در بررسی عملکرد ششماهه اخیر دونالد ترامپ، باید گفت که در مجموع عملکرد او منفی و تنشزا بوده است. در حوزه اقتصاد شاخصهای بسیار مهم رای ساز که میزان شغل ایجاد شده باشد، بیانگر عملکرد منفی وی است چنانکه شاهد اخراج مسئول اداره آمار آمریکا توسط ترامپ هستیم. بنابراین گرچه وی تقلا میکند با مانور دادن روی دستاوردهایی چون راضی کردن اروپاییها به پذیرش تعرفه از خود چهره یک برنده را نشان بدهد، اما عملا جنگ تعرفهها که هنوز در مورد بسیاری از کشورها سرنوشت نامشخصی دارد، عواقب پیشبینی ناپذیری دارد و اتفاقا میتواند برای بازارها جهانی بیانگر بیثباتی باشد بخصوص که قطعا کشورهایی چون برزیل و هند و مجموعه بریکس تسلیم اقدامات آمریکا در این حوزه نخواهند شد. ترامپ علاوه بر جنگ تعرفهها برای کاهش کسری بودجه، دست به اخراج گسترده کارکنان دولتی از وزارت خارجه گرفته تا آموزش و پرورش و رسانههای دولتی زده است که خود منشا بیثباتی در بازار و افزایش نارضایتیهای داخلی بوده است. همچنین کاهش کمکهای مالی به برخی کشورها و حمایت از نهادها و رسانههای خارجی علاوه بر اینکه بحرانزاست، باعث بیاعتباری آمریکا نیز شده است. بماند که این کمکها به نوعی ابراز اعمال فشار آمریکا بر برخی کشورهایی بوده که دیگر از دست رفتهاند و این قدرت بازیگری آمریکا در سطح جهانی را کاهش خواهد داد. همچنین در مسأله ناتو، با اینکه ترامپ هزینههای آمریکا را کاهش داده، اما این باعث افزایش بیاعتمادی و در واقع افزایش شکافها و صفبندی میان آمریکا و متحدانش در اروپا شده است. به طور مشخص در موضوع فروش تسلیحات برای جنگ اوکراین، ترامپ کشورهای اروپایی را وادار کرده هزینه سلاحهای آمریکایی را پرداخت کنند. اگرچه این سیاست در ظاهر به نفع بودجه آمریکا بوده، اما در عمل جبههبندیها علیه آمریکا را تشدید کرده است. این صفبندی خود از عوامل عصبیتر عمل کردن ترامپ و دولتش شده است چراکه بر خلاف وعدههای دوران انتخابات که مدعی تمام کردن جنگ اوکراین در یک هفته بود، حالا با یک پرونده سخت و مبهم روبهروست. در واقع ترفندهای فریبکارانه ترامپ در تحسین پوتین دستاوردی برای او و به طور کل غرب نداشته و حالا تنشها در این حوزه حساس به سطح تهدیدهای هستهای نیز رسیده و ثبات جهانی به شدت تضعیف شده است، بهگونهای که حتی خطر وقوع جنگ جهانی سوم نیز مطرح شده است.
در مورد چین نیز آمریکا در جنوب شرق آسیا تلاش کرده با تکیه بر متحدانی مثل ژاپن و استرالیا تنشهای پیرامونی چین را افزایش دهد اما این اقدامات نتیجهای در جهت کاهش نفوذ چین بهدست نیاورده و فقط سطح درگیری و بیثباتی منطقهای بیشتر شده است.
در خاورمیانه نیز، ترامپ با طرحهایی مثل «آبراهام» قصد داشت منطقه را بهگونهای سامان دهد که اسرائیل نقش هژمون را بازی کند و آمریکا بتواند تمرکز خود را به چین و روسیه معطوف کند. اما نتیجه عکس داده و آمریکا بیشتر درگیر بحرانهای منطقهای شده است. همه اینها در شرایطی است که حتی مفاهیمی مثل لیبرالیسم، دموکراسی و حقوق بشر که زمانی گفتمان غالب تمدن غرب بودند، امروز دیگر جایگاه گذشته را ندارند. آمریکا دیگر نمیتواند از موضع بالای اخلاقی با کشورهایی مثل ایران، ترکیه یا مصر در مورد حقوق بشر صحبت کند. سازمانهای بینالمللی مانند سازمان ملل نیز در دوران ترامپ اعتبار خود را از دست دادهاند. تصمیمات و قطعنامهها دیگر تأثیری ندارند و احترام به قوانین بینالمللی از بین رفته است. آمریکا با عملکرد خود، هم جایگاه بینالمللی خود را تضعیف کرده و هم سرمایههای مادی و غیرمادی زیادی را از دست داده است.