البته از منظر کیفی جای نقد و انتقاد جدی وجود دارد. دقت کنید کشوری که بیش از چهار دهه در کانون التهابات فرامرزی بوده و هست، هنوز یک خبرنگار منطبق با تعریف و استانداردهای جهانی ندارد. از بررسی کلی وضعیت خبرنگاران بگذریم و به حوزه خودمان بپردازیم. واقعیت این است که در سینما وضع بدتر است. ما هنوز خبرنگار حرفهای با تبحر تشکیل و پیگیری پروندههای سینمایی نداریم. خبرنگاران این عرصه به محض پیشنهاد حتی یک مسئولیت روابط عمومی سر از پا نمیشناسند و بیتعصب به رسانه پایگاه فعالیت خود، گروه فیلمسازی را ترجیح میدهند. یک خبرنگار به محض درخشش در شغلش، با پیشنهاد مسئولیتهای دیگری مواجه میشود. بنابراین از آنجا که دستمزدها کم و استرس خبرنگاری زیاد است طرف کوچ میکند یا هر دو را با هم نگهمیدارد ولی نمیتواند انرژی لازم را برای رشد فردی و شغلی خود به خرج دهد. این مسأله و دلایل زیاد دیگر باعث شده خبرنگارانی که بتوانند پرونده سینمایی تشکیل دهند و معرف فیلم (ریویو) خوبی باشند، نداشته باشیم. متأسفانه این حوزه مدل/ معلمهای خوبی هم نداشته و نهادهای آموزشی که توأمان تخصص و تعصب و وفاداری را بیاموزند هم در سقف کیفی لازم نداشته و نداریم. بخش دولتی همواره در کمین و شکار خبرنگاران صاحب قلم و جسور بوده تا با بهکارگیری آنها در عین افزایش اعتبار خود، از زیر بار انتقادات متوجه ارگان مربوطه بکاهد اما بخش خصوصی باعث آسیبهای جدیتری به شغل خبرنگاری سینما شده است. این بخش که عموما در قالب نشریات فعال بودهاند، با ندادن دستمزد و حقالتحریر به علاقهمندان مرتبط با نشریه بهنوعی باعث بیهویتی آنان شدهاست. اعتبارآفرینی کاذب برای نقد و منتقد در مقابل خبرنگاری، رویکرد غلط دیگر این مجموعهها بوده است؛ چنانکه شاهدیم حالا سینمای نیمهصنعتی ایران از وجود چند معرف فیلم دارای نثر و قلم جذاب محروم است. این نشریات متأسفانه آسیبهای زیادی به حوزه خبر و نقد وارد آوردهاند که بررسی آن نیازمند فرصت دیگری است اما عجالتا اشاره کوتاهی میکنم به اتفاق فاجعهآمیز اخیر که همزمان با روز خبرنگار توسط یک مجله قدیمی در فضای مجازی وایرال شد. این برنامه که تحت عنوان «بگومگو» (از عنوان برنامه زردی، التهاب و ابتذال سرریز میکند) بهجای گفتوگو با حضور دو فیلمساز شکستخورده فعال در حوزه نقد و رسانه سینمایی تولید شده بود، مدلی از لایکگیری در فضای مجازی را به نمایش گذاشت که باید آن را «فاجعه دیده شدن به هر قیمتی» ارزیابی کرد. متولیان این مجله که روزگاری به «سه تفنگدار» معروف بودند و حالا فقط یک تفنگدار از آنان باقیمانده و برای بقای خود به هر هزینه اعتبارشکنیای دست میزنند،حالا لذا مبادرت به تشکیل میزانسن جدال دایناسورها کردهاند: با حضور بهروز افخمی_ که با یکی دو فیلم قابل تأمل ولی همواره در مرکز نقد و رسانه، شرکتی پرحاشیه داشته است_ و به مصداق ضربالمثل «آهن، آهن را میبرد» برای رودررویی با افخمی، احمد طالبینژاد (منتقد قدیمی) ، کسی که روزگاری برای فیلمسازی خیز برداشت و با یک فیلم بلند ناکام ماند. او در دامی افتاد که موهای سفیدش باید مانع میشد ولی فضای مجازی همچون چاه ویل پیر و جوان نمیشناسد و در صورت آمادگی لیز خوردن، همه بلعیده میشوند.