زیبا نوشتن رنج‌ها

زیبا نوشتن رنج‌ها

در قلب کویر ایران، جایی که تضاد میان آفتاب سوزان روز و سرمای گزنده شب، داستانی بی‌پایان است، مردی زاده شد که مقدر بود قصه‌گوی صادق همین تضادها باشد؛ قصه‌گوی رنج‌ها و لبخندها، فقروامید و تنهایی و تعلق. هوشنگ مرادی‌کرمانی که۱۶ شهریور۱۳۲۳در روستای کوهستانی سیرچ در دل کویرکرمان چشم به جهان گشود، امروز در هشتادودومین سالروز تولدش، فراتر از خالق محبوب «قصه‌های مجید»، نمادی از ادبیات متعهد و انسان‌دوستانه‌ای است که ریشه در واقعیت‌های تلخ و شیرین جامعه ایران دارد.
کد خبر: ۱۵۱۷۲۰۶
نویسنده امیرحسین حیدری - گروه فرهنگ و هنر
 
این گزارش، به‌جای تکرار مکررات و ستایش‌های آشنا، به کاوش در لایه‌های کمتردیده‌شده زندگی و آثار او می‌پردازد؛ از کودکی یتیمانه و تحقیقات میدانی جسورانه تا تأثیرات پنهان رادیو و سینما بر قلم او و جایگاهی که بزرگان ادبیات برایش قائلند: «سنت اگزوپری ایران».
   
ریشه‌های یک نگاه
زندگینامه هوشنگ مرادی‌کرمانی، یک رمان تراژیک اما الهام‌بخش است. او در همان سال‌های نخستین کودکی، طعم تلخ یتیمی را با درگذشت مادر چشید و پدرش نیز به‌دلیل آنچه «ناراحتی‌های روانی ــ‌عصبی» توصیف شده، توانایی سرپرستی او را نداشت. این کودک تنها، زیر سایه پدربزرگ و مادربزرگش در روستای سیرچ بزرگ شد؛ در خانه‌ای که فقر و تنگدستی جزئی جدایی‌ناپذیر از زندگی روزمره بود. این تجربه عمیق از فقدان و محرومیت، سنگ‌بنای جهان‌بینی او شد. بعدها، شخصیت‌های اصلی بسیاری از داستان‌هایش، از مجید «قصه‌های مجید» گرفته تا کودکان «بچه‌های قالیباف‌خانه»، کودکانی هستند که در غیاب یا ناکارآمدی والدین، با چالش‌های بزرگسالی دست‌وپنجه نرم می‌کنند.
او در کتاب زندگینامه‌اش، «شما که غریبه نیستید»، با صداقتی بی‌پرده از این دوران می‌نویسد: «زندگی‌ام بدون پدر و مادر و در تنگدستی و سختی گذشت.» این کتاب که به‌سرعت به یکی از پرفروش‌ترین آثار غیرداستانی ایران تبدیل شد، بیش از یک خاطره‌نگاری صرف، یک مانیفست ادبی است که نشان می‌دهد چگونه تجربیات زیسته یک نویسنده می‌تواند به ماده خام آثاری جهانی بدل شود. «مجید»، نوجوانی که با مادربزرگش «بی‌بی» زندگی می‌کند، آینه‌ای از کودکی خود مرادی‌کرمانی است؛ کودکی که پناهگاهش تخیل و دنیای کلمات بود.
اما یکی از وجوه پنهان‌تر این دوران که تأثیری شگرف بر سبک نوشتاری او گذاشت، شیفتگی‌اش به دو رسانه مدرن آن زمان، یعنی رادیو و سینما بود. پیش از آن‌که به تهران بیاید و در دانشکده هنرهای دراماتیک تحصیل کند، تا ۲۰‌سالگی در کرمان ماند و از سال ۱۳۳۹، در نوجوانی، همکاری خود را با رادیوی محلی کرمان آغاز کرد. این فعالیت که اغلب در سایه شهرت داستان‌نویسی او قرار گرفته، در حقیقت کارگاه نویسندگی او بود. او در برنامه «خانه و خانواده» می‌نوشت و گاهی اجرا می‌کرد. این تجربه مستقیم به او آموخت چگونه با زبان مردم کوچه‌وبازار با مخاطب عام ارتباط برقرار کند، دیالوگ‌هایی روان و باورپذیر بنویسد و طنزی ظریف را در دل موقعیت‌های روزمره بگنجاند. خود او بارها اذعان کرده است: «ارتباط با مخاطب را از نشریات هفتگی و گفت‌وگو را از رادیو آموخته‌ام.» همین مهارت است که باعث می‌شود آثار او با وجود عمق مفاهیم، زبانی ساده و همه‌فهم داشته باشند.
   
