«ایران» و پهلوانانی که نمی‌میرند

اگر منظومه‌های حماسی ایران که از۱۱۰۰سال پیش تاکنون سروده شده‌ را«ایران‌نامه» بنامیم،سخنی به گزاف نگفته‌ایم. پهلوانان ایران‌زمین همواره بازوی توانمند این سرزمین در نبرد با دشمنان اهریمنی بوده‌اند. تاریخ ایران با حماسه‌های پهلوانی آمیخته است. پهلوانان، اسطوره شده‌اند و اسطوره‌ها، حماسه‌ها آفریده‌اند.تاریخ کهن ایران، سرشار از داستان‌ پهلوانانی است که یا از خاندان «کارن» به سرکردگی گودرز و فرزندانش بوده‌اند یا ازخاندان«سکایی» به سرپهلوانی رستم.
کد خبر: ۱۵۱۳۶۱۳
نویسنده دکتر محمدجعفر محمدزاده | پژوهشگر تاریخ زبان و فرهنگ ایران
 
تمام دوره پهلوانی شاهنامه فردوسی، روایت رزم‌آوری و جان‌فشانی این دو خاندان در راه ایران است. آنان نه‌تنها خود در برابر دشمنان ایستاده‌اند و جان خود و فرزندان‌شان را فدا کرده‌اند بلکه الگوی نسل‌های بعدی شده‌ و فرهنگ پهلوانی، دلیری، آزادگی و ایستادگی را نسل‌به‌نسل در ایران‌زمین نهادینه کرده‌اند.«فرامرزنامه» یکی از منظومه‌های حماسی مهم در ادبیات ایران است که در سده پنجم هجری، کمتر از یک سده پس از شاهنامه فردوسی سروده شده است. شاعر این اثر ناشناخته اما محتوای آن آشناست: داستان نبردهای فرامرز، فرزند رستم نام‌آور. این منظومه با تمام ملحقاتش در حدود ۹۰۰۰ بیت دارد و به پیروی از شاهنامه سروده شده؛ اثری است با ارزش زبانی و محتوای پهلوانی درخور توجه.عشق و ارادت سراینده فرامرزنامه به ایران از بسامد واژه «ایران» در آن پیداست: ۱۹۵ بار در این اثر، نام ایران تکرار شده است.فرامرز در حماسه ملی ایران، چه در کنار رستم و چه پس از او، شخصیتی برجسته و نام‌آور است. نام او در منابع معتبری چون شاهنامه فردوسی، غرر ثعالبی، تاریخ بلعمی، نزهت‌نامه علایی و تاریخ سیستان آمده است. در شاهنامه، نخستین‌بار در نبرد رستم برای گرفتن کین سیاووش از فرامرز یاد شده؛ آنجا که او پیش‌رو سپاه ایران است و دلاوری‌هایی از خود نشان می‌دهد.فرامرز پهلوانی را از رستم آموخته و در دوران شاهی فرهمند چون کیخسرو نیز نقشی مؤثر دارد؛ شاه او را به ماموریت هندوستان می‌فرستد و به پادشاهی آن سرزمین می‌گمارد.در بخش ششم فرامرزنامه، منوچهرشاه در مجلسی باشکوه بر تخت نشسته و پهلوانان گرداگرد او هستند؛ خبر می‌رسد که پهلوانی «البرز»نام راه را بر ایرانیان بسته و از آنان باج می‌خواهد. این خبر برای زال، پهلوان بزرگ آن دوره سهمناک است و او را شگفت‌زده می‌کند: «چو زال این سخن‌های نشنیده دید / به لرزه درآمد به مانند بید». «سخن‌های نشنیده» یعنی موضوعی بی‌سابقه: کسی با وجود پهلوانان ایران، از ایرانیان باج‌خواهی کرده است. واکنش زال چنین است: «اگر باج بدهم من البرز را / چه دارم به کف نیزه و گرز را؟/ ز گاه کیومرث تا این زمان / که بستد بگو باج از ایرانیان؟»زال به نبرد می‌رود و جنگ سختی درمی‌گیرد. بسیاری از پهلوانان زمین‌گیر می‌شوند و جمعی از سپاه به هزیمت می‌روند. در این میان، «رستم» که کودکی نارسیده و کمتر از ۱۰ سال دارد، به میدان می‌رود و البرز، آن گردنکش باج‌خواه، را به زیر می‌کشد و او را به تیر و کمند خود گرفتار می‌کند. البرز که شگفت‌زده از این شکست است، از نام پهلوان پیروز میدان می‌پرسد. «بدو گفت: منم رستم زالِ سام / تهمتن مرا باب کرد نام»پس از این نبرد، البرز به خدمت سپاه زال درمی‌آید، رستم همراه زال به سرزمین هند می‌رود و در آنجا ببری خونریز و دهشتناک را می‌کشد. پوستین آن ببر - که بعدها به «ببر بیان» شهرت می‌یابد - تا همیشه جامه رزم رستم می‌شود.آنجاست که ایرانیان در شرایطی که گمان می‌کردند درمانده‌اند، درمی‌یابند که پهلوانی نو، از تبار دلیران، به میدان آمده است و بر او درود می‌فرستند: «که دارنده ملک ایران تویی / نوازنده ملک ایران تویی» و این چنین سنت و فرهنگ پهلوانی در میان ایرانیان از پدران به فرزندان  و از نسلی به نسل دیگر ماندگار می‌شود؛ سنتی که با «اندیشه ایرانی مسلمان» درآمیخته و تجلی‌گاه همزمان دین و ملیت شده است. پهلوانانی که با تکیه بر فضیلت‌های اخلاقی و دینی، هرگز نمی‌میرند و نمی‌گذارند ایران بمیرد.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