صحنه‌سازی برای قتل مهلا

صحنه‌سازی برای قتل مهلا

بوی سوختگی خیلی زود فضای ساختمان را پر کرد‌. هر چه می‌گذشت نفس‌ها هم سخت می‌شد و به شماره افتاد‌. ساکنان وقتی در آپارتمان‌های خود را باز کردند با حجم انبوهی از دود و آتش رو‌به‌رو‌ شدند ‌که به داخل خانه هجوم آورد‌. راهرو ‌سیاه و پر دود شده و صحنه‌ای وحشتناک و آخرالزمانی پیش چشمان‌شان نقش بست.
کد خبر: ۱۵۱۳۳۰۷
نویسنده وحید اخباری - تپش
 
با این وضعیت، فرار از آن مسیر بیشتر به خودکشی شبیه بود‌. چند نفر پارچه‌ای خیس کرده و جلوی دهان‌شان گرفتند‌. با شنیدن صدای آژیر خودروهای آتش‌نشانی و اورژانس، خود را به بالکن رساندند و با فریاد درخواست کمک کردند.فرمانده عملیات آتش‌نشانی با بررسی وضعیت، آتش‌نشانان را به دو‌ گروه تقسیم کرد؛ گروه اول وارد ساختمان شدند تا آتش را خاموش‌کرده و دود را تخلیه کنند‌. گروه دوم هم با نردبان، نجات ساکنان گرفتار در آتش و دود را آغاز کردند‌. واحد شماره ۹ در طبقه سوم آتش گرفته بود و آتش‌نشانان پس از ۱۰ دقیقه توانستند آتش را خاموش کنند. پنجره‌های خانه را باز کردند تا دود را تخلیه کنند‌. با خارج شدن دود متوجه پیکر زنی در گوشه سالن پذیرایی شدند که به‌نظر می‌رسید به خاطر دودگرفتگی خفه شده است‌.افسر کلانتری که در محل بود با بازپرس تماس گرفت و ماجرا را اطلاع داد. گزارش اولیه آتش‌نشانان حکایت از مشکوک بودن حادثه داشت‌. بازپرس از مامور کلانتری خواست موضوع را به کارآگاه جنایی اطلاع دهد تا صحنه را بررسی و گزارش ماجرا را آماده کند.‌سرگرد آدرس محل حادثه را گرفت و راهی شد‌. چند روز بود وارونگی هوا، باعث آلودگی شدید هوا شده و کارآگاه ماسک زد‌. در مسیر رادیو روشن بود و کارشناس هواشناسی می‌گفت تا دو ‌روز دیگر خبری از باد نیست و آلودگی بیشتر می‌شود. ساعتی بعد گشت پلیس آگاهی مقابل نوار زرد صحنه جرم توقف و کارآگاه صادقی وارد ساختمان شد. هنوز در راهروها دود وجود داشت و آتش‌نشانان به ساکنان اجازه ورود به خانه را نمی‌دادند. مقابل واحد شماره ۹، مردی بی‌تابی می‌کرد و از سرباز کلانتری می‌خواست اجازه دهد وارد آپارتمان شود‌. کارآگاه با نشان دادن کارتش وارد آپارتمان شد‌. مامور کلانتری سراغ کارآگاه آمد و گفت: امروز ساعت ۱۰ صبح گزارش این آتش‌سوزی به ما اعلام شد‌. آتش‌نشانان، سریع وارد عمل شده و توانستند آتش را خاموش کنند. در کنار پذیرایی، جسد زنی را پیدا کردند که به نظر می‌رسد به خاطر دود زیاد خفه شده بود‌. 
 ‌
علت آتش‌سوزی چه بود؟
پنجره آشپزخانه باز بوده و باد پرده را تکان داده و به شعله گاز رسیده و خیلی زود هم گسترش پیدا کرده .
 
کجای ماجرا مشکوک است؟
گسترش سریع آتش‌.
 
