موضوع دو فیلم «سلام سینما» و «کلوزآپ» کنکاشی است از میل به دیده شدن و میل به دیگری بودن. در هر دو فیلم سوژه و سوژهها از خود بودن خسته شدهاند و میخواهند در نقش دیگری فرو روند، یکی به عنوان بازیگر نقشهای متفاوت و یکی به عنوان کارگردان.
فیلم کلوزآپ در مرز بین مستند و داستان پلیسی حرکت میکند. صحنه دستگیری سبزیان از دو زاویه دید به ما نشان داده میشود، یکی از بیرون که به مستند نزدیکتر است و دیگری از داخل و بسیار پرتنش که به داستان و ژانر پلیسی نزدیکتر است که البته هر دو زاویه بازسازی شده است اما در مقابل، سلام سینما ساختارش به مستند نزدیکتر است؛ البته مستندی که کارگردان خود تدارک دیده و از آن بهره برده.
مخملباف ساختار مستندگونه فیلم خود را در ظاهر حفظ میکند اما کیارستمی فیلمش صادقانهتر است. کلوزآپ هرچه پیشتر میرود، گیراتر میشود و حتی پرتعلیق اما سلام سینما، جذابیت داستانی ندارد و نکته اینکه هر دو فیلم هشداری است به علاقهمندان به سینما و به عواقب احتمالی و دردسرهای سینما.
سلام سینما، خردهداستانهای افراد و انگیزههای آنها را بیان میکند و سوژه آن جمعی است اما کلوزآپ داستان یک شخص را دنبال میکند.
مخملباف با نگاهی اجتماعی سوژههای خود را به چالش میکشد و گاه آنها را تحقیر و در صحنهای علاقه آنها را به سینما در مقابل انسان بودن و اخلاق قرار میدهد و انسانیت ایشان را به چالش میکشد و بهوضوح و عامدانه از سوژههای دختر برای این امر استفاده میکند که موضع زنستیزانه وی را عیان میکند.
هرچند پرسشهایی درباره اخلاق در سینما مطرح میکند اما از روشهای غیراخلاقی بهره میبرد.
البته کیارستمی نگاهی شاعرانه به موضوع و برخوردی همدلانه با سوژهاش دارد و با او همذاتپنداری میکند. کیارستمی سعی در پیدا کردن ریشه مسأله ایجادشده دارد، در مقابل سوژهاش بیشتر شنونده است و تلاش میکند به او نزدیک شود اما مخملباف بیشتر کنشگراست و هدایتگر و با روشهای بعضا غیراخلاقی، به دنبال علت علاقه سوژههایش به سینماست.
«متافیلم» فیلمی است درباره خود سینما، فرآیند فیلمسازی و ماهیت سینما. کلوزآپ و سلام سینما را میتوان در این دسته قرار داد اما با دو دیدگاه متفاوت!
کلوزآپ با مکثهای طولانیتر در برخی از نماها تماشگر را وادار به تأمل بیشتری میکند اما سلام سینمای مخملباف با کاتهای سریعتر فرصت تعمق را از مخاطب میگیرد.
در پایان باید نگاهی داشت به پدیده شهرت و سلبریتی شدن و اینکه آیا سوژههای فیلم صرفا به مشهور بودن تمایل داشتند یا عاشق سینما نیز بودند.
بررسی روانشناسانه کیارستمی نشان میدهد که سوژهاش علیرغم انگیزه مادی و شهرت و نیاز به احترام از طرف جامعه، به سینما نگاهی عاشقانه و مقدس دارد اما سوژههای مخملباف بیشتر به دنبال انگیزههای شخصی هستند و باوجود اینکه به سینما ابراز علاقه میکنند اما شناخت سطحی از سینما دارند. اما آیا اینهمه میل و علاقه به سینما ارزش دارد؟
از نگاه کیارستمی در فیلم کلوزآپ، سینما انسانساز است و رحم افراد را به همراه دارد اما از دیدگاه مخملباف، سینما بیرحم است و اخلاقیات را زیر سؤال میبرد!
علت گرایش جامعه جوان ایران و برخی تودههای مردم در اواخر دهه ۶۰ پس از جنگ و دهه ۷۰ و۸۰ به سینما برای کسب شهرت و سلبریتی شدن شاید تنها راهی بوده که وجود داشته برای دیده شدن و کسب احترام که امروزه با سر برآوردن فضای مجازی سلبریتی شدن آسانتر، فراوانتر و با زحمت کمتر به دست میآید. از همین رو از قداست سینما که روزگاری هنریتر بود کاسته شده. سینما در دهههای اخیر صنعتیتر شده و موجب تولید انبوه فیلم و سریال نازل و فاقد ارزش هنری گردیده است.
اما این دو فیلم هرچه باشند از آثار با ارزش سینمای ایران و حتی جهان هستند و ما امروز در سینمای فعلی کمتر شاهد چنین خلاقیتها و جسارتهایی هستیم .