در شرایط فعلی، نوسانات بازارها را نمیتوان صرفا به اختلالات در عرضه و تقاضا یا تحولات پولی تقلیل داد. منطق تازهای در حال شکلگیری است؛منطقی که رفتار اقتصادی را دربستر بیثباتیهای ژئوپلیتیکی،چالشهای ساختاری وافق مبهم سیاستگذاریها تحلیل میکند.از همین رو، مفهوم «اقتصاد سیاسی» دیگر محدود به ادبیات دانشگاهی نیست، بلکه به واقعیتی ملموس در تصمیمگیریهای روزمره اقتصادی بدل شده است. نمیتوان از رشد اقتصادی سخن گفت، بیآنکه متغیرهای ژئوپلیتیکی منطقهای و بینالمللی را لحاظ کرد. همچنین، تحلیل وضعیت رکود یا رونق بدون درک تأثیر بازیگران اصلی در حوزه انرژی، امنیت غذایی، و فناوریهای راهبردی، تحلیلی ناقص خواهد بود.در چنین بستری، بازارهایی همچون طلا، ارز و سهام نهتنها ابزار مبادله یا سرمایهگذاری، بلکه شاخصهایی برای سنجش سطح انتظارات، ترسها و امیدها محسوب میشوند. این بازارها بهنوعی زبان دوم اقتصاد شدهاند؛ زبانی که تحلیل آن مستلزم درک همزمان دادههای آماری و نشانههای رفتاری است.اقتصاد امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند بازتعریف مفاهیمی چون «ثبات»، «اعتماد» و «نقشآفرینی دولت» است. در این میان، اقتصاددان معاصر باید فراتر از محاسبهگر شاخصها، به تحلیلگری تبدیل شود که روایتها را بررسی کرده و پیام نهفته در هر سیاست را استخراج میکند؛ خواه در روند قیمت انرژی، خواه در سیاستهای پولی، و خواه در رویکردهای تنظیمگری.
شاید در این مقطع، بیش از یافتن پاسخهای قطعی، ضرورت طرح سؤالات بنیادیتر مطرح باشد. اقتصاد آینده، نه با نسخههای سادهانگارانه، بلکه با نگاهی کلنگر، واقعبینانه و متکی بر فهم چندبعدی از پویاییهای جهانی قابل مدیریت خواهد بود.