یعنی فکر می‌کنی آتش‌سوزی عمدی بوده؟ 
این احتمال وجود دارد.
سرگرد سراغ جسد رفت که دود روی صورت و دستانش را سیاه کرده بود اما اثری سوختگی رو بدنش نبود‌. صورت او‌ به سمت آشپزخانه و ‌پاهایش سمت در بود‌. آثاری از درگیری روی بدنش وجود نداشت. کارآگاه پس از بررسی جسد، سراغ شوهر این زن رفت که او گفت‌: امروز صبح راهی محل کارم شدم‌. چون صبح زود می‌روم مهلا را بیدار نکردم‌. صبحانه را خوردم و مثل همیشه شعله زیر کتری را کم کردم تا وقتی مهلا بیدار شد، چای گرم باشد. 
 
چطور متوجه حادثه شدید؟
یکی از همسایه‌ها زنگ زد و گفت خانه‌تان آتش گرفته، فکر کردم یک حادثه معمولی است اما وقتی رسیدم فهمیدم مهلا مرده‌. اصلا برایم قابل باور نیست‌. کاش زیر کتری را خاموش می‌کردم.‌سرگرد بعد از تحقیق از این مرد دستور انتقال جسد را به پزشکی‌قانونی صادر کرد‌. شواهد حکایت از مرگ مهلا بر اثر حادثه داشت‌. در مسیر خانه، آلودگی هوا بیشتر شده بود و به سرفه افتاد‌. ماسک را از جیب کتش بیرون آورد و به صورت زد‌. در مسیر ذهنش درگیر پرونده بود و حس می‌کرد یک جای این داستان مشکل دارد‌. دوباره همه‌چیز را در ذهنش مرور ‌کرد‌. جرقه‌ای در ذهنش شکل گرفت و با بازپرس تماس گرفت و دستور بازداشت شوهر مهلا را گرفت.‌مرد جوان ‌شوکه ‌در اتاق بازجویی روبه‌روی ‌سرگرد نشسته بود و نمی‌دانست چرا بازداشت شده است‌. بعد از سکوتی طولانی شاهین لب باز کرد.
 
من الان باید خانه باشم‌. همه فامیل آنجا هستند و بعد شما تو این وضعیت من را اینجا آوردید؟ این چه بازی مسخره‌ای است؟
کارآگاه پرونده را باز کرد و‌ با خودکار قرمز سؤالی روی آن نوشت و بعد برگه را مقابل شاهین گذاشت‌. «‌به این پرسش با دقت جواب بدهید‌.» 
شاهین با دیدن سؤال، مثل اسفند ر‌وی آتش شد. این چه اتهام مسخره‌ای است‌؟ فکر می‌کنید من مهلا را کشته‌ام‌؟ اول این‌که مرگ او حادثه بود، بعدم من عاشق زنم بودم‌. این را از هر کسی بپرسید به شما می‌گوید. 

عاشق‌ها هم گاهی قاتل می‌شوند‌. شما به دو دلیل متهم به قتل هستید. بهتر است واقعیت را بگویید‌. 
بعد دو دلیل را رو‌به‌روی ‌شاهین گذاشت که مرد جوان ناگهان حالتش تغییر کرد و گفت‌: باور کنید من عاشق مهلا بودم اما یک حادثه اتفاقی من را به اینجا کشاند.صبح سر این‌که دیشب در مهمانی با مادرش خوب رفتار نکرده بودم شروع به گلایه کرد. نمی‌دانم چه شد کنترلم را از دست دادم و هلش دادم و وقتی به خودم آمدم، دیدم نفس نمی‌کشد‌. نمی‌توانم چرا این‌طوری شد، حتی یک قطره خون هم از سرش نیامد‌. خیلی ترسیده بودم‌. کسی حرفم را باور نمی‌کرد‌.به همین خاطرتصمیم به صحنه‌سازی گرفتم.
 پس از اعترافات شاهین، سرگرد او را تحویل بازداشتگاه داد تا فردا به دادسرا منتقل شود‌. خودش هم راهی خانه شد.
کارآگاه با کشف دو سرنخ راز جنایت را فاش کرد. به نظر شما دو دلیل کارآگاه چه بود؟
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