کتاب فرزند بینهایت که توسط نشر واژهپرداز اندیشه منتشر شده، جلد اول از یک مجموعه زندگینامهای جذاب و متفاوت است که به زندگی شهید بهشتی میپردازد. این جلد، دوران کودکی،نوجوانی و مسیر علمی و مبارزاتی او را تا آستانه پیروزی انقلاب اسلامی روایت میکند. روایت کتاب، نه صرفا گزارش تاریخی بلکه بازآفرینی دقیق وانسانی ازسلوک و اندیشهورزی شخصیتی است که نقش بیبدیلی در تاریخ معاصر ایران ایفا کرده است.
۳ دلیل برای نوشتن این کتاب
نویسنده در پیشگفتار اثر خود مینویسد: هیچوقت خودم را در حد و اندازه نگارش روایت زندگی شهید والامقام، بهشتی عزیز نمیدانستم و نمیدانم. هرچه زمان میگذشت، از گوشه و کنار در گوشم میخواندند زندگانی او را بنویسم و من نیز هربار طفره میرفتم؛ چون خودم را میشناختم و میدانستم من در قواره این شهید نیستم. من کوچکتر از این حرفها بودم و هستم.
الان هم اعتراف میکنم این اثر در شأن شهید والامقام نیست؛ اما چه کنم که بضاعت من همین قدر است. اگر سه عامل نبود، قطعا تا سالهای سال، سراغ این کار سنگین و پرمشقت نمیرفتم. اول اینکه آدمهایی که با شهید همدوره بودند و خاطره داشتند، سن و سالشان بیشتر و بیشتر میشد و بهالطبع، یا حافظهشان یاری نمیکرد یا برخی از آنها یک به یک رخت از این دنیا برمیبستند؛ بنابراین هرچه وقت تلف میکردم، خسارتی بیشتر بهبار میآمد.
مورد دوم این بود که بعد از این همه سال، اثری که با جذابیت داستانی و قلمی ساده، شخصیت ایشان را شرح دهد تا از نوجوان ۱۰ ساله تا پیرمرد ۸۰ ساله، از فردی کمسواد تا بالاترین مقام علمی بتواند با آن ارتباط بگیرد، انگشتشمار تولید شده و اگر هم هست، جامع و کامل نیست. من ادعایی ندارم که یک اثر همهچیز تمام در اختیارتان گذاشتهام؛ اما همه سعی و تلاشم را کردم تا آنجا که ممکن است کاملتر بنویسم و چیزی از قلم نیندازم. همچنین با قلمی ساده بنویسم. برای این مهم به خیلی جاها سفر کردم، از خیلی از آدمها مصاحبه گرفتم، به خیلی از افراد رو انداختم و خیلی، خیلی، خیلی کتاب خواندم. از کتابهای خود شهید که برای چندمین بار مرور کردم، بگیرید تا دیگر آثاری که برای ایشان نگاشتهاند و حتی آثاری که برای ایشان نگاشته نشده؛ ولی حدس زدهام احتمالا خاطرهای از ایشان به میان آمده است.
دلیل سومم از ضرورت تجربهنگاری تاریخ است. در باب اهمیتش بگذارید عین سخن شهید بهشتی را برایتان بگویم: «تجربه تاریخ سرمایه ارزندهای است که قابل مبادله با هیچ چیز دیگر نیست. در هیچ آزمایشگاهی نمیتوان تجربههای تاریخی را به صورت مصنوعی تکرار کرد و چیزی یاد گرفت. تجربههای طبیعت اینطور نیست. شما تجربههایی را که در طول قرنها در تاریخ طبیعت به دست آمده، امروز به برکت پیشرفت علم و صنعت در طول چند دقیقه، چند ساعت یا در طول چند روز در آزمایشگاه تکرار میکنید و میبینید که تجربه تکرارشده در آزمایشگاه به شما میگوید؛ ولی تجربه تاریخ را فقط میتوان در تاریخ تجربه کرد. به همین دلیل است که هر تجربه تاریخی جدید سرمایه ارزنده کمنظیر یا بینظیری میشود برای بشریت تا انسانیت بتواند راه هدایت را از ضلالت بازشناسد.»
و چه چیزی ارزندهتر و هدایتبخشتر از تجربیات پرسرمایه زندگی بهشتی عزیز؟
جزئیاتی از کتاب
محسن ذوالفقاری در مورد فصلبندیها و جزئیات اثر هم توضیحاتی میدهد: روایت کتاب طبق خط سیر زمانی طولی جلو میرود. معمولا راوی اولشخص است مگر فصولی که چند تا راوی دارند و به صورت سومشخص آمدهاند.
مطالب فصلهایی که راوی آن خود شهید بهشتی هستند، غالبا بیواسطه و با کمترین دخل و تصرفی در کلام ایشان آمده است. همچنین سعی شده دیالوگهایی که از زبان ایشان در دیگر فصلها آمده است، عین کلام ایشان باشد. در جایجای کتاب بهمناسبت از تصاویر کمتر دیدهشده یا اصلا دیدهنشده یا واقعیت افزودهها استفاده شده تا شما را از خستگی پیوستگی متن رها کند. به جهت عدم سکته در متن، از پاورقی اجتناب شده و کل منابع در آخر اثر آمده است.
