را متحمل شده است.
بهار آتشکار، جامعهشناس و پژوهشگر اجتماعی و عضو هیاتعلمی دانشگاه فرهنگیان اصفهان در اینباره به جامجم میگوید: این دگرگونی تغییری ساده در سبک زندگی نیست؛ بلکه یک تحول عمیق جامعهشناختی است که ریشه در گذار جوامع از سنت به مدرنیته و تغییر در ارزشهای بنیادین ما دارد. جامعهشناس آلمانی فردیناند تونیس این گذار را با دو مفهوم کلیدی گماینشافت (اجتماع سنتی) و گزلشافت (جامعه مدرن) به دقت توصیف میکند. همسایگی درگذشته نمونه بارزی از گماینشافت بود؛ اجتماعی که در آن روابط نه براساس منفعت بلکه بر پایه صمیمیت، سنتهای مشترک، اعتماد ذاتی و احساس تعلق عمیق به یکدیگر و به محله شکل میگرفت. معماری خانههای حیاطدار و وجود فضاهای عمومی مانند کوچهها و میدانگاههای محلی خودبهخودافراد رابه تعامل وامیداشت وشبکهای مستحکم ازحمایتهای عاطفی وعملی میساخت که درآن هر فرد خود را بخشی از یک کل بزرگتر میدید؛ این همانچیزی است که امیل دورکیم، جامعهشناس فرانسوی آن را همبستگی مکانیکی مینامید؛ انسجامی که از شباهتها، ارزشهای مشترک و یک وجدان جمعی قوی نشات میگیرد و در آن امنیت محله مسالهای فردی نبود؛ بلکه دغدغهای مشترک و مسئولیتی همگانی بهشمار میرفت.
دیوارهای کاذبی که همسایگی را از بین بردند
شهرها روزبهروز فربهتر شدند و آپارتمانهای نقلی و برجهای سربهفلککشیده، انسانها را در خود محصور کردند؛ طوری که در برخی از مناطق همسایهها نهتنها با یکدیگر تعاملی ندارند که شاید سال تا سال با همدیگر چشمدرچشم نیز نمیشوند: «با شتابگرفتن شهرنشینی، گسترش کلانشهرها و حاکمشدن منطق فردگرایی و عقلانیت ابزاری ما بهسرعت وارد دوران جامعه مدرن شدیم. دیوارهای بتنی بلندتر و ضخیمتر شدند و همزمان روابط انسانی، کارکردی قراردادی و عقلانی یافتند.» این مساله حالا میرود تا روابط همسایگی را از بین ببرد و شهروندان را از همدیگر دورتر کند. اینگونه که این جامعهشناس میگوید: دیگر همسایه نه یک دوست یا عضوی از خانواده گسترده که فردی است با منافع مشخص که باید در چهارچوب قوانین خشک و مدون آپارتمان با او تعامل کرد. آن همبستگی مکانیکی که بر پایه شباهت بود، جای خود را به نوعی همبستگی ارگانیک داد؛ پیوندی که در آن افراد نه بهدلیل احساس تعلق بلکه بهدلیل نیاز و وابستگی متقابل به تخصصهای یکدیگر به هم متصلاند. این نیاز در مقیاس همسایگی مدرن امروز به مدیریت مشاعات ساختمان و تقسیم هزینهها تقلیل یافته است و عمق آن از یک توافق بر سر ساعت بیرونگذاشتن زباله فراتر نمیرود.
زوال همسایگی؟!
در این بین کارشناسان معتقدند رشد فضای مجازی، تمامی معادلات سنتی گذشته را تغییر داده است. به گفته آتشکار، درست در اوج این گسست و درمیانه شکلگیری این فردگرایی مدرن، فضای مجازی بهعنوان یک متغیر جدید پیچیده و قدرتمند وارد صحنه شد. این پدیده ماهیتی دوگانه و متناقض دارد. از یک سو با ایجاد اجتماعات مجازی بر پایه علایق مشترک و فارغ از محدودیتهای جغرافیایی، آخرین ضربهها را بر پیکر نحیف همسایگی فیزیکی وارد کرد. ما اکنون میتوانیم با فردی در آن سوی دنیا که دغدغهای مشترک با ما دارد، ارتباطی عمیقتر و معنادارتر از همسایه دیواربهدیوارمان داشته باشیم و این امر نیاز به تعاملات محلی را کمرنگتر کرده است اما از سوی دیگر همین فناوری بهشکل غیرمنتظرهای بستری برای نوع جدیدی از همسایگی فراهم کرده است. امروزه گروههای مجازی ساختمان به یک واقعیت فراگیر و ابزاری کارآمد برای اطلاعرسانی، حل مشکلات مشترک و هماهنگیهای ضروری تبدیل شدهاند. این یک بازآفرینی مدرن و کارکردی از همان ارتباطات گذشته است اما با یک تفاوت بنیادین و حیاتی: «این ارتباطات فاقد آن عمق عاطفی، گرما و صمیمیتی است که سرمایه اجتماعی واقعی را میسازد و روح را تغذیه میکند. همسایگی سنتی منبعی غنی و خودجوش از این سرمایه بود؛ سرمایهای که به شکل مراقبت از فرزند همسایه، قرضدادن وسایل یا صرفا یک گفتوگوی دلگرمکننده در سر کوچه تجلی مییافت. آنچه امروز در گروههای مجازی شاهد آن هستیم، شاید نوعی سرمایه اجتماعی مجازی و شکننده باشد. این سرمایه برای حل مسائل عملی مانند اعلام قطعی آب یا پیداکردن جای پارک مناسب بسیار کارآمد است اما بهسختی میتواند در لحظات بحرانی، نیازهای عاطفی ناگهانی و یا در زمان تنهایی جایگزین حمایت چهرهبهچهره، همدلانه و بیقید و شرط یک همسایه واقعی شود. ما در این گروهها اطلاعات رد و بدل میکنیم، نه احساسات و این بزرگترین تمایز است.» از بین رفتن روابط همسایگی و زوال آن و همچنین جایگزینی فضای مجازی و انزواطلبی بسیاری از شهروندان اما پیامدهای نامطلوبی را بههمراه خواهد داشت؛ چرا که بحران همسایگی تنها از دست دادن یک رابطه ساده انسانی نیست؛ بلکه به گفته این عضو هیات علمی دانشگاه، این پدیده نشانهای از فرسایش تدریجی انسجام اجتماعی، تضعیف احساس امنیت و به خطر افتادن سلامت روانی جامعه است. ما در جهانی زندگی میکنیم که به لطف فناوری بیش از هر زمان دیگری به هم متصل هستیم اما شاید در اعماق وجودمان تنهاتر از همیشه باشیم. بازگشت به گذشته و خانههای حیاطدار ممکن نیست اما میتوان و باید از ابزارهای مدرن برای احیای ارزشهای انسانی و بازسازی پیوندهای از دست رفته استفاده کرد. شاید همان گروه مجازی ساختمان بتواند نقطه شروعی برای برگزاری یک دورهمی کوچک در حیاط، سازماندهی یک برنامه نظافت جمعی یا کمک به همسایهای سالمند و تنها باشد. هیچ لایک و کامنتی نمیتواند جایگزین گرمای یک لبخند واقعی، عطر یک فنجان چای مشترک باشد. شاید وقت آن رسیده که سر از صفحههای روشن بلند کنیم و زنگ در همسایهای را بزنیم که نامش را میدانیم اما داستانش را نه.