بر اساس این توافق، ایران به مدت دو سال غنیسازی اورانیوم را بهطور کامل تعلیق کرد و همه اقدامات نیز تحت نظارت آژانس بینالمللی انرژی اتمی انجامگرفت؛ بااینحال طرفهای اروپایی به هیچیک از تعهدات خود در زمینه رفع تحریمها عمل نکردند.سال ۱۳۹۴ نیز توافق هستهای موسوم به برجام میان ایران و ۵+۱ امضا شد. ایران ظرف چند هفته تمامی تعهدات خود را اجرا کرد، اما نهتنها تحریمها برداشته نشد، بلکه آمریکا چند سال بعد از توافق خارج گردید و تحریمهای بهمراتب شدیدتری را علیه کشور اعمال کرد. به موازات این تجربه تلخ، مذاکرات غیررسمی متعددی میان ایران و آمریکا نیز برگزار شد که نهایتا نهتنها به نتیجه نرسید، بلکه با تشدید فشارها و حتی اقدامات نظامی علیه ایران همراه شد. در ادامه نیز اروپا مکانیسم ماشه را فعال کرد و بار دیگر بیاعتمادی خود را به نمایش گذاشت.نتیجه عملی همه این مذاکرات، یکسویه بودن اجرای تعهدات از سوی ایران و خلف وعده کامل طرف غربی بوده است. با وجود این تاریخچه روشن، برخی جریانهای سیاسی داخلی همچنان بر ضرورت مذاکره با آمریکا تأکید میکنند؛ غافل از اینکه آخرین دور از این مذاکرات به جنگ تحمیلی منتهی شد.مسئولان آمریکایی بارها بهصراحت اعلام کردهاند که هدف آنها نه رفع تحریمها، بلکه محدودسازی توان موشکی، تعطیلی کامل صنایع هستهای و جلوگیری از حضور منطقهای ایران است. چنین خواستههایی چیزی جز تسلیم منافع ملی و تضعیف امنیت مردم نیست. از این رو، اصرار برخی جریانهای داخلی بر مذاکره با آمریکا، در عمل چیزی جز توصیه به دست کشیدن از ظرفیتهای دفاعی و استقلال کشور به شمار نمیآید.اکنون پرسش اساسی این است: آیا چشمپوشی از تجربههای پرهزینه گذشته و پذیرش خواستههای یکجانبه غرب، میتواند به نفع ملت ایران باشد؟ پاسخ، با نگاهی به تاریخچه مذاکرات دو دهه اخیر، روشن و قاطع است.آیا جریانهای سیاسی داخلی که مدام در رابطه با مذاکرات بیانیه هم میدهند از عواقب تعطیلی صنایع هستهای مطلع هستند؟ قطعا آنها همه چیز را میدانند و درواقع در حال ارائه این پیشنهاد هستند که ایران تسلیم شود. این اصلا به نفع منافع ملی مردم نیست و مذاکرات را تایید نمیکنم.