ورود به دنیای کلمات
مسیر حرفه‌ای مرادی‌کرمانی با مهاجرت به تهران و تحصیل در رشته مترجمی زبان انگلیسی شکل جدی‌تری به خود گرفت. او در سال ۱۳۴۷ با چاپ داستانی به نام «کوچه ما خوشبخت‌ها» در مجله «خوشه» که زیر نظر احمد شاملو منتشر می‌شد، رسما به عرصه ادبیات قدم گذاشت اما این تنها آغاز راه بود. آثاری که در سال‌های بعد منتشر کرد، مانند داستان بلند «معصومه» و مجموعه داستان «من غزال ترسیده‌ای هستم» (۱۳۵۰ ــ ۱۳۴۹)، نشان از تکاپوی نویسنده‌ای جوان برای یافتن صدای منحصربه‌فرد خود داشت.
بااین‌حال، نقطه‌عطفی که تعهد اجتماعی و روش کاری او را به نمایش گذاشت، خلق کتاب «بچه‌های قالیباف‌خانه» بود. این اثر صرفا زاییده تخیل نبود بلکه حاصل یک تحقیق میدانی دقیق و نفسگیر بود. مرادی‌کرمانی ماه‌ها به کارگاه‌های قالیبافی در کرمان سر زد، در کنار کودکان کار نشست، به درددل‌های‌شان گوش سپرد و رنج حک‌شده بر انگشتان کوچک‌شان را از نزدیک لمس کرد. او می‌خواست راوی صادق زندگی کودکانی باشد که صدای‌شان در هیاهوی جامعه شنیده نمی‌شد. این رویکرد مستندگونه و غوطه‌ور شدن در جهان سوژه که در ادبیات کودک و نوجوان ایران کم‌سابقه بود، به کتاب عمقی تکان‌دهنده بخشید. بچه‌های قالیباف‌خانه نه‌تنها در ایران مورد تحسین قرار گرفت، بلکه در سال ۱۹۸۶ (۱۳۶۵) جایزه معتبر جهانی هانس کریستین آندرسن را برای او به ارمغان آورد و نامش را در سطح بین‌المللی مطرح کرد. این کتاب، بیش از یک داستان، یک سند اجتماعی ماندگار در نقد کار کودک است. باور او این است: «برای نوشتن، باید زندگی کرد.»
علاقه وافر او به سینما، به‌ویژه سینمای نئورئالیسم ایتالیا و شاهکاری چون «دزد دوچرخه» اثر ویتوریو دسیکا، بعد دیگری از هنر او را آشکار می‌کند. مرادی‌کرمانی داستان‌هایش را «تصویری» می‌بیند و شخصیت‌ها و موقعیت‌ها را با جزئیاتی سینمایی خلق می‌کند. همین ویژگی بصری قدرتمند در نوشته‌هایش سبب شده آثار او بستری بسیار مناسب برای اقتباس‌های سینمایی و تلویزیونی باشند. موفقیت چشمگیر سریال «قصه‌های مجید» (ساخته کیومرث پوراحمد) و فیلم سینمایی «مهمان مامان» (ساخته داریوش مهرجویی) گواهی بر این مدعاست. او خود نیز در فیلمنامه‌نویسی دستی بر آتش داشت و فیلمنامه «کیسه برنج» یکی از کارهای او در این حوزه است. این رابطه تنگاتنگ میان ادبیات و سینما در کارنامه او، یک فصل مهم اما کمتر تحلیل‌شده است که به درک محبوبیت فراگیر آثارش کمک می‌کند.
   
