۲۰ سال ایران‌ کشی

۲۰ سال ایران‌ کشی

جنگ جهانی اول برابر است با یک بی‌نظمی عمیق و یک ناامنی وحشتناک و یک بی‌فردایی گسترده در ذهنیت همه مردم «خاورمیانه»؛ و «ایان ما» در این دوره در سختی‌ها و دشواری‌ها و قحطی‌ها و ناگواری‌ها و نامرادی‌های روزگار گرفتار شده و هوای اذیت و آزار، همه جا را گرفته است. 
کد خبر: ۱۵۱۷۱۳۷

ارتش سلطنتی انگلیس در زمین و آب‌های خاورمیانه، پس از این جنگ چهار پنج ساله، تسلط گسترده پیدا کرده و اینک باید به «ثبات و آرامش» سیاسی در همه نقاط و در میان همه کشور‌ها بیندیشد!

بنابراین وزارت خارجه امپراتوری انگلیس، بهترین و پرسودترین راه را برای این منطقه پر از نفت و پول و موقعیت‌های طلایی انتخاب می‌کند و با کمک ارتش خاورمیانه‌ای انگلیس، آن را در روی زمین پر از تاریخ و گنج و ارزش‌های بزرگ به اجرا می‌گذارد و آن واقعیتی نیست مگر «دیکتاتوری فردی»؛ بنابراین پس از پایان جنگ اول جهانی همه کشور‌ها و سرزمین‌های خاورمیانه در سایه پرنحوست و پر از زشتی و جهل‌گرایی دیکتاتوری‌های تولیدشده دستگاه سیاست خارجی امپراتوری انگلیس قرار می‌گیرند تا «ثبات و آرامش و امنیت» را برای تمدن غربی و اروپایی‌ها فراهم سازند.

«امپراتوری انگلیس» که شیفته همیشگی «بی‌رحم‌ترین و بی‌عاطفه‌ترین» آدم‌ها برای تولید «دیکتاتور» و سپس حمایت بی‌اندازه و حساب از آنهاست، عملیات سیاسی و انتخاب را آغاز می‌کند و از میان چند نفر «رضاخان قزاق» در این تور دیکتاتوریابی برگزیده می‌شود و این‌گونه می‌شود که «سوم اسفند سیاه و تبه‌ساز سرنوشت ملت ایران» رقم می‌خورد و در اولین اقدام، رضاخان «انبار گندم» جنوب تهران را تصرف می‌کند و با تسلط بر «همه گندم تهران»، تهران (پایتخت) به زانو درمی‌آید و در برابر دیکتاتور تسلیم می‌شود. 

«سلطه رضاخانی» یا «دیکتاتوری پهلوی» که از «نان» و «گندم» آغاز گشت، با یک نام یا یک عنوان بسیار بزرگ‌نمایانه و بسیار نمایشگرانه تحت عنوان «سردار سپه» همراه شد و توانست به شبکه سیاه روزنامه‌ها و... که وابستگی خطی و فکری و اقتصادی به سفارت امپراتوری انگلیس داشتند کمک کند از «کودتای انگلیسی» و «رضاخان»، دفاعیه‌ها و زنده‌باد‌ها و... فراوان در فراوان تولید کنند و فضای احساسی و عاطفی جامعه را به یک نام یا یک عنوان گره بزنند و آن هم همان عنوان «سردار سپه» بود.

[ایران یک ناجی بیشتر ندارد، آن هم سردار سپه است. سردار سپه، شکوه پادشاهان گذشته را در خویش جمع کرده است. ایران بحران‌زده و بی‌نظم امروز، تنها به سردار سپه محتاج است.]این ادبیات تبلیغاتی و دفاع‌گرانه از «کودتای انگلیسی» و «رضاخان» و نیز دفاع رسانه‌ای متداوم نویسندگان و روزنامه‌نگاران توانایی مانند «سناتور علی دشتی» در روزنامه معروفی به‌نام «ستاره سرخ» توانست در ذهنیت جامعه ایران و ایرانی، تصویری خیالی و قدرت‌گرایانه و بدون حد و مرز از سردار سپه و سپس رضاشاه پهلوی خلق کند که با هیچ چیز و شخص دیگری قابل قیاس و برابرسازی نبود و نمی‌توانست هم‌اندازه یا برابر قرار بگیرد یا دیده شود؛ و این «تصویر خیالی و توهمی» همین‌طور رشد کرد تا اعتراض دینی و ملی شهروندان شهر مقدس مشهد را در سال ۱۳۱۴، حمله بزرگ به سلطنت و کیان خیالی سلطنت تلقی کند و دستور کشتار چندهزار نفری را ابلاغ نماید! 

از این همه گذشته، چون سیاست و استراتژی جمعی حکومت رضاشاه همراه با گزینش حساب‌گرانه «پسوند یا لقب پهلوی» زنده کردن پادشاهان باستان و ادبیات باستانی بود، او را از درون قهرمان‌ترین و بی‌نظیر پادشاه ایران‌زمین کرده بود و نمی‌توانست به لحاظ روان‌شناسی «شخصیت» او را به یک شاه معمولی و بی‌پیرایه معرفی کند! برای این‌که این رضاشاه «پهلوی اول» است که «کوروش» و «داریوش» و... را زنده کرده و می‌تواند نام و یاد شاهان فراموش‌شده و به اعماق ناپیدای تاریخ پیوسته را دوباره زندگی بخشد و نگاه‌کردنی نماید. 

اگر نسل امروز جامعه بخواهد بداند که چه «شخصیت دل‌سنگی» بر ابعاد گسترده سرنوشت این کشور حکومت می‌کرده است و سیر تکاملی داستان «مشروطیت» و آزادی‌های مدنی آن به کجا و به کدام درجه پیشرفت بوسه زده، لطفا به این حادثه که در پایان روز‌های سلطه رضاشاهی رخ داده است، دقیقا و کاملا دقیق بنگرد. 

پس از خواستگاری دختر پادشاه مصر (فوزیه) و قطعی شدن ازدواج ولیعهد (محمدرضا پهلوی) با او، دولت و دربار «پهلوی» متوجه گشت، این ازدواج برخلاف «قانون اساسی مشروطیت» و ایران‌زمین است؟! 

این ازدواج دارای دو خلاف حقوقی بزرگ بود: اول غیرایرانی بودن عروس و دوم غیرشیعه بودن عروس.

در قانون مشروطیت گفته شده بود: کسی می‌تواند به مقام شاهی برسد که از پدرومادری ایرانی و شیعه زاده شده باشد و عروس دربار نه شیعه بود و نه ایرانی؛ و بدین ترتیب روح سیاه سلطه‌گری حرف آخر را زد تا مشکل از سر راه دربار برداشته شود: «بدین وسیله اعلی‌حضرت رضاشاه پهلوی، صفت ایرانی‌الاصل بودن را به خانم «فوزیه» اهدا می‌نماید.» 

این لایحه به مجلس ایران برده می‌شود و همگان مجلس، بدون یک مخالف به آن رأی «آری_زنده‌باد رضاشاه پهلوی» می‌دهند؛ و بدین ترتیب، روزگار سیاهی که از اسفند ۱۲۹۹ آغاز شده بود، پس از «هفت هزار روز سلطه» از سلطه بر گندم تهران، به سلطه بر روح و روان همه باطن ایران می‌رسد و تاریخ و ارزش‌های انقلاب مشروطیت را قربانی یک عروس و یک داماد درباری می‌کند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