شاهکار همینگوی؛ عمیق و ساده
چند خط درباره رمان ماندگار «پیرمرد و دریا»

شاهکار همینگوی؛ عمیق و ساده

«پیرمرد و دریا»  اثر ماندگار ارنست همینگوی در سال ۱۹۵۳ جایزه معتبر پولیتزر را به خود اختصاص داد. در رابطه با فرم و سبک این کتاب باید گفت این اثر نه در دسته رمان‌های کوتاه قرار می‌گیرد نه بلند. سادگی و کوتاهی جملات از ویژگی‌های بارز این اثر است؛ اثری کاملا نمادین و بسیار پرعمق و عاری از هرگونه حاشیه و تصویرسازی با جزئیات زیاد. درواقع همین خصلت،این اثر را به یک شاهکار جهانی تبدیل کرده است.
کد خبر: ۱۵۱۸۴۸۹
نویسنده فیروزه آبیاری - منتقد ادبی
 
همینگوی نمادین بودن این اثر را انکار کرده است اما با کمی همراهی با داستان، نمادها از هر گوشه و کنار خود را پدیدار می‌کنند.بعد از همینگوی، بسیاری از نویسندگان عاجزانه تلاش کردند در این سبک و فرم نگارش کنند اما همگی ناکام ماندند. همینگوی برای بیان عمیق‌ترین احساسات و مفاهیم از کوتاه‌ترین جملات و حتی گاهی در قالب یک کلمه استفاده می‌کند. به‌عنوان مثال در سخت‌ترین و دردناک‌ترین صحنه کتاب، عمق رنج پیرمرد تنها در یک جمله نمایان می‌شود: «پیرمرد گفت آی!» گمان نمی‌کنم واژه‌ای همسنگ آن وجود داشته باشد. عقاید و جهان‌بینی پیرمرد، تفکرات او در مورد عمیق‌ترین مفاهیم، احساسات و اندیشه‌اش به شکلی زیبا و کوتاه روایت می‌شود.تمامی عناصر درکتاب نقش اساسی ایفامی‌کنند و شما هیچ عنصر اضافه و بی‌معنی‌ای مشاهده نخواهید کرد. پیرمرد، دریا، پسرک، ماهی و کوسه‌ها چارچوب اصلی داستان هستند.داستان کتاب، سفر سه‌روزه انفرادی پیرمرد به دریاست. پیرمرد داستان (سانتیاگو) ۸۴ روز پیاپی ماهی نگرفته و به‌قول محلی‌ها «سلائو» شده. سلائو یعنی بخت‌برگشته‌ترین شخص روی زمین. بنابراین برای شکست این طلسم به قلب دریا سفر می‌کند. این بار تنهای تنها و دورتر از همیشه. پیرمرد در این سفر بزرگ‌ترین ماهی عمر خود را صید می‌کند اما ماهی خوراک کوسه‌ها و شاهین‌ها می‌شود و دست آخر، پیرمرد پس ازاین نبردسهمگین و جانکاه تنها با اسکلت ماهی به ساحل بازمی‌گردد. 
   
