بارها در کتاب بیان میشود دوست وهمکاران دور ونزدیک استاد وقتی به کشورهای مختلف سفر میکردند در همان فرودگاه بازجویی شده و همه چیز به یک سوال مهم ختم میگشت:استادمسعود علیمحمدی درسازمان انرژی هستهای ایران چه میکند؟ مسعود علیمحمدی، مصطفی احمدیروشن، محسن فخریزاده و... اینها تنها اسامیای است که مردم ایران آنها را شنیدهاند. کتاب «استاد تمام» با خاطرات روزهای اول آشنایی شهید هستهای و همسرش منصوره آغاز و در نهایت به شهادت ختم میشود. تمام کسانی که استاد علیمحمدی را میشناختند بر این باورند که حیف بود او به غیر از شهادت از دنیا برود. شهادت حقش بود، سهمش بود.
اوکه عمری رادرپس ورق زدن کتابها وخاک خوردن پای تخته کلاس دانشگاههای مختلف گذرانده بودشهادت برایش بهترین پایان بود: «کلاسهایش پرجمعیتترین بود و دانشجوهای زیادی ازدیگر دانشگاهها مهمان کلاسش میشدند».استاد علیمحمدی اولین دانشآموخته دکترای فیزیک در داخل کشور بود که فارغالتحصیل شد. او کارهای پژوهشی زیادی در مرکز تحقیقات فیزیک نظری و ریاضیات که دکتر اردلان و دکتر ارفعی تأسیس کرده بودند انجام داد. افتخارات، جوایز و مسئولیتهای مهمی که دکتر علیمحمدی در ایران کسب کرده بود تنها جنبه علمی زندگی این شهید هستهای را نشان میداد. این در صورتی است که استاد تمام ما در گرم کردن دورهمی خانوادگی، در رابطه با دانشجویان، در خانه و بین خانوادهاش الگوی بیمثال و بیتکرار بود. برجستهترین نکته کتاب، اهمیت دادن و بیشتر پرداختن به رفتار اجتماعی و خانوادگی دکتر علیمحمدی است. بازگو کردن بخشی از زندگی این دانشمند عزیز کشورمان، شاید باور جمع زیادی را در مورد اخلاق یک دانشمند تغییر دهد. بهطور قطع و یقین تصور یک استاد دانشگاه پای تخته کلاس درس با یک تسبیح در دست بسیار مشکل است ولی دانشجویان استاد علیمحمدی، هیچوقت ایشان را از تسبیح جدا نمیدیدند. بهقول همسرش از مکه برای خودش یک تسبیح عقیق خریده بود. کلا تسبیح خیلی دوست داشت. یک تسبیح برای سجاده،یکی برای خانه و یکی هم برای دانشگاه داشت. آنقدر پایهریزی کردن علم هستهای در ایران برای استاد علیمحمدی مهم بود که در راهپیماییها و حتی درشوخی کردن با بچهها همیشه تکرار میکرد: «انرژی هستهای حق مسلم ماست.
انرژی هستهای حق مسلم ماست.» همسر شهید میگوید یکسال از اوضاع مملکت راضی نبودم و راهپیمایی ۲۲بهمن نرفتم. مسعود چند روز بعد با من صحبت کرد و گفت کی انقلاب کرد؟ گفتم ما (منظور مردم)، گفت پس انقلاب مال کیه؟ گفتم مال ما. گفت حالا ما باید جا خالی بدیم؟ حالا آقای فلانی بد عمل کرد ما باید عقبنشینی کنیم؟ اگه کسی بد عمل کنه، اول از همه به خودش و زندگی خودش صدمه میزنه. یه فرد نمیتونه به این انقلاب که این همه خون پاش ریخته شده آسیب بزنه. ما باید باشیم که خدای ناکرده انقلاب به بیراهه نره و صدمه نخوره. همسر شهید میگوید آقای علیمحمدی گاهی آنقدر درگیر تدریس و کار زیاد میشد که حتی به لباس و کفش خودش هم اهمیت نمیداد: «یکبار آمد خانه و گفت منصوره کفش من پاره است؟ گفتم نمیدونم. گفت امروز یکی از دانشجوهام اومده جلو و گفته استاد چقدر خوبه شما اینقدر ساده هستید که حتی با کفش پاره میاید سر کلاس دانشگاه.» کفشش رو آورد بالا. دیدم بله خیلی پاره شده.