تن خسته و دل خسته و جان خستهترین است
زین شام سحرسوز، جهان خستهترین است
خورشید بر این خاک سیه بخت نتابید
از این شب سرسخت، زمان خستهترین است
در غزه عیان است مگر سیرت دجال
هر دیده از این فتنه گران خستهترین است
تکرار شود هر دم و هر لحظه جنایت
تاریخ از این ظلم گران خستهترین است
این است حقوق بشر؟! این است تمدن؟!
زین فتنه، کران تا به کران خستهترین است
خورشید من! از مشرق تاریخ برون آی!
زین تیره شب شوم جهان خستهترین است
بیدادگرانند که حاکم به زمینند
زین طایفه وجدان زمان خستهترین است
با لهجه عبری، عربی ساز کند غرب
دلها همه زین رقص کنان خستهترین است
در سینه این قوم بجز سنگ مگر نیست؟!
زین قوم جهان نگران، خستهترین است
زورق به خدا فاتح خیبر رسد از راه
گر صاحب هر تیر و کمان خستهترین است.