بررسی چندوجهی سفر پیرمرد 

سفر پیرمرد را می‌توان از چند وجه مهم مورد بررسی قرارداد.درلایه سطحی‌تر می‌توان گفت این سفرتمثیلی ازنبرد همیشگی انسان با نیروهای زندگی است. این نیروها خیلی وقت‌ها محبوب‌ترین داشته‌های زندگی را از ما می‌گیرند و خیلی وقت‌ها زندگی آن‌قدر برای پیشکش کردن به انسان دست‌تنگ می‌کند که شخص مجبورمی‌شود برای کامیابی به دورترین نقاط سفر کند. مواجهه انسان با از دست دادن و تلاش برای ادامه، نقطه‌ای است که هرمخاطبی رادرخود حل می‌کندوبه آغوش می‌کشد. پیرمرد سفر کرد و به‌دست آورد اما از دست داد و بازگشت! کل داستان به شکل اعجاب‌آوری مرز پیروزی و شکست را محو می‌کند. چه کسی می‌تواند بگوید او پیروز شده یا شکست خورده؟ اینجا نقطه‌ای است که خیلی از مفاهیم ذهنی برای مخاطب رنگ می‌بازد چراکه مخاطب با پیرمرد همراه شده، او را زندگی کرده، رنج‌هایش را لمس کرده و امیدش را پرورش داده، دردها را تحمل کرده و با ترس‌هایش روبه‌رو شده است. مخاطب نمی‌تواند به‌راحتی در قالب یک کلمه به پیرمرد رنگ پیروزی یا شکست بپاشد؛ و این بخشی از واقعیت زندگی است. این انسان همیشه سرگردان بین دو قطب مثبت و منفی، جایی حوالی نقطه صفر باید بایستد، سکوت کند و اجازه دهد بی‌فرمی به هر شکلی که هست، در مقابل دیدگانش جلوه‌گری کند. 
در لایه عمیق‌تر می‌توان سفر پیرمرد را یک سفر درونی تعبیر کرد. گاهی برای پیدا کردن و پیدا شدن باید جایی بسیار دور در روح خویشتن گم شد. برای القای بزرگی و بی‌انتها بودن درون آدمی، چه نمادی شایسته‌تر از دریا. 
پیرمرد نه به قلب دریا بلکه به نقطه بسیار دور و عمیق و پردرد از روح خود سفر کرده؛ جایی که جولانگاه ترس‌ها، دردها، مردن‌ها و تلاش‌هاست. پیرمرد برای عزیمت به این سفرهمه چیز را ازقبل قربانی کرده؛ حتی یار باوفا و دلسوزش (پسرک). حتی تصویر رنگی همسر از دست ‌رفته‌اش. نبرد انفرادی جانکاه پیرمرد درقلب دریا با بزرگ‌ترین تهدیدات زندگی، حتی خود او را هم قربانی کرد. تنها در همان نقطه دوردست است که فرد با قدرت حقیقی روبه‌رو می‌شود. فرد همزمان به‌دست می‌آورد و از دست می‌دهد، می‌میرد و متولد می‌شود و عجز و ناتوانی خویش را لمس می‌کند. ماهی مارلین_ همان ماهی بزرگ_ و همان کوسه بی‌رحم همزمان در یک دریا زیست می‌کنند. زندگی، امید، تهدید و مرگ در درون انسان همزمان جاری هستند. سفر پیرمرد سفری به قلب تنهایی و امید است. سفری به نقطه تضاد و بی‌فرمی درونی؛ و آدمی نه فقط یک‌بار، که بارها در آمد و شد این مسیر است. 
نقطه بازگشت پیرمرد به‌زعم بنده، تراژیک‌ترین و عمیق‌ترین بخش آن است؛ زمانی که با دستان زخم‌آلود و بدنه لرزان و فقیری بزرگ به ساحل بازمی‌گردد و به‌سمت کلبه روانه می‌شود. در همین مسیر کوتاه به کلبه، پنج بار به زمین می‌خورد. در فاصله هر زمین‌ خوردن، درد را با تمام وجود لمس می‌کند، نظاره می‌کند و اجازه می‌دهد هرچه می‌خواهد جولان دهد. برمی‌خیزد و زمین می‌خورد و درد را در آغوش می‌کشد تا به کلبه می‌رسد و روی تخت فقیرانه‌اش به خواب می‌رود. حیرت ساحلی‌ها‌ از مشاهده اسکلت بزرگی که پیرمرد با خود به‌همراه آورده، تلاش بی‌نتیجه ماهیگیران برای تصمیم‌گیری در مورد برنده یا بازنده بودن پیرمرد است.
آیا این پیرمرد همان پیرمرد قبل از عزیمت است؟ خیر! خیری به پهنای دریا و به عمق درد و تلاش پیرمرد، به بی‌رحمی کوسه‌ها و بزرگی ماهی مارلین. 
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