درخصوص راویها و اسامی افرادی که در متن آمده، لازم است بگویم که بعضا هرکدام اندازه یک کتاب حرف در موردشان هست؛ از آیتالله میلانی و علامه طباطبایی بگیرید تا افراد معاصرتر دوران خودمان. به دلیل اجتناب از تطول کلام از شرح توضیحات آنها در پاورقی گذر کردم. شما خواننده عزیز بهتر از من میدانید که آسانترین و سریعترین مسیر برای شناخت مختصر این عزیزان چه راهی وجود دارد: «علامه گوگل».
مرامم تنهاخوری نیست!
محسن ذوالفقاری ادامه میدهد: شاید بگویید همه اینها را انجام میدادی و بعدا که سری توی سرها شدی و قلمت به جایگاهی رسید، دست به نگارش میزدی و به مرحله چاپ میرساندی. حرفتان قانعکننده است و جوابی ندارم؛ اما توجیه من این است که شاید خیلی عجله داشتم بهشتی عزیز را زود به همه معرفی کنم و حلاوتی که خودم چشیدهام را به دیگران نیز بچشانم. چه کنم که مرامم مرام تنهاخوری نیست! امیدوارم آن طعم شیرین زیر زبانتان بیاید و بماند. مزدی نمیخواهم، جز این که برایم دعا کنید تا بهشتی شوم.
نویسنده کتاب فرزند بینهایت به افراد و نهادهایی که او را در تولد این اثر یاری کردهاند نیز اشاره میکند و میگوید: از بنیاد نشر آثار شهید بهشتی و همچنین خانواده شهید کمال تشکر را دارم که اعتماد کردند و همکاری بسیار خوبی با حقیر داشتند. همچنین حلالیت میطلبم که وقت و بیوقت مزاحمشان شدم که البته این مزاحمت ادامه دارد. کار من با پدرشان به این کتاب محدود نبوده، نیست و نخواهد بود! تشکر میکنم از عزیزانی که پای میز مصاحبه آمدند و آنچه در چنته داشتند، روی میز گذاشتند و باعث غنیتر شدن این اثر شدند. از آنهایی هم که نیامدند یا من نتوانستم به سراغشان بروم، پیشاپیش تشکر میکنم؛ چون با خواندن این اثر، پای کار میآیند و در بهتر شدن جلد دوم کمک میکنند! انشاءالله...
سیری در فصول کتاب
وی ادامه میدهد: در فصل اول عینک دودی میزنیم وهمراه آقاسیدمحمد درکوچه پسکوچههای اصفهان،قم و تهران میچرخیم. البته، مابینش باید تیپ بزنیم و با ظاهری رسمی و شیک و پیک در مراسم عروسی او نیز شرکت کنیم. عاشقانههای او و همسرش نیز بهشدت خواندنی و آموختنی هستند. گاهی نیز باید وحشت کنیم؛ چراکه او بچه آرامی نیست و شاه و دولت او را مورد آزار و اذیت قرارمیدهند، ازجمله در قضیه قتل منصورکه گویا دستی درآتش داشته است! درفصل دوم باید چمدانهایمان را ببندیم و با او راهی سفر شویم. از عراق و ترکیه و عمان و سوریه بگیرید تا مقصد اصلی که آلمان باشد. در آنجا نیز گاهی همچون ماهی در آب، در مسجد آبی نفس میکشید و گاهی هم باید مانند مارکوپولو، اروپاگردی کنید و به مجامع مختلف بروید.
وی اضافه میکند: وسطهای این سیر و سیاحت، توفیق میشود و به حج هم عازم میشوید؛ حجی که بیشترش درس و عبرت است تا دعا و مناجات. از سفر پرچالش حج، دوباره به اروپا برمیگردید و به جستوجوگری و هدایتگری بهشتی در دیار غریب بیش از پیش پی میبرید. در فصل پایانی مأموریت بهشتی در آلمان، همهچیز تمام میشود و مجبور میشوید به ایران برگردید. به قول بهشتی، آنجا مهمان ناخوانده بودید و باید برمیگشتید اما چه برگشتنی! تهمتها و حرف و حدیثهایی که پشتسر او بود، به شما هم میخورد و درد و سوزشش را حس میکنید. تهمتهایی که با سختیهای قبل از انقلاب نیز عجین میشود. این فرآیند جلو میآید تا رایحه خوش پیروزی انقلاب، مسئولیتهای سنگین در این جلد آنچنان روی دوشتان سنگینی نمیکند. جلد بعد حسابی با شما کار داریم.
چرا «فرزند بینهایت»؟
ذوالفقاری درباره چرایی نوشتن این کتاب هم معتقد است: باز هم کلامی از خود شهید والامقام میآورم و دیگر هیچ توضیحی نمیدهم. این کلام را در عقبه ذهنتان جای دهید و بعد کتاب را ورق بزنید و تفکر کنید. خدا را شکر میکنم که چنین اسم پرمسمایی را به فکرم انداخت.
و اما کلام: «ای انسان! در هیچ نقطه حضیضی توقف نکن و حرکتت را در خط تعالی همواره ادامه بده. بدان که برای تکامل و رشدیابی تو مرزی وجود ندارد؛ چون تو فرزند بینهایتی عاشق خدایی هستی و باید لایتناهیها را همچنان در درونت زنده نگه داری. جان کلام آن که تو، ای انسان! باید تاریخ را بسازی و به طبیعت شکل دهی و حاکمیت خود را بر آنها روز به روز گستردهتر کنی.»