تأثیرات فرهنگی
مرادی‌کرمانی یک نویسنده تک‌بعدی نیست. سبک او حاصل ترکیبی هوشمندانه از تأثیرات متنوع است. خودش از این منابع الهام نام می‌برد: «رئالیسم و زبان عامیانه را از صادق چوبک، نثر شاعرانه را از ابراهیم گلستان، ایجاز و خلاصه‌گویی را از ارنست همینگوی و سعدی، نگاه انسانی و حس‌آمیزی را از صادق هدایت و طنز تلخ و شیرین اجتماعی را از آنتوان چخوف و علی‌اکبر دهخدا وام گرفته‌‌ام.» این آلیاژ منحصربه‌فرد، سبکی را پدید آورده که در سادگی‌اش، پیچیدگی‌های عمیق روح انسانی را به تصویر می‌کشد و به همین دلیل برای هر سنی جذاب است.ترجمه آثارش به بیش از ۱۰ زبان زنده دنیا، ازجمله انگلیسی، آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، هلندی، عربی و ارمنی، نشان‌دهنده فراگیری پیام انسانی اوست. او نویسنده‌ای است که توانست قصه‌های برخاسته از کویر کرمان را به داستان‌هایی جهانی برای تمام انسان‌ها تبدیل کند. مرادی‌کرمانی در طول حیات حرفه‌ای خود کوشیده از جناح‌بندی‌های سیاسی دور بماند و به قول خودش ‌در میانه حرکت کند.
   
او شبیه هیچ‌کس نیست
جامعه ادبی ایران برای هوشنگ مرادی‌کرمانی احترامی ویژه قائل است. غلامعلی حدادعادل، رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی، او را موفق‌ترین داستان‌نویس معاصر ایران می‌خواند. فریدون عموزاده‌خلیلی، نویسنده و منتقد ادبی، تأکید می‌کند که بزرگی کار مرادی‌کرمانی فقط خلق قصه‌های مجید نیست و به ابعاد گسترده‌تر کارنامه او اشاره دارد. حمیدرضا برآبادی، دیگر منتقد ادبی، به یکی از کلیدی‌ترین ویژگی‌های او اشاره می‌کند: «نزدیکی بسیار زیادی بین شخصیت وی و آثارش وجود دارد و دقیقا همان چیزی است که بیان می‌کند.» این صداقت و یگانگی میان نویسنده و اثر، رمز اصلی باورپذیری شخصیت‌های اوست. شاید به همین دلیل است که بسیاری او را «سنت اگزوپری ایران» لقب داده‌اند؛ نویسنده‌ای که همچون خالق «شازده‌کوچولو»، آثاری می‌آفریند که در ظاهر برای کودکان است اما عمیق‌ترین مفاهیم فلسفی و انسانی را برای بزرگسالان بازگو می‌کند. منتقدان متفق‌القولند که او در ادبیات سبک خودش را دارد. سادگی و درعین‌حال عمقش به آثار او رنگ و بویی عجیب داده است و این‌که مرادی‌کرمانی شبیه هیچ‌کس نیست. این یگانگی، میراث گرانبهایی است که او برای ادبیات فارسی به‌جا گذاشته.
   
قصه‌گویی که رنج را زیبا یافت
هوشنگ مرادی‌کرمانی در سال ۱۳۹۸، همزمان با رونمایی از کتاب «قاشق چایخوری»، اعلام بازنشستگی کرد اما عشق به نوشتن چنان در تاروپود وجودش تنیده شده که این خداحافظی هرگز به معنای سکوت کامل نبود. او می‌گوید: «برای من رنج نوشتن زیباترین رنج‌هاست» و این رنج زیبا، حاصلش گنجینه‌ای از داستان‌هایی است که نه‌تنها سرگرم می‌کنند، بلکه به خواننده می‌آموزند چگونه با چشمانی بازتر و قلبی گشوده‌تر به پیرامون خود بنگرد. امروز، در هشتادودومین سالروز تولد این نویسنده بزرگ، میراث او فراتر از کتاب‌هایش است. مرادی‌کرمانی به نسل‌ها آموخت که می‌توان از دل سخت‌ترین شرایط، زیباترین قصه‌ها را بیرون کشید. او صدای کودکان محروم، راوی تنهایی انسان معاصر و قصه‌گوی صادق زندگی واقعی مردمی بود که در هیاهوی سیاست و تاریخ گم شده‌اند. هوشنگ مرادی‌کرمانی، مردی که از کویر برخاست و داستان‌هایش را جهانی کرد، همچنان در قلب ادبیات ایران زنده است و الهام‌بخش نویسندگان و خوانندگانی است که به قدرت شفابخش کلمات ایمان دارند.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