ایران مشکلی با گفتوگو ندارد و این طرف مقابل است که میز مذاکره را ترک کرده و اقدام سخت نظامی انجام داده است. البته به واسطه بعد مسافت و سلطه رسانهای غرب و قوت آنها در عرصه روایتسازی، اقناع افکار عمومی جهان امری سخت و پیچیده و فرآیندی بسیار بطئی است اما در واقع، مرور تاریخ دیپلماسی هستهای در بیش از دو دهه گذشته با غرب در دولتهای مختلف و با گرایشهای گوناگون، نشان از این دارد که این مذاکرات چندان اثری بر تغییر رفتار دولتهای غربی نداشته است.
در حال حاضر هم که موضع آمریکا از زبان ترامپ این بوده که به واسطه نابودی تاسیسات هستهای ایران، چیزی برای مذاکره باقی نمانده است. اما ایران به اروپا به عنوان یک بازیگر مستقل از آمریکا فرصت بازیگری و نقشآفرینی مجدد داده است، اگر در این مرحله اروپا بخواهد از استقلال راهبردی خود دور شود و صرفا در چارچوب گفتمانی رژیم صهیونیستی و آمریکا به قضیه ایران نگاه کرده، صرفا تکمیلکننده پازل ضد ایرانی تلآویو-واشنگتن باشد و مکانیسم ماشه را فعال کند، راه را بر دیپلماسی بسته است. قطعا این پایان جهان نیست و آغاز دور دیگری است که دست ایران را حتی بازتر خواهد کرد. ترک تعامل با ایران و انتخاب مواجهه سخت، تنها مسیری است برای به خطر افتادن منافع اروپا، چراکه ایران مدتهاست در شرایط تحریمی اقتصاد خود را اداره کرده و گزینه عملیات نظامی هم نتیجهای جز از دست دادن دسترسی غرب به رصد نظاممند فعالیتهای صلحآمیز هستهای ایران نداشته است.ایران تحت این گونه فشارها توان نظامی خود را به حدی رساند که توانست در برابر تجاوز دو قدرت هستهای آتشبس را به آنها تحمیل کند. فشار بر ایران در شرایط فعلی تنها یک نتیجه خواهد داشت: اروپا در آینده در شرایطی خسران زده و در نهایت بیآبرویی و بیاعتباری مجبور خواهد شد که به ایران امتیازات بزرگتری بدهد.